حزب کمونیست ایران

آخرین بیراهه بخش اول و دوم

 (بخش نخست)

جمشید عبدی

رفیق عمر ایلخانیزاده از “لوتر” که کمر به اصلاح کلیسای کاتولیک زد، هم سختگیر تر است. لوتر از هفت اصل عبادتی در کلیسای کاتولیک حداقل دوتای آنها را پذیرفت و در مورد یکی دیگر هم که مربوط به حضور مسیح در عشای ربانی بود با دیگران وارد مناقشه شد، اما رفیق عمر از اصولی که کومەلە بر آن بنیاد نهاده شده، هویت کومەلە با آن تعریف شده، حتی با حالت نمادین هم ابراز همسویی نمی کند. خوشبختانه دوره و وضعیت ما با دوره لوتر تاحدی متفاوت است در غیر اینصورت اگر رفیق عمر واسطه قرار می گرفت بین ما و تاریخ و ما و روایت از خودمان و حتی ما و تفسیر روایت ها از مفاهیم سیاسی، به دلایل روشن ما در تاریکی جهل خود مستور می ماندیم. عنوانی که او به نوشته خود داده، “آخرین دوراهی – در کردستان، لە یا علیە جنبش ملی”،  واژه هایی که به کار برده آخرین، دوراهی، له یا علیه،  استفاده از این کلمات عبارت پردازانه و عوام فریبانه که از سویی می خواهد نشان دهد که موضوعی با اهمیت برای اولین بار مطرح می شود که با ارائه آن، تاریخ قبل و بعد از خود را تحت تاثیر قرار می دهد و نقطه شروعی و پاسخی است که گویا مدت زمان مدیدی است طرحی از این دست ارائه نشده است. این شیوه از شروع بحث کار خوبی نیست و در شآن یک سیاسی جدی نیست که بخواهد با عناوین ژورنالیستی برای متنی که محتوا ندارد، اهمیت سازی کند و از سوی دیگر همین عنوان برای فردی چون رفیق عمر جای شک دارد که تنها از یک منطق دوحرفی آری یا نه، له یا علیه و مشابه این در تحلیل های خود استفاده کند. کسی که پیشینه این رفیق را تیتر وار هم نگاه کند به این نتیجه می رسد که این دوست ما حداقل اگر هم به روش دیالکتیکی و آنچه سیر فراروی از این منطق سیاه و سفید است باور ندارد، با آن آشنا که هست و حتما شایسته بود که اینگونه کارنامه سیاسی خود را با نوشته هایی از این دست و با این سطح بحث و این عناوین تنزیل نمیداد یا حتی اگر در مقام محبت هم کسانی مخاطب این سبک سیاست ورزی هستند برای آنها می فرمود و انتشار نمی داد. جامعه انتظار ندارد که کارهای ماجراجویانه را از کسانی ببیند که گمان میکند جدی تر از این باشند که واقعیت های موجود و متدهای برخورد با این واقعیت ها را نشناسند. بخشی از نوشته به انتقاد از طیفهای کمونیسم کارگری پرداخته و در واقع با این هم آغاز شده تا تو گویی ابتدا به ما بگوید که بله ما یک دشمن مشترک داریم و نگاه کنید که این سطور در مرزبندی با آنها گفته می شود و از سویی مجالی است که بدون اینکه به صورت مستقیم با آنها وارد دیالوگ شود، دامنه بحث را در متنی دنبال کند که قرار است به ما راه حل های نهایی را ارائه دهد. در این مورد هم باید گفت که صرف دشمن مشترک ما را در یک سنگر قرار نمی دهد و چه بسا ما با جریانات مختلفی دشمن مشترک داریم اما درد مشترک ، برنامه مشترک، هدف مشترک و یا حتی استراتژی مشترکی نداریم. همچنانکه ما و مجاهدین خلق هر دو در تضاد با جمهوری اسلامی هستیم اما این تضاد، مخرج مشترک دوستی ما نخواهد شد.

