(در پنجاهمین و چهلودوّمین سالگرد سیاهکل و قیام تودهای)
شباهنگ راد
رُخدادهای تاریخی با اهمیتاند و گذشت از آنها ساده نیست. چرا که حاصلِ شرایطِ معینی از فضای سیاسی، و نیز برآمدِ قانونمندیهای حاکم بر جامعه است. طبعاً بخشی از آنها به تاریخ پیوسته و بعضاً، سزاورِ پیگیری و قابل اجرا هستند. منظور از اینکه رویدادها و رُخدادهای تاریخی – مبارزاتی چند نوعاند. بر همین اساس شناختِ دقیقِ سوهای متفاوتِ جامعه و بعد از آن گُزینشِ خط و مرزهای روشن، به عهدۀ نیروها و سازمانهای کمونیستیِ متعلق به منافع کارگران و زحمتکشان است. در حقیقت رُخداد سیاهکل هم در بستر خوانشِ مبتکرانه از فضای حاکم بر جامعه عروج کرد و در زمانی کوتاه به رویۀ سیاسی، به راه و روشِ بخشِ اعظمی از عناصر و تجمعات کمونیستیِ ایران تبدیل شده است.
البته ناگفته نماند که ریشه و پیدایی آن به چندین دهۀ قبل از آن، و بویژه به بعد از کودتای امپریالیستی 28 مرداد 32 و متعاقباً به خیانتِ حزبِ بهاصطلاح حامی مردم برمیگردد؛ «حزب»ی که رهبران آن تسلیم و پا به فرار گذاشتند و عناصر فداکار آن به چوبۀ دار رفتند. پس از کُودتایِ امپریالیستی چند سالی جامعه در کسادی و افسردگی سیاسی بسر میبُرد و نظامِ شاهنشاهی سرمست از بر سر گماری مجدد توسط امپریالیستها، و با تأسیسِ سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، سودا یگانه نظامِ پُراقتدار منطقه را در سر میپروراند. در اینزمان دستگاههای سرکوبگر نظام به همهجا سرک میکشیدند و نیروهای جوان و روشنفکر را دستگیر و وحشیانه مورد اذیت و آزار قرار میدادند. نظام تور پلیسی خود را در همهجا پهن کرد و بر فضای ترس و هراس جامعه افزود. در چنین شرایطی [یعنی در دهۀ چهل]، تعدادی از کمونیستهای صدیق، با پژوهشِ و کاوش از شرایطِ اقتصادی – سیاسی حاکم بر جامعه، پا پیش گذاشتند و سازمانِ نظامیای را پی ریختند، که بعد از گذشت نیمسده از عمر آن، همچنان جلودارِ آرمانِ کمونیستی در زیر سلطۀ نظام امپریالیستی است. بی دلیل نیست که در سالگرد سیاهکل، همه، از ناپیگیران عملی گرفته تا ناباوران به این اندیشه و راه، با این روز «همراه» شده، و برآنند تا اعتباری به بی اعتباریشان بخشند.
مسلماً در نیمسدۀ اخیر بارها و بارها، برای او و بر او، گفته و نوشه شده است و در اینمیان بعضاً لمیدگان تئوری نوینِ جنبشِ کمونیستی هم فرصت را غنیمت شمرده و بر این نظرند که راهِ سیاهکل تمام شده و به تاریخ پیوسته است، بدون اینکه بکُوشند از درِ توضیحِ دو شرایطِ متفاوتِ سیاسی – اقتصادی برآیند.
