شباهنگ راد
فقدانِ پیشاهنگ کمونیستی در درون جامعه، تقریباً چهل ساله شده است. 49 سال از آغاز مبارزۀ مسلحانه توسط کمونیستهای راستین در جنگلهای شمال ایران، و 41 سال از قیامِ توده ای 21 و 22 بهمن 57 میگذرد. بی گمان جامعه بعد از گذر از آن دو واقعۀ تاریخی، دستخوش تغییراتی چند در عرصه های متفاوت شده است.
در حقیقت آغاز مبارزۀ مسلحانۀ کمونیستهای اواخر دهۀ چهل، برابر با شکستن فضای ترس و وحشتِ تحمیلی نظام شاهنشاهی، و نیز رد سیاستهای تسلیم طلبانۀ به اصطلاح نیروهای مدافع مردمی بُوده است. پیداست که نگاهها و ارزیابیهای سیاسیِ متنوعی، نسبت به قانونمندیهای حاکم بر جامعه از یکسو، و نقش و جایگاهِ پیشاهنگ کمونیستی در قبال تعرضات وحشیانۀ ارگانهای سرکوبگر نظام وابسته به امپریالیسم از سوی دیگر وجود دارد؛ نگاهها و ارزیابیهای سیاسی که جامعۀ ایران از دیرباز تاکنون، با الفاظی همچون جوانان “کم حوصله”، “ماجراجو”، “جدا از توده” و یا حاملین افکارِ چپِ “سنتی” و امثالهم رودررو بُوده است. البته ناگفته نماند که فارغ از نگاهها و ارزیابیهای متفاوتِ این و یا آن نیرو و عنصر سیاسی، رزمندگان سیاهکل، ایندست سئوالات را در برابر خود قرار دادند که چگونه میتوان توده ها را، بمیدانِ اصلی مبارزه کشاند و آنانرا به قدرت واقعی شان واقف گرداند؟ چگونه میتوان سد عظیم دیکتاتوری و خشن را در هم شکست و زمینه های اعتراضات کارگری و توده ای همه گیر را فراهم کرد؟ و مهمتر از همۀ اینها چگونه میتوان ادعای پیشاهنگی و هدایتِ کارگران و زحمتکشان را در سر داشت و از قهر انقلابی اجتناب ورزید؟ و …
پس پایه های نظری رزمندگان سیاهکل، در پاسُخ به پُرسشهای فوق شکل گرفت، که پیدایی و ثمرۀ آنها را میشد، در قیام توده ای 21 و 22 سال 57 و آنهم تحت عنوان “کارگر، دانشجو، فدائی پیوندتان مبارک” به عینه دید. در هر صورت جوانان “کم حوصله” و “ماجراجو”، بر خلافِ حرافان و تسلیم طلبان پا پیش گذاشتند و ارگانهای سرکوبگر نظام پهلوی را به مصاف طلبیدند تا جامعه را از شر حاکمان زورگو رها سازند. به یُمن عملِ مسلحانۀ کمونیستهای دهۀ چهل بُود که فضای سیاسیِ بستۀ جامعه، در مدت زمانی کوتاه متغییر، و رفته رفته توجۀ دستجات و تجمعات متفاوتِ روشنفکری را نسبت به سیاستهای عملی و کارسازش جلب کرد. سیاهکل راه پیش پای میلیونها انسان دردمند و بویژه در مقابل مدافعین راستین توده های ستمدیده گذاشت و به سمع خود توانست، صدمه ای بس عظیم بر قدرقدرتی نظام شاهنشاهی وارد سازد؛ به سمع خود توانست – و نشان دهد – که میتوان در برابر نظامِ تا بُن دندان مسلح مبارزه کرد و توده ها را مورد خطاب داد؛ نشان دهد که چگونه میتوان بر وارفتگی و بر کرختی جامعۀ روشنفکری فائق آمد و توجۀ راهجویان راه رهائی را، نسبت به ایدۀ “برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم” جلب کرد.
واقعیت این است که سیاهکل علیرغم اثرگذاری مبارزاتی در درون جامعه، نتوانسته است – بدلیل رخنۀ عناصر فرصت طلب و خائنی همچون نگهدارها و گشتگرها به صفوف رزمندۀ چریکهای فدائی خلق -، جوششهای توده ای سالهای 56 و 57 را تا سر حدِ قطع سلطۀ امپریالیستی در ایران سازمان دهد، امّا و در عوض به اثبات رساند که بدونِ حیاتِ سازمانِ متناسب با قانونمندیهای حاکم بر جامعه، کارگران و زحمتکشان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی قادر به دستیابی به حقوقِ دیرینۀشان نیستند. به هر حال نظام شاهنشاهی در اثر اعتراضات توده ای به کنار گذاشته شد و جمهوری اسلامی، با تعیینِ نظام سابق بر اریکۀ قدرت تکیه زد؛ شاه رفت، امّا اختناق در ابعادی گُسترده تر باز گشت؛ شاه رفت، امّا سیستم و مناسبات بیدادگرانۀ امپریالیستی پا بر جا ماند؛ سیستمی که پایه های اش با سرکوبِ بی وقفۀ کارگران و زحمتکشان، با بگیر و به بندها و شکنجه های وحشیانۀ کمونیستها، مبارزین و مخالفین پی ریخته شده است.