این رفیق در بخشی از نوشته اش می گوید:” از “مسئلە” ملی و نە “جنبش” ملی” در کردستان، میگویند. با مسئلە نامیدن و خودداری از بە کاربردن جنبش، در حقیقت هدفشان اینست کە آن را در ردە مسائل و مشکلات اجتماعی همانند کولبری، خردە فرهنگ، اختلافات مذهبی  و دیگر مسائل حاشیەای تر اجتماعی ، قرار دهند.” این شیوه تحلیل هم بعید است از کسی رخ دهد که در حداقل هایی از اندیشه سیاسی سر در میآورد. کسی که مختصر دانشی از تاریخ این مفاهیم داشته باشد، هیچوقت اینگونه دچار خلط مبحث نمی شود. بگذارید با همان متد منطقی رفیق عمر برایش توضیح دهم که این استدلال چه اندازه لنگ است. مثلا من به شما می گویم “رفیق عمر” و نمی گویم “برادر عمر” یا “حاج آقا عمر” چون برادر یا حاج آقا در یک بستر و فضای فکری دیگری همین معنا را تداعی می کند. مسئله ملی نیز از این دست است. در سنت و ادبیات سیاسی چپ با این عنوان شناخته شده است و این نامی است برای محتواهایی که حول و حوش تفکر بر نقش و جایگاه ملت در جغرافیای سیاسی و اقتصادی و رهایی ملی و برسی جنبش های معطوف به این رهایی ساخته شده است و هیچ ربطی البته از منظری که شما به تعبیر کلمه “مسئله” پرداختید، ندارد. نمونه های دیگری هم از این دست برای افراد اهل سیاست هست همچون “مسئله یهود” و وقتی ما می گویم “مسئله یهود” به نام مشخصی ارجاع می دهیم که برای برسی و وضعیت قوم یهود در ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپایی اشاره دارد و کسی نمیآید بگوید که چرا به جای مسئله یهود نمی گوید جنبش یهود، چون اگر این کار بکند، می داند دیگر جدی گرفته نمی شود و این دو موضوع کاملا از هم مجزا هستند و کسی حاضر نیست این تحقیر را به خاطر اشتباهی این  اندازه بدیهی تحمل کند مگر تئورسینی چون عمر ایلخانی زاده که به قول خودش “گذشتە از این نوع کنجشک رنگ کردنها و بە نرخ قناری فروختن “  هیچگونه قصد فریب ما و مخاطبانش را ندارد.

من گمان نمی کنم که فقط دیدگاه مارکسیستی بر حق است و دیگر روایت ها از جامعه هیچ جایگاهی در شناخت و تغییر جامعه ندارند و اگر غیر از این باشد دیگر متعهد به متد تحلیلی پیشرونده و پاسخ تاریخی به مسائل نخواهیم بود از این رو دیگر رویکردها را هم لحاظ می کنیم ولی به صورت ثابت معتقدیم که نمی توان همه را برای همیشه فریب داد و این تنها استراتژی شما که بر مبنای امروز تا فردا افق دید دارد بیشتر از آنکه حرکتی ایجاد کند به ناامیدی و یاس دامن می زند.

در واقع “ممکن است بتوانید برخی افراد را برای همیشه فریب دهید، یا همه را برای مدتی، ولی همه را نمی‌توانید برای همیشه فریب دهید” این به عمق رویکرد شما برمیگردد که همسویی با شما را در تضاد با ماهیت کومەلە قرار میدهد. نمیتوان کومەلە را درون حصار مسئله ملی و دموکراسی  جای داد و انتظار داشت  از ماهیت آنچه سنت رهایی بخشی  و مبارزاتی کومەلە را تشکیل می دهد چیزی بر جای بماند.  ما در جهانی نیستیم که انکار یا تایید شما چیزی از آنچه هویت کومەلە بودن به صورت تاریخی را شکل داده کم یا زیاد کند، بلکه سنگ محک مخاطب عمق وفاداری به آرمان هایی است که ریشه های کومەلە از آن می آید و خاک فکری شما این غنا را مدت هاست از دست داده و آنچنان از اصالت افتاده که نه کسی می پرسد چه وانهاد و نه برای کسی سوال است که چه پیش فرستاد و این احوال استراتژیست هایی است که در برزخ وانهادن و پیش فرستادن سال هاست که دست و پا می زنند.