خلاصه اینکه بهپندارِ نااهلان سیاسی و حرافان، عدهای «جوانان کمحوصله» و «ماجراجو»، پا بهمیدان گذاشتند و به «میلیتاریزم» جامعه افزودند! امّا قبل از ورود به پیشداوریها و نتیجهگیریهای فردی – جمعی از آن رُخداد، عملِ سیاهکل قصد و مقصودش، راهگشائی مبارزه، شکستن دو مطلق و جابهجایی فضای سیاسیِ بسته و یکسویۀ جامعه بُود؛ در پاسُخ به قدرقدرتی نظامِ شاهنشاهی، و نیز در جواب به روشنفکرانِ تسلیمطلب و لمیدگان انقلابی بُود که نغمۀ عزیمت را کوک کردند تا »خلق»شانرا آزاد کنند! از آن به بعد بُود که اندیشۀ «برای اینکه باقی بمانیم مجبوریم تعرض کنیم» در برابرِ «برای اینکه باقی بمانیم تعرض نکنیم» قرار گرفت؛ اندیشهای که در کوتاه مدت نتیجه داد و باعث گردیده است تا خیل بیشماری از جوانان و مدافعین انقلاب، تجربه و آزمونِ سیاهکل را پیشاروی خود قرار دهند؛ چرا که عملِ سیاهکل، جزیرۀ ثبات و آرامش ادعایی نظامِ شاهنشاهی را در هم ریخت و نقبی به قدرت تاریخی تودهها زد؛ نشان داد که میتوان در برابرِ دشمنِ تا بُن دندان مسلح ایستاد؛ مهمتر اینکه نشان داد نمیتوان ادعای پیشاهنگیِ مبارزات کارگری و تودهای را سر داشت و در همانحال از پاسُخگوئی عملی به نظامِ سراپا مسلح طفره رفت؛ نشان داد که نمیتوان از سستی، فرومایگی و تسلیمطلبی عبور کرد، مگر آنکه بهمیدان آمد و پاسُخِ درخورشایسته به نظامِ مبتنی بر زورِ سازمانیافته داد؛ و خلاصه اینکه سیاهکل در پاسُخ به ضرورتهای سیاسی – عملی جامعۀ سراسر خشن و دیکتاوری عریان بُود. به همین سبب و در پنجاهمین سالگرد آن، بیمناسب نیست تا بههمراه گرامیداشت این رُخداد تاریخی، بهاختصار بر روی این دو موضوعِ کلیدی و اساسی زُوم شویم و به این پُرسشها پاسُخ دهیم که با برکناری نظامِ شاهنشاهی و بر سر کار گماری نظام جمهوری اسلامی، چه تفاوتِ بُنیادیای در ماهیت و در سیستمِ اقتصادی، سیاسی و نظامی حاکم بر جامعه بوجود آمده است؟ یا اینکه عمل سیاهکل [یعنی انتخابِ مبارزۀ مسلحانه و آنهم بعنوان عالیترین از شکل مبارزه]، غیرکارآمد، به تاریخ پیوسته و مطابق با قاعدهبندیهای جامعۀ کنونی ایران – و آنهم در مقابل رژیم خشونتبار و سرکوبگر جمهوری اسلامی – نیست؟
در مبحث اوّل و در یک توضیح کوتاه میشود گفت کمتر کسی استکه در ماهیت نظامِ شاهنشاهی، مبنی بر اینکه پیگیر و مجری سیاستهای امپریالیستی بُود، شک و تردیدی داشته باشد. آشکار شده استکه شاه با حمایت و با کودتای امپریالیستی بر سر کار گمارده شد تا چرخۀ اقتصادِ سرمایهداری، در درون جامعه از حرکت باز نایستد. بخششِ ثروتها و منابع طبیعی جامعه به جیبِ امپریالیستها از یکسو، و تعرض بیوقفه به بدیهیترین خواستهای کارگری و تودهای و دیگر ستمدیدگان از سویدیگر، مبین این واقعیات بُود که نظامِ شاهنشاهی، نیتاش نمایندگی سیاستهای امپریالیستی در منطقۀ خاورمیانه، و در همانحال تعرضِ بیرحمانه به جنبشهای اعتراضی است. بر مبنای چنین تعیین و تکلیفی بُود که نظامِ شاهنشاهی تا آنجایی که در توان داشته است، ثروتهای جامعه را بالا کشید و از کیسۀ کارگران و زحمتکشان خُورد؛ تا آنجایی که در توان داشته است جوانان معترض، کمونیستها و مبارزین را دستگیر و به شلاق بست و اعدام کرد؛ تا آنجایی که در توان داشته است سیاستهای اقتصادیِ جهانِ سرمایهداری را در درون پی گرفت و بر بیخانمانی، و بر نداری میلیونها کارگر و زحمتکش افزود. مگر بیدلیل بُوده است که بعد از مدتِ کوتاهی از عمل مسلحانۀ سیاهکل، فضای سیاسی جامعه دستخوش تغییر و رفتهرفته مردم برای بازستانی مطالبات پایمال شدۀشان به خیابانها سرازیر شدند که بالاترین آنرا میتوان از قیام تودهای 21 و 22 بهمن 1357 نام بُرد؟
