حزب کمونیست ایران

حکومت اسلامی در بن بست

ارزیابی مشترک

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران

یک ـ شکست استراتژیک رژیم و به حاشیه رانده شدنجمهوری اسلامی

۱ـ  شکست جمهوری اسلامی در سوریه و از دست دادن امکانات محور مقاومت، قابل کتمان نیست. این سخن که “از اردوغان انتظار چنین اقدامی نداشتیم” و یا “از روسیه انتظار نمیرفت” بیان جهالت مقامات امنیتی و تصمیم گیر کشور است. پس لرزههای هفتم اکتبر آن چنان گسترده و فراگیر است که چهره خاورمیانه را در راستای اهداف آمریکا واسرائیل دگرگون کرده است. غزه ویران شده و حماس در سختترین شرایط قرار گرفته است. حزب الله در لبنان به شدت تضعیف شده و تنها میتواند به عنوان یک جریان سیاسی امکان بقاء داشته باشد. حکومت خاندان اسد در هم شکسته شده و مخالفان جمهوری اسلامی در دمشق به قدرت رسیدهاند. خط ارتباطی تهرانبیروت که افتخار قاسم سلیمانی بود، بالکل متلاشی شده است. انصارالله یمن زیر بمبارانهای سنگین آمریکا، انگلیس و اسرائیل و تدارک کشورهای عربی برای تقویت دولت همسو با عربستان، در شرایط بسیار سختی قرار گرفته است. با درهم شکسته شدن عمق استراتژیک جمهوری اسلامی و رویاروئی مستقیم جمهوری اسلامی و اسرائیل، اکنون خطر بسیار نزدیک تر از گذشته دامان رژیم و ایران را فراگرفته است.

۲ـ تغییر توازن قوا در منطقه و تجدید سازمان خاورمیانه در راستای برنامه مشترک آمریکا و اسرائیل و بهرهبرداری ترکیه به پیش رفته و شکست سختی به روسیه و جمهوری اسلامی ایران وارد ساخته است. هدف آمریکا از تجدید سازمان جدید خاورمیانه و در هم شکستن قدرت خاندان اسد، به عنوان اصلی ترین متحد روسیه و جمهوری اسلامی، مهار چین است که در کشورهای منطقه جاپای اقتصادی قدرتمندی را شکل داده است. این تجدید سازمان خاورمیانه با راه اندازی کریدورهای جدید در تلاش است تا کریدور  جادهکمربند یا جاده ابریشم جدید چین را به چالش بکشد. کریدور «هند ـ امیرنشینهای جنوب خلیج فارس ـ اسرائیل ـ اروپا» یکی از این خطوط جدید است. خط کریدوری «بندر فاو عراق ـ ترکیه ـ اروپا» مسیر دومی در این راستاست و خط کریدوری «قزاقستان ـ ترکمنستان ـ آذربایجان ـ ترکیه ـ اروپا» مسیر سومی است که در برابر خط جاده ـ کمربند چین تدارک دیده شده است. کنار گذاشته شدن ایران از این مسیرها به دلیل سیاست خارجی ماجراجویانه و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی صورت گرفته است. به نظر میرسد که کریدور شمال ـ جنوب که روسیه را از طریق ایران به چابهار وصل میکند نیز از کارائی زیادی برخوردار نخواهد شد زیرا اقتصاد ایران جذابیت کافی ندارد.

۳ ـ شکست استراتژیک جمهوری اسلامی و از دست دادن عمق استراتژیکش و کاهش شدید نقش راهبردی و موقعیت استراتژیک منطقهای ایران، وزن رقبای منطقهای را به شدت افزایش داده است. به نظر میرسد که جایگاه اسرائیل به عنوان اصلیترین متحد آمریکا و غرب، پس از هفتم اکتبر و جنایاتش در غزه، لبنان و سوریه، با سکوت دولتهای عربی، از اهمیت و وزن بالاتری نسبت به گذشته برخوردار شده است. روشن است در صورت تغییر دولت راستگرای اسرائیل و روی کارآمدن دولت جدید، این وضعیت میتواند زمینهساز سازش سریعتر کشورهای عربی با اسرائیل در دوران ترامپ باشد. هر چند دولتهای عربی زیر فشار افکار عمومیشان دست به عصا اقدام خواهند کرد، اما موضعگیریهای کنونیشان نشان میدهد که آنها تمایلی به درگیری با اسرائیل ندارند. پیروز دیگر تحولات اخیر ترکیه میباشد که اکنون نقش اصلی را در سوریه بر عهده گرفته است. هر چند دولت جدید سوریه تلاش میکند تعادلی میان نقش و نفوذ ترکیه و قطر با نقش و نفوذ عربستان و امارات و حتی اردن و مصر ایجاد کند، با این حال نمیتوان از نقش کلیدی ترکیه در این کشور غافل ماند. ترکیه اکنون با ارتباطات گسترده اقتصادیاش با قطر و امارات و حتی تا حدی با عربستان، با تداوم مبادلات تجاریاش با اسرائیل حتی در جریان جنگ غزه و با گسترش نفوذ اقتصادی اش در قفقاز، نقش بسیار پررنگی در تحولات سیاسی و اقتصادی منطقه بر عهده گرفته است. نیاز ۴۰۰ میلیارد دلاری سوریه برای بازسازی، نقش شرکتهای ترکیه را در این کشور بیش از پیش تقویت خواهد کرد و جاپای سیاسی ترکیه را مستحکم تر خواهد ساخت.  روشن است که این نقش میتواند از سوی اسرائیل و عربستان با نگرانیها و بد بینیهایی همراه باشد.