به موضوعات دیگری که رفیق عمر ایلخانی زاده  مطرح کرده حتما باید با دقت بیشتری پاسخ داده شود. مخصوصا جاهایی که به مقام ناصح مشفق می رسند و توگویی تمام تفکر هم در گذشته و هم آینده، در گستره بینش رژف و بدیع ایشان پل های خلاقانه ای بین باورهای متعارض می زنند و روح جنبش رهایی بخش حلقه گمشده اتصال خود را در پیشگویی های ایشان باز می یابد…

ادامه دارد..

آخرین بیراهه (بخش دوم)

زمانی کاک عمر فکر می کرد که اشتباه کرده است و اکنون به یقین رسیده که اشتباه کرده است. این عبارت خلاصه و جوهر تمام آن چیزی است که نوشته طولانی ایشان و همچنین پاسخ من به او را در بر می گیرد.

کاک عمر ایلخانی زاده نوشته خود “آخرین دوراهی – در کردستان، لە یا علیە جنبش ملی” را اینگونه معرفی میکند:” این نوشتە بە نقد بخشی از نظر و دیدگاههای سیاسی هنوز موجودی میپردازد کە هم عامل ایجاد حزب، هم ماخذ بحران مدام و انشعابهای تاکنونی و آتی و هم حاشیەای شدن در جنبش کردستان و از حیض انتفاع افتادن بخشی از نیرو و کادرهای کومەلە بودە و خواهد بود.” یعنی به ما این وعده را می دهد که ایشان هم ” عامل ایجاد حزب” هم ” ماخذ بحران مدام” هم دلیل ” انشعابهای تاکنونی و آتی” و هم ” حاشیەای شدن در جنبش کردستان” را پیدا کرده است و البته این ادعا یعنی اینکه ما قرار است به تبینی روشن از عامل تشکیل حزب از یک سو و ریشه بحران های اکنون و حتی آینده حزب هم برسیم و این دو گوهر حیات و ممات ما که به قول ایشان 25 سال است مورد بی مهری و کم توجهی قرار گرفته، بار دیگر  این وظیفه را بر دوششان نهاده تا این مسئله را با همگان درمیان بگذارد. البته که من از آخرین مشکلی که او در این سطر مطرح کرده سردرنیاوردم  و آن عبارت ” از حیض انتفاع افتادن بخشی از نیرو و کادرهای کومەلە” است”، اینجا دیگر وارد مسائل فقهی می شود و صحیح بود که می نوشت ،” حیث جداافتادن” و اینگونه منظورشان روشنتر بیان می شد. به هر حال مسئله  ایجاد و دلایل بحران تا اندازه ای قابل درک است و نفس مورد مسئله قرار گرفتن این موضوعات به خودی خود اشکالی ندارد و کاری است درخور و عملی است که مجال تفکر بر تصمیمات و برنامه های یک دوره را ایجاد می کند و این طریقی است که می توان ارزیابی از استراتژی های یک جریان سیاسی را با آن سنجید. و چه بسا زوایایی از بحث گشوده شود که تا پیش از این از چشم نیکخواهان دور بوده است. کاک عمر هدف نیکخواهانه خود از نوشته را بار دیگر در مقدمه اینگونه عنوان بندی می کند: ” در این نوشتە سعی میشود بار دیگر هم مروری بر خط و بینش ضد کومەلەای و شیطنتهای کمونیسم کارگری داشتە باشیم تا اثر آن بر مشکلات مزمن و کنونی حزب کمونیست نیز بهتر هویدا گردد و هم عدم خلاصی نظری رفقای سازمان کردستان حزب(کومەلە) را نقد کنیم” پس ایشان از یک سو به نقد به گفته خودش ” بینش ضد کومەلەای و شیطنتهای کمونیسم کارگری” می پردازد و هم ما را(کومەلە) خلاصی دهد از “بحرانی نظری”، که دست و پایمان را بسته است. خب همینجا یک مکثی داشته باشیم،  این چه مسیری است که بر ما بسته است و آیا این دامنه عمل برای جریان سیاسی مطبوع کاک عمر باز است؟ و اگر گشوده است چه دستاوردهایی برای ایشان و جنبش کردستان داشته است؟