به این ترتیب جنبشهای اعتراضی در پرتو چنین فضای سیاسی – اقتصادیای شکل گرفت و باعث گردیده است تا امپریالیستها را وادار نماید در «کنفرانس گوادلوپ»، تصمیم به برکناری شاه و برگماری دار و دستههای وابستۀ دیگری همچون خمینی به مسند قدرت کنند. امپریالیستها شاه را از ادامۀ قدرت باز داشتند تا زیربنای نظامِ مطابق با منافع طبقۀ سرمایهداری دست نخُورده باقی بماند. در حقیقت نظامِ پهلوی به کنار گذاشته شد، تا نظامِ مبتنی بر استثمار و غارت، و نظامِ مبتنی بر زور و سرکوب و بگیر و به بندها از جامعه بردوام بماند؛ بالاخره بساط نظامِ شاهنشاهی برچیده و درِ زندانها گُشوده شد، ولی نظامِ تازه به قدرت رسیدۀ جمهوری اسلامی علاوه بر بازسازی و ترمیم زندانهای پیشین، به تعداد زندانها افزود و هزاران جوان، کارگر و تودۀ معترض را مورد اذیت و آزار، شکنجه و به میدانهای تیر روانه کرد؛ ارتش شاهنشاهی به ارتش جمهوری اسلامی تبدیل و دیگر نهادها و ارگانهای سرکوب با لباسِ مطابق با نظام کنونی به جان مردم افتادهاند.
از یادها نرفته است که چگونه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در روزهای آغازینِ بر سر کار گماریشان، زنان را مورد تعرض وحشیانه قرار دادهاند و تظاهرات بیکاران را قلع و قمع کردند. در اولیّن بهار «آزادی»، خلقهای ستمدیدۀ ترکمنصحرا و کُردستان را از زمین و هوا و به بهانۀ «ضد انقلابیون» و «اشرار» به خاک و خون کشاندند و آنچنان جنایاتی در حق میلیونها زن و مرد، پیر و جوان و کودک روا داشتند که علیرغم گذشت چهار دهه از آن، یادآوری آنها تکاندهنده و دردناک است. کاملاً محرز شده استکه سرکوبِ جنبشهای اعتراضی روبهافزون و رادیکال، از جمله پیششرطهای امپریالیستها از نظامِ جایگزین شاهنشاهی بُود. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی بر مبنای چنین وظایفِ دیکته شدهای بر سر کار گمارده شده و در عمل هم نشان دادهاند که بدون زورِ سازمانیافته، و بدونِ تعرض بیامان به کارگران، زحمتکشان، زنان و جوانان قادر به حکومتداری نیستند. اعدامِ هزاران جوانِ معترض، مخالف، مبارز و کمونیستها، و نیز پیگیری بیوقفۀ سیاستهای امپریالیستی در منطقه، در تضاد با این نظر نیست که یگانه سیاستِ نظامِ جمهوری اسلامی – بمانند نظامِ پیشین -، در گروِ اجرای کاملِ سیاستهای اقتصادی و جنگی امپریالیستها، و بخصوص کاربُرد سلاح و دیگر ابزار آلاتِ سرکوب کننده، علیۀ خیزشهای رادیکال و پیشرونده است. به طور مثال بیش از چهار دهه استکه دارند به مردم تعرضِ میکنند؛ بیش از چهار دهه استکه دارند ثروتهای جامعه را بالا میکشند؛ بیش از چهار دهه استکه مجری سیاستهای جنگی امپریالیستها در منطقهاند؛ و بیش از چهار دهه استکه طنابِ دار و میدانهای تیر را برداوم نگه داشتهاند. درواقع گوشهای از صفحۀ سیاسی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، خالی از عمل و تلاشِ بیش از پیش برای تأمین و تضمین منافع سرمایهداران و بموازات آنها تعرض به تتمهها و جانِ کارگران و زحمتکشان نیست.
