حزب کمونیست ایران

آخرین فریادم را بشنو!

 

کانی کرم پور

 

“فروید می گفت آن کس که خود را می‌کشد، از غریزه عشق تهی شده، اریک فروم، فیلسوف و متفکر آلمانی می گوید که انسان ها همانند سایر پستانداران، زیست دوست و گریزان از مرگ هستند. روان شناسان می‌گویند که انسان تنها در حالتی شبیه هذیان دست به خودکشی می زند. میل دورکیم شاید نخستین دانشوری باشد که خودکشی را پدیده ای اجتماعى تلقى كرده و به پژوهش دامنه دارى در اين زمينه دست يازيده است. وی در این پژوهش از جمله به بحران ها و فروپاشى‌هاى اجتماعى اشاره كرده كه منجر به برباد رفتن روياها می شوند.

دوركيم گفته که پاشيدگى اخلاقى جامعه، فرد را براى خودكشى مستعد می کند. تعریف او از خودکشی این است:« هر نوع مرگی که نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم کردار قربانی است با آگاهی از نتیجه آن…”

در واقع از قرن هفدهم به بعد بوده كه برخى انديشمندان در غرب مسئله خودكشى را مسئله جامعه تلقى كرده و آمار هاى مربوط را بر حسب گروه‏هاى اجتماعی جمع آورى کرده و مورد تجزيه و تحليل قرار داده‌اند.

 

همه روزه در سراسر جهان شاهد خشونت، قتل و خودکشی هستیم. خشونت‏های خانگی، اجتماعی و فشارهایی که از سوی نهادهای دولتی وارد می آید، نمونه‏های آشکار یا پنهان از خشونت هستند. قتل چه به دست افراد خانواده و یا نزدیکان مقتول، زیر لوای ناموس‏پرستی و یا به دست سازمان‏های کیفری در دولت‏ها تحت عنوان مجازات شرعی صورت گیرد؛ باز قتل است و باید قتل خوانده شود.

آمار خودکشی در ايران معاصر كه انقلاب، جنگ، توفان‏هاى اجتماعى سياسى، مشکلات اقتصادی، رشد ارتباطات و گسست‏های فرهنگی، هنجارهای پیشین را بر هم زده، پیوسته رو به فزونی بوده است.

اینک در ایران، پدیده خودکشی به مثابه یک آسیب اجتماعی در ردیف مسائلی چون فرار از خانه، اعتیاد یا بزهکاری قرار می‌گیرد.

حق انسان بر بدن خویش معطوف به “حقوق بشر” است. به موقعیت تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، جغرافیایی انسان نظر دارد و او را خارج از هرگونه تعلق قومی، جنسی، نژادی، عقیدتی و رنگ به رسمیت می‌شناسد. 

در حکومت‌های ایدئولوژیک و تئوکراتیک موضوع حق حیات انسان‌ها با دین و ایدئولوژی در رابطه قرار می‌گیرد. در همین رابطه است که بدن زن در فرهنگ ما همیشه موضوع بوده است فرهنگ غالب که فرهنگی مرد سالارانه است همیشه تحت تأثیر این نگاه بوده است. میزان قدرت هر مردی در جامعه سنتی به شکلی با بدن زن در رابطه است. از آغاز حاکمیت رژیم اسلامی بر ایران حمله به زنان از هر طرف شروع و زندگی خصوصی و فرهنگی، اجتماعی زنان در تمام طول این مدت مورد هجمه و حمله قرار گرفته است.

