34 سال از یک فاجعه انسانی در کردستان عراق می گذرد. فاجعه ای که در نوع خود یک نسل کشی به غایت بیرحمانه بود. با گذشت این همه سال از این فاجعه عظیم و کم نظیر که به عنوان “انفال” از آن نام می برند، همچنان آثار و عوارض روانی، اجتماعی و اقتصادی این رویداد دهشتناک، زایل نگشته است.
سال ۱۹۸۸ و در گرماگرم جنگ ارتجاعی ایران و عراق، رژیم بعث عراق اولویت جنگی خود را تمرکز در جبهه های کردستان تعیین کرد و صدها هزار نیروی مسلح خود را مجهز به تانک و توپ و انواع تجهیزات پیشرفته جنگی روانه کردستان کرد. هدف اعلام شده این جنگ پاکسازی کردستان از نیروی پیشمرگ بود. اما آنچه که در عمل به اجرا درآمد یک نسل کشی بود.
رژیم بعث عراق که می دانست بدون قتل عام توده مردم در دهات و شهرک های کردستان قادر نخواهد بود پیوند نیروی پیشمرگ و مردم را از هم بگسلد، سیاست ویران کردن دهات و شهرها و شهرک های منطقه را در پیش گرفت. همان سیاستی که در دهه هفتاد میلادی همچون بخشی از توافقنامه الجزایر در تمام نقاط مرزی، آن را به اجرا در آورده بود. در آن هنگام بیش از 4 هزار روستا ویران گردیدند، مزارع، تاکستان ها و باغات سوزانده، چشمه ها خشکانده شدند و ساکنین روستاها را به زور در اردوگاههای محاصره شده اسکان دادند.
رژیم بعث عراق این بار فراتر از پیش شهرهای “قلعه دیزه” و بخش هایی از شهر “رانیه” را هم درهم کوفت و ویران ساخت. پیشتر از آن هم شهر “حلبجه” را ویران ساخته بود و 5 هزار نفر از مردم این شهر را با گاز سمی قتل عام کرده بود.
این سلسله جنایات که به نابودی منطقه وسیعی از کردستان و مرگ هزاران تن منجر گردید، عملیات “انفال” نام گرفت. نامی که اساسا برگرفته از روایتی است که در قرآن آمده و به معنای غنیمت و دستاورد جنگی است. نامی که در اساس برای تحریک مزدوران به اعمال جنایت و غارتگری و غنیمت گیری انتخاب شده بود. در این عملیات به مزدوران محلی که به خدمت رژیم بعث درآمده بودند، این امکان داده شده بود که تا می توانند بکشند و غنیمت بگیرند؛ عملیاتی که به مزدوران اجازه می داد اموال مردم بیدفاع دهات و شهرها و شهرک هایی را که مردم مجبور به تخلیه کردن آنها بودند، تاراج کنند.
در جریان سلسله عملیات “انفال”، هزاران نفر اعم از زن، مرد، کودک، پیر و جوان، از زادگاه و محل زیست خود رانده شدند و بی آنکه به آنان اجازه داده شود بیشتر از لباسی که به تن دارند، چیز با خود به همراه داشته باشند، یک راست با اتوبوس به طرف بیابان های موسوم به “ئوگره سه لمان” در بخش های مرکزی عراق کوچ داده شدند و در آنجا آنان را دسته دسته به بیرحمانه ترین شیوه به قتل رساندند. مدت ها بعد معدود بازماندگان این فاجعه، ماجرای های هولناک جنایاتی را برملا ساختند و داستان هایی از آن کشتارهای جمعی باز گفتند که هر مورد آن مو را بر تن انسان سیخ می کند.
عملیات “انفال” که از روزهای ۲۲ و ۲۳ فوریه سال ۱۹۸۸ آغاز گردید، در روز ۶ سپتامبر همان سال پایان گرفت. هزاران نفر در یورش های مستقیم مزدوران، جانشان را از دست دادند و هزاران نفر در کشتارهای دسته جمعی از بین رفتند و در گورهای دسته جمعی خاک شدند و صدها هزار نفر هم آواره و در به در گردیدند.