درواقع تشابهاتِ زیربنایی – روبنایی – دو نظام بسیار زیاد است و در اینمیان تفاوتها، نه در ماهیت و یا در کارکرد دو نظام، بلکه در فقرِ بیش از پیش و فزایندۀ سازندگان اصلی جامعه، در شکافِ بیش از پیش طبقاتی، و در گُستردگی اعتراضات کارگری و تودهای، و بویژه در سرکوبِ لگام گُسیختهتر حکومتمداران به مخالفین، مبارزین، کمونیستها و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی است. کاملاً محرز شده استکه نظامِ کنونی – بمانند نظام پیشین -، کوچکترین ارزشی برای گفتمان و برسمیت شناختن حقوقِ پایهای کارگران و زحمتکشان قائل نیست. سیاست سرکوبِ وحشیانه را در پیش گرفته است و تابحال هزاران نفر را لت و پار، و هزاران تن دیگر را شکنجه و از دم تیغ گذارند؛ زنان و دختران را به بهانههای واهیای همچون پوشش، از دُروس آموزشی و کاری محروم و کودکان را به کودکان کار تبدیل کرده است. بدینترتیب میشود گفت که نظام کنونی از همان فطرت و از همان طبیعتی برخُوردار است که نظام پیشین برخُوردار بُود.
به دیگر سُخن شبههای نیست که جنایات سردمداران رژیم جمهوری اسلامی به هیچوجه قابل توصیف و توصیحِ دقیق نیست. منظور از اینکه با هیچ قلم و زبانی نمیشود از درِ تشریحِ جنایات ارتکابی نظامِ اسلامی در حق خلقهای محروم کُردستان و ترکمنصحرا برآمد؛ نمیشود عمقِ جنایات ارتکابی بازجویان، شکنجهگران و قضاتِ نظام را در حق زندانیان سیاسی دهۀ شصت به تصویر کشید؛ نمیشود تصویرِ کامل و دُرستی از آنچه در درونِ دانشگاهها گذشت و دانشجویانِ مخالف و کمونیست را مورد اذیت و آزار، تنبیه، اخراج و به مسلخهای مرگ کشاند، ارائه داد؛ نمیشود ابعادِ تعرض به زنان و دختران را تحت عنوان «بد حجابی» توضیح داد؛ نمیشود بهطور دقیق، به شرححال حملۀ مسلحانه و سازمانیافتۀ ارگانهای سرکوب و لباس شخصیهای وابسته به نظام، به خیزشهای اعتراضیِ بزرگی همچون آبانماه و دیماه پرداخت؛ و خلاصه نمیشود میزانِ اختلاس و بالا کشیدنِ ثروتهای جامعه را تشریح کرد. در یک کلام همۀ اینها در پرتو اعمال دیکتاتوری و سرکوبِ خشونتبار صورت گرفته و دیده شده استکه جوابِ کوچکترین اعتراض و مخالفت، برابر با دستگیری، شکنجه، به شلاق بستن، اعدام در ملاعام و در درون سیاهچالهای مخوف است.