کسی که مجبور می شود، دست به  آخرین گزینه یعنی، گذشتن از جان خود بزند، تا صدای فریادش شنیده شود، در واقع به قتل رسیده است. قاتل او کسی جز سیستم حاکم بر جامعه و سنت هایی که از هر سو، وی را در برمیگیرند نیست. هر بار بعد از شنیدن اخباری از قتل هایی با نام “ناموسی” و یا خودکشی های از روی اجبار مواجه می گردیم مدتی منقلب می شویم. شاید به فکر فرو می‏ رویم و یا شاید برای مدتی در این همه توحش و بربریت، به راه چاره فکر می کنیم. اما ریشه این همه جنایات به ظاهر معمولی و در واقع سازمان یافته، این همه خشونت که در جامعه نهادینه شده و خواسته یا ناخواسته دامن گیر تک تک افراد و بویژه زنان در جوامع مختلف و در سراسر دنیا شده چیست؟ همانطور که همگان آگاهند پایه و اساس سرمایه داری استثمار انسان به دست انسان است. سود و سود جویی به هر قیمتی است. تولید و باز تولید استثمار و سنت‏های ارتجاعی در جوامع مختلف و از طُرقِ گوناگون برای حفظِ وضعیت موجود است. در هر کشوری بسته به وضعیت زیر بنایِ آن جامعه روبنای آن نیز تعیین می شود و تاثیر پذیری این دو از هم به بازتولید اسارت کمک می کند. در کشورهای غربی و اروپایی به شیوه‏ای و در کشورهای شرقی و آسیایی به گونه‏ای دیگر است، اما همچنان در خدمت سیستم حاکم فعالیت می کنند. در ایران که آمار خشونت، قتل و خودکشی بسیار بالاست، کدام دلایل این شرایط را فراهم کرده است؟ آیا سنت‏های ارتجاعی در دل مناسبات روزمره تعیین کننده است؟ آیا ریشه‏های این عقب افتادگیِ اجتماعی در دل رژیمی سرمایه داری و اسلامی نیست که چهل سال است در خدمت به کارگیری خرافه برای بقای پلیدِ خود می کوشد؟” این رژیم با تحمیل دستمزدهای چند برابر زیر خطِ فقر، استثمار کارگران و توده‏های زحمتکش، دزدی های کلان مسئولینِ نهادهای دولتی و وابسته به دولت و آقازاده‏ها، غارت اموال عمومی، کوچک کردن هر روزه سفره کارگران و خانواده‏هایشان، بیکاری گسترده جوانان و بی افقی و سردرگمی آنان، آمار سرسام آور کودکان کار و خیابان، ازدواج کودکان با پوشش و حمایت دولت و نهادهای مذهبی و نمونه های بی شماری از این دست در هر سطحی یک بیماری اجتماعی به وجود آورده و در هر قشری قربانی خود را ساخته است. متوسل شدن به ابزاری چون مذهب، سُنن و خرافات، نهادینه کردن بیش از پیش دیدگاه مرد سالارانه و هماهنگ با جهان بینی اسلامی و با تفکیک جنسیتی در سطوح مختلف اجتماعی، دست به ویرانی تمام میراث فرهنگ پیشرو انسانی زده و قانون شریعتِ طنابِ دار را تثبیت کرده است. زمانی که انسان چیزی بیشتر از ابزاری برای تولید و متاعی برای ارزش‏گذاری کالایی و فاعلی از خود بیگانه نیست تا سود حاصل از کار آنان که در واقع تمامی وجودشان است، به جیب سرمایه داران سرازیر کند، چگونه به خشونت، قتل و خودکشی نیندیشد؟ افراد به این موارد می اندیشند، چرا که روان انسانی آنان زخمی و بیمار شده است و تمام رنج این فشار بر دوش ضعیف‏ترین افراد این اجتماع سنگینی می کند. این افراد ضعیف‏ترین بخش این اجتماع هستند، زیرا به صورت خاموش، حتی مجال مبارزه کردن را هم سیستم سنت حاکم از این افراد دریغ می‏کند. بویژه این فشار‏ها بر زنان و دختران این سرزمین سرانجام آنان را به سمت خودکشی سوق می‏دهد. هدف این نوشته نشان دادن افق دیگری است که در پرتو آن نه تنها راه نجات برای تک تک این انسان‏های رنجدیده وجود دارد، که اینان می توانند ریشه همه این ستم‏ها را یکبار برای همیشه بخشکانند. زمانی که میلیون‏ها انسان دردمند در جهان، آواره و بی خانمان می شوند و میلیون ها انسان قربانی طمع سرمایه‏داران می شوند، زمانی که شکاف طبقاتی هر روز بزرگ و بزرگتر می شود، نابرابری جنسیتی بیداد می‏کند، چگونه باید ریشه این بربریت را خشکاند؟ آیا نباید به فکر بنا نهادن جهانی دیگر و سیستمی دیگر بود؟ جهانی که در آن فقر و نابرابری، جنگ و ناامنی، خشونت و قتل معنایی نداشته باشد و همه انسان‏ها برابر و در رفاه و آرامش زندگی کنند. خودکشی واژه‏ای باشد که به فراموشی سپرده شود، چرا که زندگی ارزش زیستن دارد. بنا نهادن حکومتی که در آن مرز معنایی نداشته باشد و هیچ انسانی استثمار نشود. انسان ها خارج از ملیت، جنسیت، رنگ، زبان و غیره با هم برابر باشند. سیستمی عاری از ستم و نابرابری.

برای ساختن چنین دنیایی راهی جز مبارزه کردن و بنا نهادنِ سیستمی آزاد و برابر نداریم.

و یادمان باشد کسی که از خودکشی حرف می‌زند هنوز زنده است، پس یاریش رسانیم تا صدایش را فریاد بزند و زندگی را دوباره زندگی کند.