صبح روز شنبه ۱۶ شهریورماه اخبار مربوط به صدور احکام سنگین در بیدادگاههای رژیم بر علیه کارگران مبارز دربند و مدافعین آنها انتشار یافت. اگرچه مقامات رسمی جمهوری اسلامی هنوز رسما خبر مربوط به صدور این احکام را اعلام نکرده اند، اما وکیل مدافع سپیده قلیان، از جمله بازداشت شدگان، این خبر را تائید کرده است.
بنا به گزارش «کانال تلگرامی مستقل کارگران هفتتپه»، سپیده قلیان، فعال سیاسی و شهروندـخبرنگار، عسل محمدی، ساناز الهیاری، امیر امیرقلی و امیرحسین محمدی فرد، اعضای تحریریه نشریه گام هر کدام به مجموعاً ۱۸ سال حبس محکوم شده اند. اسماعیل بخشی، کارگر و نماینده کارگران نیشکر هفتتپه به ۱۴ سال حبس و محمد خنیفر، کارگر دیگر هفتتپه به ۶ سال حبس محکوم شدهاند. همچنین خبر میرسدکه روز چهار شنبه ۱۳ شهریور بیدادگاه ضد کارگری رژیم در اهواز، ۴۱ تن از کارگران گروه صنعتی فولاد را به جرم شرکت در اعتراضات کارگری سال گذشته احضار کرده است. در تجمع روز کارگر امسال تعدادی از فعالان مدنی و کارگری نیز بازداشت شدند و برای برخی از آنان حکمهای زندان طولانی مدت صادر شده است .مرضیه امیری، خبرنگار روزنامه شرق که یکی از روزنامه های دارای مجوز قانونی در ایران است، در حال پوشش خبری این تجمع بازداشت شد، به ده سال و نیم زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم شده است.همچنین نسرین جوادی، فعال کارگری، از سوی همین بیدادگاه به هفت سال زندان، ۷۴ ضربه شلاق، محکوم شده است.
نگاهی به لیست محکومیت های صادر شده نشان می دهد که رهبران جمهوری اسلامی کنترل بر اعصاب خود را از دست داده اند. آنها دست به اقداماتی می زنند که حتی از چهارچوب قوانین جاری خود آنها نیز خارج است. کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز هر چه گفتند و کردند، علنی بود. اداره کنندگان نشرینه اینترنتی گام در چهارچوب مقدورات همین دوره قلم می زدند. صدور حکم ۱۸ سال زندان برای دختر جوان ۱۹ ساله ای که تنها جرم او شجاعت در دفاع از کارگران اعتصاب کننده و بی پروائیش بود در برملا ساختن آنچه که در زندان بر وی و همرزمانش گذشته بود، ۱۴ سال زندان برای کارگر جسوری که تنها جرمش این بود نمایندگی هم طبقه ای هایش را برای کسب مطالبات حق طلبانه شان بر عهده گرفته بود، تناسب چندانی حتی با روشهای خود رژیم در قبال اعتراضات جاری دو سال اخیر ندارد. طنز زمانه این است که درست همان روزی که برای این جمع از انسانهای وارسته و حق طلب چنین احکامی صادر می شود، همزمان سعیدمرتضوی که به اتهام شکنجه، دزدی و قتل، باصطلاح زندانی شده بود، بطور رسمی و با پوشش تبلیغی ، از زندان آزاد می شود و دو روز پیش از آن رئیسی، رئیس قوه قضائیه ایران فریبکارانه می گوید: « باید صدای اعتراض کارگران را شنید»!
با همه دستپاچگی و تناقض در گفتار و کردار، هدف از صدور این احکام، اساسا نه خود این زندانیان بلکه رساندن پیامی برای جامعه و در بیرون زندان است. پیامی است سیاسی برای کارگران و برای مردمی که مبارزات امروز و صدای پای انقلاب فردای آنها، خواب از چشم رهبران این رژیم ربوده است. اما در پس این عکس العمل رژیم، پیام سیاسی مهمتری وجود دارد که رژیم بدون آنکه خود خواسته باشد، آن را بگوش همگان می رساند. زمزمه گذر کردن جنبش طبقه کارگر از یک جنبش در خود به یک جنبش برای خود، به گوش سران جمهوری اسلامی هم رسیده است. از نظر رژیم که البته بسیار به واقعیت هم نزدیک است جنبش کارگری به مرحله «خطرناکی» قدم نهاده است. رشد عنصر آگاهی به منافع خود به مثابه یک طبقه، جمهوری اسلامی را هراسان کرده است. این نه یک ادعا بلکه واقعیتی است که چند روز پیش از زبان رئیسی، رئیس قوه قضائیه ایران هم شنیده شد، وقتی که گفت: «اعتراضات کارگری را سیاسی نکنید.» وی در سخنان خود ، اعتراف کرد این اعتراضات بر حق هستند، آنچه که باید مواظب بود، سیاسی شدن آن است. اما سیاسی شدن مبارزات کارگران که رئیسی به درست از آن نگران است، یعنی آگاهی کارگران به منافع خود به مثابه یک طبقه، سیاسی شدن اعتراضات کارگران یعنی سراسری شدن آنها، یعنی پیوند خوردن آن با جنبشهای پیشرو اجتماعی، سیاسی شدن مبارزات کارگران یعنی پیوند طبقه کارگر با انقلاب. و اینها همگی مواردی هستند که طلیعه آنها در افق جنبش کارگری ایران هویدا شده است. جمهوری اسلامی به درست خطر واقعی را در جریانهای سرتاسری چون اعتصاب رانندگان کامیون، اعتصاب بخشهای مختلف راه آهن سرتاسری، بازتاب مبارزات کارگران فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه در اعتراضات بخشهای دیگر جامعه، اعتصاب سراسری معلمان و غیره دیده است. این یعنی این واقعیت که جنبش کارگری از لحاظ عینی گام به گام سیاسی تر می شود.
بدون شک پرونده هائی که بر علیه فعالین کارگری دربند برای محکوم کردن آنها سرهم بندی شده اند جعلی هستند. آنها کاری بیش از آنچه که بطور علنی و در چهارچوب مقدورات فعالیت علنی و حتی قانونی،که در این دوره امکان پذیر است انجام نداده اند. اما مستقل از اراده و انگیزه آنها، آنچه رئیسی و دیگر سران رژیم را بطور جدی نگران کرده است این واقعیت است که مبارزه طبقه کارگر در ایران به فراتر رفتن از محدوده های صنفی نزیک می شود، و این یعنی آن تحولی که کل نظام سرمایه داری ایران را به پرتگاه سقوط نزدیک می کند. اما این نه صرفا یک استنتاج تاریخی و نظری، بلکه یک واقعیت عینی در شرف ظهور است. گسترش، تعمیق و تکامل این واقعیت، وظیفه ای است نه صرفا بر اراده، بلکه بر زمینه اجتماعی واقعی در برابر ما قرار دارد.