به راستی که نظامِ کنونی بمانند همۀ نظامهای وابستۀ سرمایهداری، مولّد خشونت است و راهِ هرگونه گفتمانِ انسانی و پایهای را بسته است. به همین دلیل راهی به غیر از انتخابِ سیاست مقابلهای، در برابرِ مدافعین انقلابِ کارگری و تودهای نیست؛ سیاستِ مقابلهای که بدون حضور و اجرای آن در درون جامعه، سُخن گفتن از تغییرِ فضای سیاسی و توازن قوا بیفایده و محال است؛ با این اوصاف زمانی شرایط سیاسی فعلیِ جامعه شیفت خواهد کرد که سیاست و عملِ کمونیستی در دستور کار – از جانب مدافعین جنبشهای کارگری و تودهای – قرار گیرد. پس عملِ مسلحانه بنابه شواهد و تجارب برجای مانده – و بمانند گذشته -، زمینهساز پیشرفتِ مخالفتها و جنبشهای کارگری و تودهای، و بویژه پاسُخگوی ضرورتهای سیاسی – اجتماعیِ حاکم بر جامعۀ ایران است. متأسفانه دلیلِ پیشروییهای نظامِ جمهوری اسلامی، ربط باواسطهای در نبُودِ زور سازمانیافتۀ نیروی متعلق به انقلابِ کارگری و تودهای دارد. با این حساب زمانی میتوان جنبشهای اعتراضی را به جلو رهنمون ساخت که بموازاتِ اعتراضات و خیزشهای کارگری و تودهای،نآآ ارگانهای مسلح و حافظ بقای امپریالیستی را به مصاف طلبید. همان وظیفه و راهی که پیشگامان سیاهکل در برابر خود قرار دادند. اضافهتر اینکه روشن شده است نمیشود صفحۀ سیاسیِ نظام جمهوری اسلامی را ورق زد، مگر آنکه پاسُخی درخُورشایسته به قانونمندیهای حاکم بر جامعه داد. انصافاً ثمرۀ راههای سیاسیِ نافرجامِ چهار دهه، پیشارو همه است. پس صحیح نیست تا پروندۀ عمل مسلحانه را بست، و یا اینکه آنرا به تاریخ سپُرد. به این علت که سیاهکل نه صرفاً عملِ نظامی و پاسُخگوی بُرههای از تاریخِ جنبش کمونیستی، بلکه راهگشا، بسیج و تمامکنندۀ مبارزات کارگری و تودهای، علیۀ سیستم نابرابر و خشونتبارِ امپریالیستیِ ایران است.
بر همین اساس درک و اهمیتِ راهِ سیاهکل بمراتب وسیعتر از برگزاری مراسمهای بیروح و بیمایه است و بر خلافِ منحرفین و کوتهبنیان، اندیشۀ سیاهکل، افسانهسازیِ عدهای «جوانان عجول» و یا تجلیل از آن، مساوی با پاسداری از مراسمهای مذهبیای همچون «تاسوعا» و یا «عاشورا» نیست. سیاهکل دربردارندۀ گفتههای فراوان برای انجام عملِ منطبق با قانونمندیهای حاکم بر جامعه است. بنابراین نه کهنه شده و نه به تاریح پیوسته است. تکرار نوشتاری و گفتاری نیمسده پیرامون آن، و یا همراهیِ ناباوران عملی و دیگر لمیدگان انقلاب به گذشتۀ سرشار از تجربه و جانبازی، چیزی جز اعتباریِ پیامهای سیاسیِ سیاهکل، در برابر حکومتهای «بیهمتا»ای همچون رژیمِ سراپا مسلح و وابستۀ جمهوری اسلامی نیست. در حقیقت سیاهکل خوانش دقیق و سازنده، از ماهیتِ مناسبات و سیستم امپریالیستی حاکم بر جامعه بُود؛ سیستم و مناسباتی که بیش از چهار دهه است دارد اثرات مخرب خود را در سطوح مختلفِ جامعه برجای میگذارد و جان بیشتری از تودههای ستمدیده میگیرد. به همین اعتبار نه تنها از ضرورت و از بارِ این شکل از مبارزه کم نه شده، بساکه بیشتر شده است.
خلاصه جامعۀ ایران تشنۀ دخالتگریهای کمونیستیِ سازمانیافته و آنهم بموازات مخالفتها و خیزشهای اعتراضیِ کارگری و تودهای و جوانان علیۀ دستگاههای حافظ بقای امپریالیستی است؛ تشنۀ عروجِ سیاستِ تعرضی، راه و اسلوبیست که پیشگامان سیاهکل در برابر خود قرار دادند. به این علت که انتخاب عالیترین شکل از مبارزه در برابر نظام سراپا مسلح، امتحانِ خود را پس داده است و بنابراین هرگونه دُوری و وقفه در آن، برابر با درازتر کردن عمر سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، و بخصوص خسرانهای بیش از پیش اعتراضات کارگری و تودهای، جوانان، زنان و دیگر قربانیان نظامِ امپریالیستی است.
5 فوریه 2021
17 بهمن 1399