حزب کمونیست ایران

توهم زدایی یا توهم آفرینی؟!

هلمت احمدیان

سرکوب و توهم، دو رکن بقای جمهوری اسلامی بوده است. تصور اینکه ضدانقلاب اسلامی در  پیکر رژیم جمهوری اسلامی بتواند چهار دهه عمر کند امری نبود که کسی پیش بینی کند. سئوال این است که این رژیم چگونه توانسته به عمر ننگینش ادامه دهد؟ در پاسخ به  این سئوال، می شود به عوامل و فاکتور های مختلفی اشاره کرد که هر کدام می تواند در سطوحی مسئله را توضیح دهد. اما بدون شک دو فاکتور سرکوب و توهم عوامل اصلی بقای رژیم هستند.

سرکوب هر صدای مخالفی بطور قطع سیمای اصلی رژیم بوده است. سرکوبگری و بیرحمی و شقاوتی که از همان روزهای کسب قدرت با حمله به کمونیست ها، زنان و کردستان، ترکمن صحرا و … به بند کشیدن و کشتار هر صدای معترض و مخالفی، قتل عام هزاران زندانی سیاسی در دهه خونین 60، قتل های سیاسی- زنجیره ای مخالفین و دگراندیشان، ترور چهره های شناخته شده اپوزیسیون در خارج کشور و اعدام ها در ملاء عام و …. در دوره های مختلف توانست ترس و اختناق را بر جامعه تحمیل کند. حربه سرکوب اگر چه عامل اصلی سرپا ایستادن  رژیم بوده است، اما مدتهاست، دیگر این ابزار، پرهزینه گشته و  کارآیی گذشته را برای مرعوب کردن ندارد و رژیم را در بکار گیری آن دست به عصا کرده است.

هدف این سطور با این حال پرداختن به این جنبه، یعنی کارکرد چماق سرکوب برای رژیم نیست، بلکه هدف پرداختن به وجهه دیگر مسئله یعنی فاکتور توهم آفرینی به رژیم است. در این رابطه اگر چه اشاراتی به توهم آفرینی در دوره های گذشته می شود، اما هدف، اساسا متوجه امروز  و گرایش هایی است که با واژه های همچون “دیالوگ” و “مذاکره” و یا تلاش برای “سرعقل آوردن” و تعدیل رژیم، در مقابل استراتژی سرنگونی انقلابی رژیم می ایستند و یا آن را کمرنگ می کنند و از این رهگذر توده های به جان آمده مردم را بار دیگر به “بهتر شدن اوضاع” تحت حاکمیت جمهوری اسلامی امیدوار می سازند.

بیاد داریم که در سال های اول به قدرت رسیدن ضد انقلاب اسلامی، بخشی از نیروهای چپ تحت لوای “ضد امپریالیسم بودن” خمینی، عملا در کنار نیروهای سرکوب رژیم بر علیه مبارزان و  دیگر نیروهای چپ و کمونیست قرار گرفتند و از هیچ خوش خدمتی به رژیم کوتاهی نکردند. بیاد داریم نیروهای ناسیونالیست کرد با “لبیک به امام” ستون های ارتش رژیم را که برای سرکوب مردم حق طلب کرد به کردستان اعزام شده بودند به پادگان ها اسکورت کردند. به یاد داریم که امید به “اصلاحات” بخشی از نیروهای رژیم بعد از 2 خرداد 68 شکاف در بین نیروهای چپ انداخت و طیف هایی از این جریانات را که به اصلاحات وعده داده شده چشم دوخته بودند، به راهی دگر کشاند. بیاد داریم که هر بار که عرصه بر رژیم تنگ شده و فضایی برای گفتمان “اصلاح طلبی” باز شده، قند در دل گرایش های لیبرالی آب شده است و بخشی از نیروها به بازی در میدان رژیم کشانده است و بر این بستر باعث تقویت “امید” و “انتظار” بویژه در میان اقشار میانی و متوسط جامعه شده اند. نمونه های ریز و درشت زیاد است، اما یکی از آخرین نمونه ها، توهم پراکنی هایی است که به امضای 14 نفر که در آن خواهان  “بازنویسی قانون اساسی” و “استعفای خامنه ای” و… شده اند.