بدین ترتیب و بعد از گذشت چند دهه از عمر سیاهکل، و همچنین قیام توده های ستمدیده، و بنابه حیاتِ دهشتناک تبعیض، استثمار، توهین، تحقیر و اجحاف و غیره در سطوح متفاوت جامعه، میشود همچنان بر این نظر اصرار داشت که همسانیهای بس زیادی بین نظام پیشین و نظام کنونی وجود دارد. یعنی اینکه خشتِ هر دو نظام با سرکوب و با استثمار، با غارت و چپاول اموال عمومی ریخته شده است؛ یعنی اینکه نظام کنونی ادامه دهندۀ سیاستهای سرکوبگرانۀ نظامِ قبلی است و لحظه ای از تعرض به بدیهی ترین مطالبات توده های ستمدیده باز نمانده است؛ یعنی اینکه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، از همان روزهای آغازینِ حاکمیتشان، به بازسازی زندانها پرداختند و هزاران انسان بیگناه، کمونیست، مبارز و مخالف را در درون سیاهچالهای مخوف از دم تیغ گذراندند.
خلاصه بمناسبت دو روز بزرگ تاریخی و بنابه وجودِ هراران ادلۀ سیاسی – اقتصادی مخرب در درون جامعه، و نیز بنابه عملکردِ خونبارِ چهار دهۀ سران حکومت، میتوان تاکید ورزید که نظام کنونی دنباله رو نظام پیشین است؛ مضافاً اینکه تصریح کرد سران نظام کنونی – بمانند سران نظامِ قبلی -، هر آنچه را که در چنته – داشته و – دارند، جامعه را بر اساس تمایلات سیاسی – اقتصادی طبقۀ حاکمه سمت و سو داده و روز به روز، بر تور اختناق و بردگی میلیونها کارگر و زحمتکش افزوده اند. زدند و کُشتند تا منافع طبقۀ سرمایه داری محفوظ بماند. در همین رابطه به هزاران اعتراضات کارگری و توده ای، تحرکات دانشجوئی، مبارزات زنان و جوانان، میتوان اشاره کرد و نشان داد که موقعیت کنونی سیاسی جامعه – بمانند اواخر حکومت پهلوی -، در شرایط بس بغرنجی قرار گرفته است. در واقع کسی از وضعیت تحمیلی سردمداران نظام جمهوری اسلامی راضی نیست. از یکسو اعتصابات و اعتراضات، به رویۀ روزمرۀ سیاسی میلیونها انسان دردمند تبدیل شده است و از سویدیگر پاسُخ خونین به خواستها و بدیهی ترین نیازهای زندگی قربانیان نظام امپریالیستی در سر لوحۀ کارِ دولتمردان ایران قرار گرفته است. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی جان مردم را به لبشان رسانده اند و براستی جامعۀ تحت سلطه و احاطه شدۀ سرکوبگران، نیاز به چاره جوئی عملی از نوعِ کمونیستهای اواخر عمرِ نظام شاهنشاهی دارد. به این علت که هیچ جامعه ای بدون همراهیِ با اعتراضات کارگری و توده ای و بویژه بدون هدایتِ کمونیستهای عملگرا و متعهد به انقلاب، ره بجایی نخواهد بُرد. پس بنابه دهها تجارت تاریخی – مبارزاتی بر جای مانده، اعتراضات توده های ستمدیدۀ ایران به پیش نخواهد رفت، مگر آنکه سازمان و نیروی مدافع میلیونها انسان دردمند، در درجۀ نخست در میادین اعتراضی حضور یابد، و در ثانی پرچمِ سازمانِ متناسب با قانونمندیهای حاکم بر جامعه را علم کند.
پُرسش آن است که مگر بی دلیل نظام کنونی – بمانند نظام پیشین – با شمشیرهای از رو بسته به میدان آمده است و بمدت چندین دهه دارد، به قلع و قمع اعتراضات حقطلبانۀ توده ها میپردازد. آن نظام – پهلوی -، در فکرِ طول و درازتر کردن “جزیرۀ ثبات و آرامش” امپریالیستی بُود و این نظام – جمهوری اسلامی -، تمامی اعمال و افکارش در جهت پیشبُرد بهتر سیاستهای امپریالیستی در ایران و در منطقۀ خاورمیانه است؛ آن نظام به هر کوچه و پس کوچه ای سرک میکشید و در صدد دستگیری کمونیستها و مبارزین بُود، این نظام در کنارِ دستگیریهای فله ای، با وقاحت و با بیشرمی تمام دارد با سلاح، دست و پا و سرِ جوانان و توده های محروم را در خیابانها نشانه میگیرد.