دوم: انفجار نارضائی عمومی، نافرمانیهای مدنیتودهای و گسترش جنبشهای مطالباتی

در جبهه مردمی مهمترین تحول و اساسیترین تغییر در جامعه، رویگردانی تمام و کمال مردم از حاکمیت اسلامی است. تحریم گسترده انتخابات مجلس و ریاست جمهوری رژیم، بایکوت تودهای رسانههای تبلیغاتی صدا و سیما، بی اعتنایی آشکار به درخواستهای رژیم برای افزایش جمعیت یا ازدواج و دیگر فرمایشات بی پشتوانه حاکمیت از مشخصههای این وضعیت است. تمایل گسترده به مهاجرت و مهاجرت گسترده نخبگان ، پزشکان، پرستاران و فارغ التحصیلان در کنار ناامیدی از بهبود اوضاع تحت حاکمیت اسلامی و یا خستگی از وضعیت کنونی از دیگر مشخصههای جامعهای است که از سیاستهای رژیم اسلامی جان به لب شده است. در کنار این وضعیت، جنبشهای اعتراضی آزادیخواهانه زنان و جوانان و ملیتهای تحت ستم در کنار خیزشها و اعتراضات گسترده کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، کشاورزان، دانشجویان و مالباختگان وجه دیگر ویژگی جامعه عاصی را نشان میدهند. سازمانیابی شتابان جنبشهای اجتماعی و تلاش برای همگرائیهای بخشهای گوناگون این جنبشها در کنار شعارها و خواستهای روشن، نشان میدهد که جامعه به تدریج خود را در مییابد، به قدرت خود پی میبرد و برای برهم زدن معادلات حکومت خود را آماده میسازد. روشن است که هنوز سازمانیابی بخشهای گوناگون جنبشهای اجتماعی نتوانسته به قوام لازم و قدرت تاثیرگذاری سراسری برسد. یکی از دلایل آن فضای به شدت امنیتی و فشارهای بسیار ددمنشانه ارگانهای امنیتی رژیم است که با تمام توان برای بیسرکردن جنبشهای اجتماعی برنامهریزی میکنند. آنها تمام توان، تجربه و امکانات خود را برای در هم شکستن شبکههای سازمانیابی مردمی و تشدید فشار بر فعالان صنفی، مدنی و سیاسی متمرکز کردهاند. اما زمانی که پایههای قدرت حاکمیت سست شود و بحران فروپاشی پروسه ریزش در نهادهای سرکوب را افزایش دهد آنگاه این معادله دگرگون خواهد شد.

سوم ـ تاثیر شکست استراتژیک رژیم بر ساختار قدرت حکومت اسلامی

اولآ ـ  شکست خفت بار سیاسی – نظامی حاکمیت اسلامی در وقایع بعد از هفت اکتبر، اتوریته رهبر رژیم را به شدت زیر سئوال برده است. واقعیت این است که رهبر رژیم حتی در حد خمینی که جام زهر را نوشید و حسن نصرالله که به شکست از اسرائیل اذعان کرد، شهامت ندارد تا شکست را بپذیرد. او همچنان برای راضی نگهداشتن هوادارانش از تداوم این راه سخن میگوید و در خفا از دولت “وفاق حکومتی” میخواهد راه سازش و مذاکره و تغییر ریل در سیاست خارجی را دنبال کند. این شیوه برخورد بیانناتوانی رهبر رژیم است که توان ارزیابی روشن از شکستهای سیاستهایش را ندارد و تلاش میکند این شکستها را به گردن دیگران بیاندازد. با این حال و علیرغم ممنوعیت ارزیابی از این شکست در داخل کشور، بحثها در میان جناحها و باندهای درونی رژیم با شدت و حدت جریان دارد. جایگاه رهبر رژیم که تمامی سیاستهایش به شکل ویرانگری شکست خورده، در راس نظام بسیار چالش برانگیز شده است. تداوم رهبری او به نقطه ضعف اساسی رژیم تبدیل گشته و کنار گذاشتن او نیز تعادل رژیم در جریان شورش پائین جامعه و فشارهای خارجی را بر هم خواهد زد. به نظر میرسد سکانداران قدرت در بن بست فلج کننده ای گرفتار آمدهاند.