 عمر ایلخانی زاده عناوینی را برای هر پاراگراف مشخص نموده تا به صورت تفکیکی به موضوعات بپردازد، ما هم همین ترتیب ایشان را محترم می شماریم.”کردستان معضل یا نقطە قوت”. نویسنده گمان می کند که وقتی برای سطور عنوانی انتخاب کرد، دیگر کار او به اتمام رسیده و با هر چه انباشته شود، در نهایت نتیجه او را مستدل می کند. برای همین نکاتی که در ذیل عنوان  ” کردستان معضل یا نقطە قوت” می آید هیچ ارتباط ایجابی یا سلبی با موضوع ندارد. این پاراگراف تنها مجموعه ای حملات به کمونیسم کارگری و و نیت خوانی هایی از برداشت های حمید تقوایی است . که گاه و بیگاه سعی می کند رویکرد و عملکرد اینان را در ادامه خط حزب کمونیست ایران قرار دهد تا  برای ریشه های این شیوه برخورد و فرهنگ سیاسی حاکم بر این جریانات، تصدیقی بر چرخش ایدئولوژیک خود پیدا کند. همانطور که اشاره کردم این کار هیچ ارتباطی با عنوانی که  انتخاب کرده ندارد. با این وجود نکاتی درباره این اظهار نظر ضروری است. اولا فرض بگیریم که قول شما در باره ضدیت کمونیسم کارگری و حمید تقوایی با جنبش کردستان صحیح است، آیا از این می شود به این نتیجه رسید که کمونیسم با جنبش کردستان در تضاد است و از این محملی دوخت تا در باور به مبانی فکری تاسیس کومەلە هم شک کرد؟ این چه استدلالی است. گیرم که حمید تقوایی اینگونه می خواهد، گیرم که همه طیف های کمونیسم  کارگری به گفته شما “برای محو کومەلە شکل گرفتند”   از این گفته برنمی آید که نفس راه حل و استراتژی کومەلە در ارتباط با جنبش سراسری ایران و مسائل مخصوص به کردستان راه غلطی باشد. اینان یک جریان سیاسی و فکری جدا هستند و خط و مسیر خود را در راستای منافع خود دنبال می کنند و البته ماهیت اختلافات ما با اینان و با شما از دو بستر مختلف ریشه می گیرد. این فرصت طلبی است که با حمله و نقد به جریان دیگری گمان کرد که طیفی را با خود همدل کرده و یا به شرح مقوله هایی دست زد که  کلیاتی التقاتی را شامل شود تا برای نقطه نظری خاص مبنای غیر واقعی کسب کرد، شایسته نیست. تصور نمیکنم این برداشت شما به استدلال محکمی بند باشد یا کسی را به اقناع برساند.

