حزب کمونیست ایران

آینده ایران را نه ترامپ، که این توده های خشمگین و امیدوار رقم خواهند زد

تنش بین دولت آمریکا و جمهوری اسلامی در شرایطی اوج گرفته که رژیم ایران در ضعیفترین موقعیت داخلی و بین المللی خود قرار دارد. در این میان، سوال این است که آیا نامه ترامپ به رهبر جمهوری اسلامی در مارس ۲۰۲۵ و پاسخ غیرمستقیم تهران از طریق عمان، نشاندهنده تلاش دو طرف برای یافتن راهی به سوی تنش زدایی است یا تنها آتش زیر خاکستری است که به زودی شعله ور خواهد شد؟

در چهارشنبه ششم فروردین ۱۴۰۴ (۲۶ مارس ۲۰۲۵)، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، اعلام کرد که پاسخ به نامه دونالد ترامپ از طریق عمان ارسال شده است. این در حالی است که سید علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، مذاکره مستقیم با آمریکا را تحت فشار تحریم ها و تهدیدات نظامی رد کرده است. پاسخ ایران به نامه ترامپ در چارچوب «مذاکرات غیرمستقیم» تعریف میشود؛ فرمولی که در واقع چیزی جز «عقب نشینی آبرومندانه» برای حفظ ظاهر در برابر افکار عمومی داخلی نیست. با این حال، پرسش کلیدی این است که آیا چنین رویکردی میتواند به کاهش تحریمها یا تغییر رفتار آمریکا بینجامد، یا صرفاً فرصتی برای خرید زمان است؟

متن نامه ترامپ به طور رسمی افشا نشده، اما بر اساس گزارشهای منتشرشده توسط عبدالخالق عبدالله، مشاور پیشین محمد بن زاید، رئیس امارات، این نامه حاوی هشت درخواست اساسی با لحنی تحقیرآمیز و غیردیپلماتیک بوده است: توقف کامل برنامه هسته ای ایران، تعطیلی پروژه تولید موشکهای قاره پیما، قطع حمایت از گروههای نیابتی در منطقه از جمله انحلال حشد شعبی در عراق،  مهلت دو ماهه برای اجرای این شروط،  لغو تحریمها و پایان انزوا در صورت پذیرش،  تهدید به «اقدام نظامی گسترده» در صورت عدم پذیرش.

نکته قابل توجه تناقض در ادعاهای مقامات ایرانی است. محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس ایران، در سخنرانی پیش از نماز جمعه قدس، مدعی شد که در نامه ترامپ هیچ اشاره ای به لغو تحریمها نشده است. این تناقض گوییها نشان میدهد که حتی در سطح بالای حکومت ایران، اجماعی درباره نحوه برخورد با فشارهای آمریکا وجود ندارد.

جمهوری اسلامی در حال حاضر با بحرانهای بی سابقه ای دست وپنجه نرم میکند:

اقتصاد ورشکسته: تورم افسار گسیخته، کاهش ارزش پول، رکود بی سابقه تولید و بیکاری گسترده، ناتوانی در تامین برق و آب و خدمات عمومی، همه اینها  نشان دهنده عمق فروپاشی اقتصادی هستند.  مشروعیت از دست رفته است: اعتراضات سراسری سالهای اخیر، از دیماه ۹۶ تا آبان ۹۸ و تا خیزش ۱۴۰۱، آشکارا نشان می دهند که رابطه اکثریت مردم ایران با رژیم اسلامی به نقطه بدون بازگشتی رسیدە است.  فساد نهادینه شده: پرونده های مالی مقامات بالای حکومتی و فرزندان آنها، که هر روز فصلی از آن آشکار می شود.  شکست آنچه که محور مقاومت در بیرون از مرزها نامیده می شد: کاهش نفوذ ایران در عراق، سوریه و یمن و غیره

در چنین شرایطی، پذیرش مذاکرات غیرمستقیم از سوی جمهوری اسلامی، نه یک انتخاب استراتژیک، بلکه واکنشی ناگزیر برای جلوگیری از فروپاشی کامل است.  جمهوری اسلامی چاره ای جز همراهی با آن ندارد.

اما آمریکا تحت رهبری ترامپ، در حال دنبال کردن اهدافی فراتر از مسئله هسته‌ای ایران است. هدف اصلی ایالات‌متحده بازسازی هژمونی از دست رفته این کشور است. به عبارتی، پیروزی در به زانو در آوردن جمهوری اسلامی به تقویت موقعیت آمریکا در کل خاورمیانه کمک می‌کند.

اقداماتی مانند اعزام ۵ فروند بمبافکن استراتژیک B-2 به پایگاه دیەگو گارسیا و تشدید حملات به یمن (که رسانه های ایران آن را «یورش علیه حوثیها» و نه حمله به مردم یمن میخوانند)، بخشی از این استراتژی نمایش قدرت است.

علیرغم تضعیف جمهوری اسلامی، آمریکا هنوز استراتژی روشنی برای دوران پسا-جمهوری اسلامی ندارد. آمریکا میداند که سقوط ناگهانی این رژیم ممکن است منافع درازمدت آمریکا در کل منطقه را به خطر بیاندازد. از همین رو، سیاست فعلی آمریکا ترکیبی از فشار حداکثری و جلوگیری از فروپاشی کامل است. این تناقض، مانع از آن میشود که ترامپ به طور کامل از اهرم تحریمها یا تهدید نظامی استفاده کند.

واقعیت این است که بازی دیپلماتیک و مذاکرات مستقیم یا غیرمستقیم، هر ماهیتی داشته باشد، آینده سیاسی ایران نه در نامه های ترامپ و پاسخ جمهوری اسلامی به آن، بلکه در میدان مبارزات اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران  تعیین تکلیف می شود. جنبشهای اجتماعی که از دیماه سال ۱۳۹۶ تا کنون شتاب فزاینده ای یافته اند، امروز به نیرویی غیرقابل انکار تبدیل شده اند:

اعتصابات صنعت نفت و فولاد و پتروشیمی، معلمان و بازنشستگان، نشان دهنده اتحاد طبقاتی علیه وضع موجود است. مبارزه زنان آزادپوش علیه حجاب اجباری به نمادی از مقاومت ضدحکومتی تبدیل شده است.  جوانانی که با شعار «نه به جمهوری اسلامی» و «مرگ بر دیکتاتور»، خواستار تغییر ریشه ای هستند. خانواده های دادخواه: مادران و پدرانی که فرزندانشان در اعتراضات جانباخته اند به چهره های نمادین اعتراض تبدیل شده اند و  مبارزه در زندانها بر علیه مجازات اعدام. این مبارزات ترکیبی از مطالبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردمی است که دیگر حاضر به پذیرش وضع موجود نیستند.

اما بحران فعلی روابط جمهوری اسلامی و آمریکا تنها یک روی سکه است. روی دیگر، تحولات عمیق اجتماعی در ایران است که در اعماق این جامعه جریان دارد. جمهوری اسلامی اگرچه هنوز با تکیه بر دستگاه سرکوب به حیات خود ادامه میدهد، اما دیگر قادر به بازسازی مشروعیت ازدست رفته اش نیست. از سوی دیگر، آمریکا نیز نمیتواند با تکیه بر سیاستهای یکجانبه، راەحلی پایدار برای بحران ارائه دهد. در این میان، آنچه تعیین کننده خواهد بود، اراده میلیونها کارگر و زحمتکش و مردم ستمدیده و خواهان آزادی و برابری است که به مبارزه برای تغییر ادامه میدهند. آینده ایران را نه ترامپ، که این توده های خشمگین و امیدوار رقم خواهند زد.