ابعاد این جنایت عظیم تاریخی آنقدر وسیع بود که علاوه بر انسان ها، حیوانات و نباتات هم در آتش باروت و گازهای سمی سوختند و از بار افتادند. همه جا پر از لاشه حیوانات و پرندگان سوخته بود. وسعت زمین های سوخته و درخت های خاکستر شده و سبزینه های از بار افتاده، حیرت آور بود. نشانی از آن کردستان سبز و خرمی که شهرت داشت نمانده بود. همه جا ویرانی بود و بوی مرگ می داد. آوارگانی که از این فاجعه جان بدر برده بودند، در حالی که همه چیز خود را از دست داده بودند در نواحی و مناطقی ویران و در اردوگاه هایی که به شیوه نظامی و تحت کنترل ارتش عراق اداره می شدند، اسکان یافته بودند.
شواهد حکایت از این دارند که سناریوی این نسل کشی از مدتها پیش آماده شده بود. بخشی از این سناریو در گذشته به اجرا درآمده بود. برای نمونه اوایل دهه هشتاد، هزاران کرد “فه یلی” در بغداد و دیگر مناطق دستگیر شدند و از بین رفتند.
در سال ۱۹۸۳ هشت هزار نفر از مردم منطقه بارزان دستگیر و جنازه هایشان را در بیابانی در صحرای “لیه” در مرز عراق و عربستان سعودی دفن کردند.
فاجعه “انفال”، کردستان عراق را با یک بحران عظیم اجتماعی مواجه ساخت که تا به امروز آثارش ماندگار است و دهها سال دیگر هم این آثار زایل نخواهند شد. نزدیک به یک میلیون انسان از زادگاه و زیستگاه خود کنده شدند و به اردوگاه های اجباری کوچ داده شدند. اگر چه هنوز آمار دقیقی از میزان خسارت جانی این فاجعه به دست نیامده است اما آمارهای تقریبی حکایت از کشته شدن یکصد و هشتاد هزار انسان و دفن آنان در گورهای دسته جمعی دارد.
اما فاجعه “انفال” با همه ابعاد دهشتناک خود در برابر چشم دولت های بزرگ دنیا و در رأس آنها دولت آمریکا روی داد و هیچ واکنش باز دارنده ای از سوی آنها نشان داده نشد. رسانه های جهانی که تحت کنترل این دولت ها کار می کردند، در برابر این جنایات وحشتناک سکوت کردند. اکنون که افکار عمومی بر جزئیات این نسل کشی وقوف یافته است، هنوز هم که هنوز است از سوی مراجع بین المللی رسمی، این جنایات خوفناک علیه کردستان به نام یک نسل کشی در سطح جهان به رسمیت شناخته نشده است. این سکوت و این بی اعتنایی نیز خود ستم دیگری است که بر مردم کردستان می رود.
امروز و بعد از 34 سال، در شرایطی از کشتار جمعی “انفال” و قربانیان این فاجعه بزرگ یاد می کنیم که رژیم دیکتاتوری بعث در قدرت نیست. صدام و چند همدست جنایتکارش به دار آویخته شدند. هر چند این جنایتکاران در قدرت نمانده اند، اما متاسفانه مردم کردستان از این حق نیز محروم شدند تا خود، این جنایتکاران را در محکمه ای علنی به محاکمه بکشند و مجازات شان را اعلام کنند. صدام و شماری از آن جنایتکارانی که فجایع “انفال” و حلبجه را آفریدند، معدوم و از بین رفته اند، اما همچنان آثار زخم و درد و رنج مردم مصیبت دیده ای که این رویدادهای تلخ را از سر گذرانده اند، باقی است. بسیاری از مزدوران محلی کرد که در این کشتار جمعی از جانب رژیم بعث به کار گرفته شدند، نه تنها از مجازات گریختند بلکه توانستند همه آن ثروتی را هم که از غارت اموال مردم “انفال” شده به دست آورده بودند حفظ کنند و چون خاری در چشم مردم کردستان همچنان به زندگی عادی خود ادامه دهند.
درد و رنج و زخم های این مردم مصیبت دیده نه التیام یافته و نه پایان گرفته است. هم اکنون و با گذشت 34 سال از آن روزهای سخت، همچنان دهها هزار خانواده “انفال” شده از درد فقر و نداری و غم از دست دادن عزیزان خود می نالند.
در سالگرد این فاجعه عظیم انسانی از آمرین و عاملین آن ابراز انزجار و نفرت می کنیم و به یاد و خاطره بیش از یکصد و هشتاد هزار تن از انسان های بیدفاعی که در این نسل کشی از بین رفتند، درود می فرستیم.