به این لیست و کارنامه سیاست  توهم آفرینی و نه توهم زدایی می توان   اشاره های بیشتری داشت که در کل این امر (علیرغم نیات و جایگاه افرادی که این نوع “آرزوها” را در میان مخاطبینشان پراکنده اند)، به بقای جمهوری اسلامی کمک کرده است. این نوع سیاست کردن، چه در جبهه راست و چه در جبهه چپ معنایی به جز بی اعتمادی به نیروی لایزال توده ها و جنبش های اجتماعی در جامعه ندارد. غالب نیروهای راست که تکلیفشان همواره در این رابطه معلوم بوده است، اما در میان نیروهای چپ هم در مقاطعی استراتژی حاکمیت شورایی و کارگری و توده ای و برابری های اجتماعی تحت تاثیر اوضاع و احوال سیاسی کمرنگ یا زیر سئوال رفته است. بعضی از این گرایش ها اگر چه هنوز ادعای سرنگونی را دارند، اما به صورت دوفاکتو  این استراتژی را کنار گذاشته اند و یا اطمینانشان به دستیابی به آن را از دست داده اند.

این روند در اوضاع سیاسی کنونی برای نیروهای راست بویژه از زمانی پررنگ تر شده است که آنها دریافته اند که گزینه “سرنگونی” جمهوری اسلامی برای آمریکا در دستور نیست و فشار از طریق تحریم ها و رایزنی های دیپلماتیک برای کشاندن آنها پای میز مذاکره  اصل است. تحت تاثیر این روند ما شاهد نرمش نیروهای اپوزیسیون بورژوایی و لیبرالی که تا دیروز “برانداز” بودند هستیم و می بینیم که آنها در پی یارگیری در بین جناح های “نرم تر” سیاسی و نظامی رژیم  هستند. در کردستان که وضعیت ویژه تری دارد، می بینیم که “مرکز همکاری احزاب کردی” از یک طرف و نیروهای وابسته به “پ.ک.ک” و از جمله “پژاک” اکنون صراحتا صحبت از راه حل مسالمت آمیز مسئله کرد از طریق دیالوگ می کنند و همین همسویی و روند است که بسادگی دو شاحه حزب دمکرات کردستان را که همواره از نزدیکی به بلوک “پ.ک.ک” اکراه داشته اند، در “کنفرانس کنگره ملی کرد در استکهلم” کنار گفتمان دیالوگ با رژیم “کنگره ملی کرد” قرار می دهد. یعنی همسوی های سیاسی مرز رقابت ها و اختلافات بین این نیروها را کمرنگ کرده است.

این گفتمان و رویه از طرف اپوزیسیون بورژوایی و ناسیونالیستی رژیم امر تازه ای نیست، اما سایه روشن این تمایل و رویه یقه بعضی از نیروهای چپ را هم گرفته است. “اپوزیسیون اپوزیسیون نشویم” یکی از توجیهات نخ نما در این رابطه است. یا گفته می شود که “مذاکره و دیالوگ با دشمن همواره بخشی از مبارزه با دشمن بوده است”. در این امر شکی نیست که فقط با قهر نمی توان به خواست های خود رسید و تاکتیک مبارزه سیاسی و دیالوگ، همانگونه که در مقاطعی از تاریخ شاهد آن بوده ایم، برای کسب دستاوردها و یا تحکیم سنگرهایی از مبارزه می تواند تاکتیک درستی باشد. اما ما به عینه می بینیم که شرایط سیاسی و اجتماعی ایران و آرایش و موقعیتی که رژیم در قبال مبارزات کارگری، توده ای و اجتماعی در آن قرار دارد به هیچ وجهه ضرورت اتخاذ این تاکتیک را نتیجه نمی دهد. بعکس در این شرایط، این رژیم است که با ایجاد توهم در بین نیروهای سیاسی و جنبش های اجتماعی شکاف می اندازد و برای خود فرصت می خرد بدون اینکه فرصت و یا امتیازی به کسی داده باشد. به زبان دیگر امر “مذاکره” اگر در توازن قوای قابل دفاعی صورت نگیرد، برنده رژیم خواهد بود. از این روی این قضاوتی نامنصفانه و غیر واقعی نیست که گفته شود دیالوگ به منظور “کسب امتیاز” و آنهم از بالای سر مردم، نه تاکتیکی در خدمت استراتژی سرنگونی، بلکه یاری رساندن به بقای رژیم و توهم آفرینی محض است.

این نه درد امروز، بلکه یک سیاست شناخته شده و همیشگی همه نیروهای راست جامعه بوده است که به مثابه پای دیگر سیاست سرکوب به رژیم فرصت “از اين ستون به آن ستون فرج است” داده و به بقایش یاری رسانده است. از این روی و در چنین حالتی امر نیروهای چپ و کمونیست باید افشای توطئه های رژیم و ناپیگیری و معامله و بند و بست نیروهای ناسیونالیست باشد و نباید توهمی برای کسی باقی گذاشت. کومه له به عنوان نیروی اصلی چپ و کمونیست در کردستان اگر چه در هیچ مذاکره ای در این دوره شرکت نکرده است، اما ضروری است در این رابطه هم مانند همیشه روشن و شفاف این توهم آفرینی های کاذب را افشا کند.