در بندی دیگر کاک عمر سعی می کند دفاع جانانه ای از دینامیسم مستقل مبارزات ملی در کردستان و دلیل این استقلال عمل را دنبال کند و برای اثبات گفته های خود به عملکرد مردم کردستان در سه بخش دیگر هم نظر داشته باشد و ایده وابستگی جنبش ملی کردستان به جنبش سراسری را ” سرچشمە همە اشتباهات و کجرویهای بعدی” می داند. همین جا مکثی داشته باشیم ، اولا همین که خود ایشان هم قائل است، تجزیه کردستان در جغرافیای چهار کشور مستقل با حاکمیت های ملی گسترده شده و همین موضوع به خودی خود، ماهیت استقلال رویه را از جنبش سلب می کند و ما از همان ابتدا درون یک ژئوپولتیک وابسته به فعالیت می پردازیم. به معنای دقیق این خود بستر واقعی است که شرایط مبارزه را برای ما مشخص می کند نه آرزوهای ما و قطعا خوش نیتی یا بد نیتی ما تفاوتی در آنچه به صورت واقعی موجود است ایجاد نمی کند، تنها می تواند دامنه آن را تحت تاثیر قرار دهد. درون این جغرافیای سیاسی نیز به یقین پیوندهای فرهنگی و اقتصادی و مبارزاتی و منافعی در سطوح متفاوت شکل می گیرد و زمینه های هر تغییری هم اگر به وجود بیایید خارج از اراده شخص ایشان با همه اهمیتی که برای ” دفاع از جنبش ملی” دارند شکل میگیرد و در بستری وسیع تر طرح و تعیین می شود. همین پروژه ای که ایشان هم پی گرفته اند که فدرالیسم باشد تعریف مشخصی دارد و از بازصورت بندی اتفاقا همین مسئله شکل گرفته و در تحلیل نهایی جنبش را می باید در پیوند سراسری و فدارل بودن را در نسبت با آن تعیین کرد. پس به این صورت پیشبرد همین پروژه شما که به صورت اتفاقی شباهت زیادی به دستور کار تاریخی حزب دموکرات دارد نیز نیازمند پیوند و اتصال به جنبش سراسری در سطح ایران است. و چه بسا این نیروهای متحد شما هستند که هر گونه بحث از ستم ملی را “تجزیه طلبی” می نامند و تاریخا هم این جایگاه جریان های راست و راست افراطی بوده که در پای یک وحدت انتزاعی از ایران، همه دیگر ملیت ها را قربانی کرده اند. گمان نمی کنم دوستان شما در شورای مدیریت گذار این لحن بی پروا را از شما قبول کنند. برای نمونه در همان نسشت شورای دموکراسی خواهان ایران که  به قولی احزاب فعال در زمینه‌ حقوق اقلیت‌های قومی ایران عضو آن هستند از هفده حزب ” سیزده حزب، خواهان مبارزه در چارچوب کشوری به‌نام ایران و برقراری سیستم غیرمتمرکز و فدرال‌اند، چهار حزب دیگر،خواستار جدایی از ایران و به‌قول خودشان، تشکیل دولت‌های «مستقل» شده‌اند.” یعنی حتی درون جبهه ای که شمام برگزیده اید تمامیت ارضی ایران به دغدغه اصلی گفتگوهای شما با همراهانتان بدل گشته و هم اکنون هم به حالت تعلیق در آمده است. این یک پروژه روشن سیاسی نیست که بتوان از آن دفاع کرد. حال این جریانات راست که اتفاقا نماینده اقلیت ها هستند از شما قبول نمی کنند که به جدایی کامل حتی در یک بیانه هم اشاره کنید چه انتظاری از جریانات سلطنت طلب و ناسیونالیست ایرانی دارید که این امکان را به مردم کردستان بدهند. بحث واضح است، درون خود ناسیونالسیم کرد و ناسیونالیسم فارس هم یک رابطه خصمانه و متضاد وجود دارد و همین تضاد منافع است که راه برون رفت از و حل مسئله ملی را، از چهارچوب پروژه شما خارج می کند و نشان می دهد که ظرفیت حل این موضوع درون ساختار مطبوع شما وجود ندارد.