براستی پروندۀ سران حکومت در اثر ارتکاب جنایت و قساوت، و در اثر بالا کشیدن دسترنج کارگران، زحمتکشان و اموال عمومی، بسیار قطور شده است و بیشک توضیحِ همه جانبه و دقیق آنها، امری ناممکن میباشد. جامعۀ ایران در عرصۀ اقتصادی و سیاسی غرق در بُحران و ناآرام است و بمدت چهار دهۀ متوالی است که نظام، درگیرِ ختمِ و “غائلۀ” خیابانی، اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده ای است. دستگیر کرد و خیابانها را با خونِ معترضین، توده های محروم و جوانان شُست تا جامعۀ اعتراضی را به عقب باز گرداند. پُر واضح است که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی تابحال هزینه های بس کلانی از کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان گرفته اند، امّا، ابداً نتوانسته اند سیاستِ ترس و رعب و حشتِ مختص با نظام پیشین همچون “دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد” را، به جامعه تحمیل و به درِ خانۀ میلیونها انسان رنجدیده ببرند. واخواهیهای پُردامنۀ توده ای و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی در میادین متفاوت طبقاتی، و بویژه جوششهای گُستردۀ دیماه 96 و آبانماه 98، از زمره نمونه های مخالفتهای مردمی، نسبت به بیعدالتیهای موجود در جامعه بُوده است؛ مخالفتها و جوششهایی که سر دراز دارند و قابل کنترل و پس زدن نیستند.
به دیگر سُخن و علیرغم حیات و سرزندگی جوششهای اعتراضی، دریغا جامعه، شاهدِ عکس العملِ نیروی سیاسی مدافع خودی بمانند دُوران نظامِ پیشین نیست. دهه هاست که توده ها در میدان اند و بر خلافِ شکستها و عقبنشینیها، راضی به تسلیم و کرنش در برابر حاکمان ایران و آنهم با هر رنگ و لباسی نیستند. شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” از جمله نظر و خواستهای باطنی میلیونها انسان دردمندی است که در زیر سلطۀ مدافعین سیستم و قانون اساسی جمهوری اسلامی، زندگیشان به تباهی و افکارشان بر باد رفته است. خلاصه نارسائیها و نقصانهای اعتراضی و مبارزاتی بسیار اند و پس بی توجهی نسبت به یکایک آنها، و خصوصاً بی توجهی و بی تفاوتیِ بیش از پیش، پیرامونِ فقدانِ تجمعات سازمانیافته و کمونیستی در درون جامعه، میتواند مسیر اعتراضات کارگری و توده ای را از روندِ اصلی اش منحرف و روحیۀ مبارزه جوئی کارگران، زحمتکشان و جوانان را از درون تهی سازد. واقعیت این است که توده ها تابحال مولّدِ فرصتهای بیشمارِ مبارزانی، بمنظور سرنگونی سران حکومت از اریکۀ قدرت بُوده اند و بر همین اساس موقعیتِ سیاسی سران نظام هم به تار موئی بند شده است. از اینرو عدم پاسُخگوئی صحیح به نیازمندیهای حاکم بر جامعه، عمرِ سران نظام را طولانیتر خواهد کرد. در حقیقت سوی مهم و اصلی قضیه، یعنی کارگران، زحمتکشان و جوانان، حاضر در میدانِ اعتراضی و آمادۀ پس زدن سران حکومت از مسند قدرت اند. تجمعات سیاسی خیابانی و همچنین درگیریهای عملی با ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی هم، بیانگر آن است که جامعه و جنبشهای اعتراضی، تشنه و طالبِ کمونیستهایی، همچون کمونیستهای اواخر و اوائل دهۀ 40 و 50 میباشند؛ نیاز به سوی دوّم قضیه، یعنی سازمانِ محرک و رشد دهنده دارد؛ نیاز به آن دارد تا سازمانِ مدافع آنان و آنهم بعنوان سوپاپ اطمینانِ مبارزات سیاسیِ محرومان در درون حضور یابد و بمانند کمونیستهای دهۀ چهل، قهر ضد انقلابی حاکمان را با قهر انقلابی توده ای پاسُخ دهد. سیاست و شکل سازمانی – مبارزاتی که میتواند پروندۀ نظامِ جمهوری اسلامی را مختومه، و نیز جامعه را به سمت سعادت و خوشبختی،آ و فارغ از ظلم و ستم رهنمون سازد.
7 فوریه 2020
18 بهمن 1398