اوضاع کنونی و وظابف ما در دوره گذار

سئوالی که در مقابل ما قرار می گیرد این است که در شرایط سیاسی کنونی وظیفه اصلی ما و یا به عبارت دیگر تاکتیک و نقشه راه ما برای اینکه نه توهم آفرینی بلکه توهم زادیی بکینم چیست؟

اتخاذ هر تاکتیکی برای نیرویی که سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تلاش برای یک آلترناتیو شورایی و سوسیالیستی را برای خود تعریف می کند، قاعدتا باید بر تحلیل از اوضاع سیاسی جامعه و نه آمال و آرزوها مبتنی باشد. در کلی ترین سطح تحلیلی، ما معتقدیم که در دوره ای از گذار قرار داریم. گذر از اوضاعی که با اتکا به مبارزات مستمر کارگری و توده ای، اوضاعی بی تفاوت و خاموش نیست. ولی این اوضاع هنوز به شرایطی انقلابی، که رژیم نتواند به حاکمیتش ادامه دهد و مردم حاکمیتش را نپذیرند نرسیده است. در این دوره گذار مهمترین وظیفه ما تقویت جنبش های مطالباتی با یک افق و راهکار سوسیالیستی است. جنبش های مطالباتی که خود را در قالب مبارزات هر روزه کارگران، زنان، دانشجویان و جوانان، معلمان و بازنشستگان، فعالین محیط زیست و مجموعه ای از فعالیت های مدنی نشان می دهد، الزاما و تماما مختص به چپ ها و کمونیست ها نیست. این جنبش ها هر چند در وجه غالب خود مهر رادیکال را بر خود دارند، ولی می توانند تحت تاثیر جریانات رفرمیستی، سندیکالیستی و تریدیونیستی، فیمنیسم لیبرالی و ناسیونالیستی قرار گیرند و به جای اینکه در اوضاعی انقلابی، نیرو  و پتانسیل این جنبش ها، پایه های یک آلترناتیو سوسیالیستی را بسازند، به توشه معامله و بند و بست آلترناتیوهای بورژوایی تبدیل شوند. اگر ما در همین دوره گذار نتوانیم تمایزات بین گزینه های مختلف را با شفافیت و صراحت برای پیشروان جنبش های اجتماعی نشان دهیم و “همه با همی” عمل کنیم، بدون تردید در آینده هم “سرمان بی کلاه می ماند”. این عمل، بطور قطع  فقط دادن “شعار زنده باد سوسیالیسم” نیست، بلکه پراتیکی عینی و دخالتگرانه و اجتماعی و تلاش برای “خشت روی خشت گذاشتن” این گزینه است.

از این روی آنچه می تواند این جنبش ها را از سئواستفاده جریانات راست ایمن دارد، اولا شرکت فعال در این جنبش ها و دوما نشان دادن ریاکاری و موج سواری جریاناتی است که توهم پراکنی می کنند و افق و برنامه شان از رفرم های روبنایی فراتر نمی رود. حلقه واصل جنبش کمونیستی با این جنبش ها و بویژه جنبش کارگری در مقیاس توده ای فعالین و پیشروان و رهبران عملی این جنبش ها هستند. این طیف نه تنها از گزینه سوسیالیستی “نمی رمند”، بلکه همانگونه که در عرصه عمل نشان داده اند با شعارهایی از قبیل “نان، کار، آزادی و اداره شورایی” و… عملا تصویری واضح از آنچه ما گزینه سوسیالیستی می دانیم را به جامعه نشان داده اند.

دیدن واقعیت های اجتماعی جامعه ای که در آستانه تحولی بنیادی قرار دارد، امر دشواری نیست و همه فاکت ها به ما می گوید که در این دوره گذار بیشتر از هر زمانی جامعه و جنبش هایش تشنه راهکاری کارساز و رادیکال است. روندهای اجتماعی منتظر هیچکس نمی ماند و در این شرایط است که نقش ما می تواند با درک و تاثیر گذاری در روندها، راه پیشروی های آینده ما را هموار سازد. وضعیت کنونی در خوشبیانه ترین و یا حتی بدبینانه ترین حالت خود، این را به ما می گوید که در این دوران که ما آن را دوره گذار می بینیم، باید صریح تر و شفاف تر از همیشه بیان عملی و پراتیکی گزینه سوسیالیستی را  با نه شعار، بلکه با دخالتگری و بدون توهم آفرینی در مقابل این جنبش ها قرار دهیم. این وظیفه کمونیستهاست و نمی شود با هیچ توجیهی از توده ای کردن گفتمان سوسیالیستی کوتاه آمد.