 کاک عمر بعد از توصیفات جانانه ای که با دهها پرسش استفهامی آراسته شده رو به ما می کند و اظهار می دارد که “بخشی از فعالان کومەلە در درون حزب کمونیست ایران این ویژگیها را درک نکردە و توان و واقعیت جنبش ملی و رابطە ارگانیکش با دیگر حرکتهای اجتماعی در کردستان را نمی شناسند”. این از کم مهری این دوست ماست که گمان میکند ویژگی هایی که او برشمرده از نظر ما دور مانده یا آن را نمی شناسیم. ما در این رابطه دیدگاهای روشن و منسجمی داریم که در اختیار جامعه قرار گرفته و روزانه هم از تریبون های ترویجی ما بازنشر می شود و مورد گفتگو قرار می دهد.  اما گمان نمی کنم رویکرد ایشان هم این اندازه روشن و منسجم باشد که هم در یک چهارچوب نظری جای گیرد و هم رفت و برگشت های تئوریک ایشان و جریان سیاسی مطبوعش را حول این نظریه توضیح دهد. باتوجه به اهمیتی که به نقش جنبش ملی می دهند، حتما تفاوت های نظری و رویکرد خود با جریان آقای مهتدی را هم می توانند توضیح دهند، چرا که مقوله ای تا این اندازه مبنایی نمی تواند در تعیین همکاری یا جدایی ایشان نقشی راهبردی نداشته باشد. خیام در یکی از رباعیاتش با ابراز ملال از کار بیهوده می سراید که …این آمدن و رفتنم از بهر چه بود…. و این پرسشی بنیادی است که خیام مطرح می کرد. و کاک عمر باید دلیل این رجعت از جریان مهتدی و بازگشت قریب الوقوع آنرا بر مبنای یک اوضاع سیاسی و یا کاربستی تئوریک یا حداقل مسائل روشن تشکیلاتی توضیح دهد. این شیوه قهر و آشتی ها که نامش کار جدی سیاسی نمی شود.  با این وجود پرسش این است که نقش این درک شما از اهمیت پایه ای و استقلال جنبش ملی چه جایگاهی در انشعاب شما و اکنون دوباره ادغام شدن شما با رهبری عبدالله مهتدی دارد؟  در واقع تقلیل همه مسائل کردستان به جنبش ملی و عدم توجه به این امر را پاشنه آشیل جریان های چپ قرار دادن، بی انصافی است. چرا که نه  راه حل جریان های چپ برای مسئله ملی مانند کاریکاتوری است که ایشان ترسیم می کنند و نه این تحلیل مبنایی تاریخی دارد که جنبش ملی نقطه کانونی مبارزات کومەلە باشد. و نه جریان ایشان میتواند توضیح دهد حال که 25 سال است این سیاست از سوی آنها دنبال می شود چه نتایج ملموسی داشته و عبور از این بحران و بن بستی که به گفته او ما درگیرش هستیم چه توشه ای برای جریان ایشان داشته و چه باری از دوش جامعه کردستان برداشته است.

کاک عمر می گوید : ” توجە داشتە باشید، این دستە هیچگاە از حق تعیین سرنوشت تا ایجاد دولت مستقل پشتیبانی نمیکنند.” مسئله ملی از دید ما چگونه است؟ نظرات تشکیلات ما در متونی از جمله برنامه حاکمیت در کردستان به صورت روشن بیان شده و اینگونه انکارها و شبهه در افکندن ها که کاک عمر تلاش می کند دامن بزند و برایشان به صورت ذهنی پاسخی پیدا کند و از گفته های خود به استدلال نفی حاکمیت در کردستان برسد بی اساس و تنها تغییر واقعیات و در بیشتر موارد نیت خوانی است. برنامه ما به صورت واقعی و در دسترس موجود است. در برنامه ما مسئله به این صورت طرح شده : “کومەلە حق کلیه ملل ساکن ایران را در تعیین سرنوشت خویش به رسمیت می شناسد. در عین حال خواهان اتحاد آزادانه و داوطلبانه کلیه ملل ساکن ایران است.” و این به رسمیت شناختن همیشه با تاکید ما به معنای “حق تشکیل دولت مستقل” برای ملت های تحت ستم بوده است. و پشتوانه عملی و منطقی را در اوضاع واقعی دنبال کرده است.  اگر راه حلی که کاک عمر به ما ارائه می دهد در همان دایره فعالیت ایشان است پس بیایید و به ما نشان دهید شما که باورهای خود به سوسیالیسم و راه حلی مارکسیستی برای سازمان خود را کنار گذاشته اید، کجاست آن دستارودی که این چهارچوب نظری تاکنون به چنگ آورده است؟

