روز شنبه هشتم ماه مه، برابر با 18 اردیبهشت، یک تویوتای بمب گذاری شده در ساعت دو و 27 دقیقه بعدازظهر به وقت افغانستان در مقابل یک دبیرستان دخترانه واقع در غرب کابل منفجر شد. دختر ها که در حال ترک دبیرستان بودند در محل انفجار گرد می آیند. در این هنگام دو مین مغناطیسیِ کارگذاشته شده با صدای مهیبی منفجر شدند. به گفته مقامات دولتی85 غیرنظامی، که اکثرا دختران دانش آموز بوده اند جانباخته و 155 نفر زخمی گردیدند. شاهدان عینی، که در دفن جانباختگان شرکت داشته اند به رسانه های مستقلِ افغانستانی گفته اند که تاکنون 95 جنازه را دفن کرده، 195 نفر زخمی و تعدادی نیز مفقود الاثرند. پلیس و نیروهای امنتیی پس از انفجار، خود را به محل رساندند. اهالی حاضر در محلِ انفجار، آنها را با نفرت و تحقیر از محل راندند. گزارشات نشان می دهند این بخش از کابل عمدتا هَزاره نشین است. ساکنین این محله از رژیم اسلامی حاکم بر افغانستان و نیروهایش متنفرند. نیروهای امنیتی جز غارت مردم و پرونده سازی برای آنها نقشی ندارند. دبیرستان دخترانهِ هدف قرار گرفته، چهار هزار دانش آموز دارد و در منطقه دشت بِرچی، در غرب کابل، پایتخت افغانستان، واقع است که جزء فقیرترین و محروم ترین مناطق کابل می باشد. روزنامه نگاران نوشته اند که چند روز قبل از انفجار، دانشجویان، دانش آموزان و خانواده های آنان در دشت برچی دست به تظاهراتی زده و به کمبود آموزگار، مُدرس و نبود نوشت افزار اعتراض کرده اند.
علیرغم اینکه طالبان مسئولیت این جنایت را بر عهده نگرفته است، اما شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد طالبان، مسبب این رویداد است. در آستانه خروج نیروهای آمریکائی از افغانستان، طالبان حملات خود را بر شهروندان تشدید کرده اند. کشتار دخترانِ دانش آموز در ادامه یک رشته عملیاتهای حنایتکارانه از این دست در شهر کابل بدین منظور طراحی شده اند که نشان دهد دولتِ دست ساز آمریکا حتی در کابلِ پایتخت هم قادر به حفظ امنیت شهروندان نیست.
بعلاوه انتخاب این هدفِ مشخص، به دیدگاه طالبان در مورد آموزش دختران نیز مربوط است . طالبان مخالف مدارس دخترانه و آموزش زنان هستند. تاکنون صدها بار مدارس دخترانه در سراسر افغانستان مورد حمله طالبان قرار گرفته است که مورد اخیر یکی از فاجعه بار ترین آنها بوده است.
اوضاع کنونی افغانستان مانند کلاف نخی است که در میان خارزار افتاده باشد. جنگ داخلی در افغانستان در اواخر دهه هفتاد میلادی با مقاومت علیه حضور ارتش اتحاد شوروی و حکومت وقت افغانستان آغاز شد. دولتهای آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان از آن پشتیبانی کردند، تا آنگونه که گفته می شد انتقام شکست در جبهه ویتنام را از اتحاد شوروی بگیرند. ارتشِ اتحاد شوروی از افغانستان عقب نشینی کرد، دولت افغانستان سقوط کرد، گروههای مجاهد به قدرت رسیدند و حکومت اسلامیِ افغانستان تاسیس شد. با شکست مجاهدین در اداره کشور و کمک دول یاد شده به شکل گیری طالبان و مسلط کردن آن بر کشور و سپس رها کردنش، اوضاع پیچیده تر از پیش گردید. به دنبال رویداد 11 سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و به قدرت نشاندن دولت فعلی، بار دیگر امکان میدان داری طالبان با هدایت و کمکهای پاکستان آغاز شد. اکنون و در آستانه خروج نیروهای نظامیِ آمریکا، دولتِ ضعیف و بیگانه با مردم در افغانستان، آماج حملات خونین طالبان خواهد شد و آینده تاریکی در انتظار آن است. در این میان این مردم افغانستان هستند که در میان دو سنگ آسیابِ طالبان و دولتِ پوشالیِ کنونی گرفتار شده اند و در عین حال میدان برای دست اندازی دولتهای مرتجع منطقه (ایران و عربستان و پاکستان) بازتر می شود.
افغانستان با این اوضاعِ پیچیده، با رخسار سیاسی و اقتصادی و بحران های ریشه دارش و بخش قابل توجهی از مردم مهاجر و آواره اش نمایش دهنده وضعیت سرمایه داری در سطح جهان و ناتوان شدن آمریکا در حل مسائل آن به طور کلی است. این وضعیت و تاریخِ سالهای اخیر نشان میدهد که اسلامیون سیاسی، نظیر مجاهدین و طالبان نیز جُز ویرانی و کشتار، ضدیت با زنان، پیشرفت، دانش، آموزش و گسترده کردن تولید مواد مخدر، ارمغان دیگری برای جامعه ندارند. مردم و بویژه زنان از بازگشت طالبان به قدرت وحشت دارند. نسلی که حکومتِ طالبان، قبل از حمله آمریکا و متحدینش در 2001 به افغانستان را تجربه کرده اند به نسل جدید گفته اند که با حاکم شدن طالبان بر کشور وضع از آنچه که هست بدتر خواهد شد. اکثر اینگونه کسان به عنوان مهاجر در ایران شرایط حاکم بر جمهوری اسلامی و مصائبی را نیز تجربه کرده اند که حکومت اسلامی به شهروندان ایرانی تحمیل کرده است. حکومت اسلامی افغانستان نیز جز محافظت از خود، غارت مردم و تاراج امکانات و کمک های خارجی کار دیگری نکرده اند.
در چنین شرایطی زنان و مردان پیشرو و سکولار در افغانستان که یک نیروی واقعی اجتماعی هستند، علیرغم مقاومت و اِبراز وجود در عرصه های مختلف، هنوز نتوانسته اند به عنوان یک نیروی سازمان یافته به بدیلی برای پایان دادن به وضعیت فلاکت بار کنونی تبدیل شوند. هنوز نتوانسته اند راهی برای بیرون راندن نیروهای اسلامی از قدرت و خروج از این وضعیت فاجعه آمیز به مردم نشان دهند. اما این راهی است که باید پیموه شود و کمونیستها و سوسیالیستهای افغانستان راه شایسته خود را در متن آن پیدا کنند.