این نه فقط وظیفه ما در دورانی انقلابی که جامعه در حالتی انفجاری قرار گرفته و روند وقایع به سرعت رقم می خورند، بلکه وظیفه همین حالا، یعنی در دوران گذار هم هست. بین این دو مرحله دیوار چینی وجود ندارد. اگر ما نتوانیم گفتمان سوسیالیستی و ملزومات ساختن یک گزینه سوسیالیستی را در قامت تشکل های مستقل توده ای و شورایی در دوره گذار بسازیم، هیچ ضمانتی وجود ندارد که در دوران انقلابی، گزینه ما در مقابل گزینه های حاضر و آماده بورژایی شانسی داشته باشد. این نه یک ادعا و بدبینی و یا افراط گرایی، بلکه ضرورت و تجربه ای است که بارها در ایران و کشورهای دیگر منطقه ثابت شده است.

یکی از مولفه های اصلی که ما را می تواند در این روند پیش ببرد، توهم زادیی است و نه توهم آفرینی. بطور قطع دشمن اصلی ما و طبقه کارگر و همه توده های حق طلب مردم و و محروم  جامعه ایران، جمهوری اسلامی است و اولویت و پبش شرط هر نوع تغییر بنیادی در این جامعه با سرنگونی انقلابی این رژیم میسر می گردد. اما مسئله مهمتر ما این است که چه گزینه ای جایگزین این رژیم می شود. قرار نیست مردم را از “چاله بیرون کشیده به چاهی دیگر انداحته شوند”. و این امر یعنی جدال آلترناتیوها با نشان دادن خط و مرز مشخص با گزینه های بورژوایی در دوران گذار باید عملی گردد، نه فقط در دوران انقلابی.

گفته می شود که کمونیستها به اوضاع و واقعیات برخوردی آرمانی و ایدئولوژیک می کنند و به همین دلیل در “حاشیه” قرار می گیرند.  اولا این واقعیت ندارد و ما گرایش سوسیالیستی را یک واقعیت اجتماعی در جامعه ایران می بینیم و دوما اگر این رویه ممکن است در مورد اندک جریاناتی صدق کند که از واقعیات جامعه دور افتاده اند و قادر به پیدا کردن حلقه واصلی بین ایدئولوژی و واقعیات جامعه به شیوه ای سیاسی و موثر نباشند، اما همه می دانیم این رویه بسیار محدود و کم اثر است و بعکس غالب نیروهای سیاسی و بویژه غالب رهبران عملی و پیشرو جنبش های اجتماعی، مارکسیسم را نه در لابلای کتاب ها، بلکه در بطن زندگی مادی و معیشتی خود درک کرده و آن را پراتیک می کنند و از این روی به بهانه منزه طلبی اقلیتی نمی توان حقانیت آرمان جامعه ای برابر را زیر سئوال برد. آیا نمونه همگرایی نیروهای چپ و کمونیست که علیرغم همه تفاوت ها و نگرش های متقاوت بین آنها، در پاسخ به ضرورت ها و نیازهایی که از اوضاع سیاسی جامعه در سال های اخیر ضروری گردیده کافی نیست که بگوییم که غالب این نیروها قلبشان با جنبش های اجتماعی درون جامعه می تپید. آیا این نمونه کافی نیست که متوجه باشیم که غالب فعالین جنبش های اجتماعی علیرغم تفاوت در نگرش ها و راهکارهایشان در مقابل کارفرما و رژیم در کنار هم قرار می گیرند و…

دادن تصویری وارونه و ایدئولوژیک خواندن نیروها و گفتمان سوسیالیستی،  اولا همواره حربه کسانی بوده است که باورشان به این گزینه رنگ باخته و دوما مگر سرمایه که جهان را قاپیده است مبتنی بر ایدئولوژی های معینی نیست.    

از این روی نمی توان با تئوری های لیبرالی و متهم کردن کمونیستها به “عدم درک واقعیات جامعه” حقانیت یک راهکار سوسیالیستی را زیر سئوال برد. نمی توان “از این نمد از بالای سر جنبش های اجتماعی موجود کلاهی برای خود دوخت”. این امر، جز با گرایش به راست و “کلاه سر مردم گذاشتن” مقدور نیست. کار اصلی ما در این دوران توهم زدایی است نه توهم آفرینی.