اما هم ما و هم کاک عمر می دانیم که اگر پروژهای او که دنباله ی استراتژی های کاک عبدالله مهتدی هستند، هر بار با شکست مواجه میشوند، این تقصیر این نیست که این دوستان به این دوراهه پاسخ داده اند. تقصیر ما و جامعه است که راه حل های اینان را جدی نمی گیرم. وظیفه ایشان تنها تعیین این دوراهه ها و نشان دادن بیراهه هاست. این بزرگواران راه حل را در ایجاد یک فضای کاذب از بحث های ماجراجویانه می بینند که گویا از این ستون تا ستون بعدی فرجی رخ خواهد داد. این خصلت نمای تمام فعالیت دو دهه اخیر ایشان  بوده از پروژهای گفتگو با رژیم: بی نتیجه ، اتحاد کردستانی: بدون دستاورد، انشعاب و بازگشت: بدون دلیل و آن از پروژه بازسازی کومەلە  که به خلق یک موجود عجیب الخلقه منتهی شد که بیش از آنکه با تجربه مبارزاتی در جنبش کردستان در ارتباط باشد به نوعی راست گرایی بر مبنای مد روز و عوام فریبی تکیه کرده است و هیچ ربطی از نظر شکلی و ساختاری و ماهیتی با سنت کومەلە ندارد. این یک واقعیت تاریخی است که با ورود کومەلە به جنبش کردستان این جنبش از لحاظ محتوا و شکل وارد دوره ی جدیدی شد و این حضور مستمر و پیگیر کادرهای کومەلە در جریان انقلاب 57 و سازماندهی مقاومت در پس از انقلاب نیز همه شامل سنت هایی است که به صورت ساختاری با آنچه پیش از ورود کومەلە موجود بود تفاوت دارد. آن خصوصیاتی که کاک عمر مطرح می کند پیش از کومەلە هم نمایندگان خود را در کردستان داشت و حزب دموکرات سالهاست که این شعارهای کنونی کاک عبدالله و کاک عمر را ابزار تبلیغی خود کرده است و هدف مبارزه خود را با آن پرچم  نشان داده است. آنچه ماهیت کومەلە را نیرویی جدا از این جریانات تعریف میکرد و می کند، خصلت طبقاتی با عطف به رفع ستم ملی و ایجاد اتحاد در میان جنبش هایی گوناگون جامعه با رفع کامل تبعیض ها بوده است. دفاع از دموکراسی که شاه بیت نوشته کاک عمر را تشکیل می دهد و تو گویی کشف جدیدی است، پدیده ای نیست که بتوان با اتکا به آن تاریخ کومەلە را تحریف کرد، تنها ابزاری است که می توان دیدگاهای جدید خود را تعریف کرد. که اشکالی هم ندارد می توانید اینگونه باشید اما اینکه “اکنون” اینگونه می اندیشید به آنچه تبدیل به یک جنبش اجتماعی شده تعین تازه ای نمی دهد.  هر چند این تغیر مسیرها تاکنون راهی برای برون رفت شما هم در پی نداشته پس امیدی نیست که این نسخه که حال شما را بهتر نکرده بر درد ما هم مرهمی بگذارد. مختصر آنکه از چاه شما، راهی نشان داده نخواهد شد، “مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است”