ثانیآ ـ  برای خروج از بحران موجودیت، بویژه برمتن بحرانهای اقتصادی روز به روز گسترش یابنده از یک سو و شکستهای استراتژیک در منطقه، ائتلافی از “چنارهای” ولایی به رهبری قالیباف و حداد عادل و بخشهایی از سپاه با دولت “وفاق حکومتی” مسعود پزشکیان که اصلاحطلبان میانه، اعتدالیون و اصولگرایان میانه را با خود همراه کرده، شکل گرفته است. این ائتلاف تلاش دارد تا شکستهای رهبر رژیم را به شکلی آبرومندانه رفع و رجوع کند. حملات سازمانیافته جلیلییون، مصباحیون و پایداریچیها به دولت پزشکیان، تاکیدشان بر اجرای قانون “حجاب و عفاف”، تلاش برای جلوگیری از رفع فیلترینگ، تقاضا برای تحقق “وعده صادق ۳” و درگیر کردن رژیم در جنگ مستقیم با اسرائیل، بیانگر این شورش هارترین گرایش فاشیستی رژیم است. روشن است که این نیرو در آینده نزدیک باید مهار شود. نحوه مهار آنها به عنوان نیروی ضربت رژیم علیه مردم، با دشواریها و ظرافتهایی همراه خواهد بود. تلاشهای ائتلاف “چنار”های ولایی با دولت “وفاق حکومتی” بر این استوار است تا خط مذاکره با اروپا و آمریکا را به جریان بیاندازند با این امید که راه برای رفع تحریم ها هموار گردد و رونق اقتصادی در چشم انداز قرار گیرد و امکان سرمایهگذاری در کشور بویژه در صنعت نفت و گاز که به ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز دارد، فراهم آید. اما گسترش بحران اقتصادی، نارضائی گسترده مردم از رژیم و شکستهای منطقهای حاکمیت اسلامی، موضع رژیم را درمذاکرات به شدت آسیب پذیر و تضعیف کرده است. امید دولت وفاق آن است که بتواند با دولت ترامپ معامله جدیدی انجام دهد و اختلافات چندین دههای را به نحوی مدیریت کند. اکنون قویترین تیم سیاست خارجی رژیم پیشبرد این سیاست را بر عهده گرفته و به نظر میرسد رهبر رژیم نیز مجبور شده در خفا جام زهر را بنوشد و با این روند موافقت کند.

چهارم، اپوزیسیون درونی و  نیروهای راست برانداز

۱ـ  اصلاح طلبان رادیکال یا تحول خواهان درون رژیم، ساز دیگری کوک کردهاند. آنها سیاستهای رهبر را شکست خورده میدانند. او را مسئول ویرانی کشور و فروپاشی اقتصادی کشور میدانند. آنها بر این نظر هستند که او سه راه بیشتر پیش رو ندارد، اعلام رفراندم قانون اساسی کند و خود مسیر اصلاح امور را بر عهده بگیرد، یا در صورت مخالفت با رفراندم کنارهگیری کند و زمام امور را به دیگران بسپارد و یا سکانداران قدرت او را برکنار کنند و راه اصلاح رژیم و خروج از بن بست را هموار سازند. این جریان بر این نظر است که خلاء قدرت در شرایط کنونی ایران بسیار خطرناک است و نباید اجازه داد تحولات به این سمت پیش رود. از این رو بر این نظرند که درگام اول باید از مردم طی یک رفراندم پرسید که آیا قانون اساسی کنونی را قبول دارند یا نه؟ اگر قبول ندارند مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید فراخوانده شود و قانون اساسی جدید به رای مردم گذاشته شود و به تصویب برسد و تا تصویب قانون اساسی جدید، ساختارهای کنونی قدرت پابرجا بمانند تا خلاء قدرت ایجاد نشود. مهمترین اشکال طرح اصلاحطلبان رادیکال این است که در معادلات آنها اصلا مردم جایی ندارند، فشار مردمی در کار نیست، قدرت مردمی در برابر قدرت حاکمیت به حساب نمی آید. تمامی تلاش آنها درخواست از رهبر و از سکانداران قدرت است. امید آنها این است که اوضاع رژیم چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ سیاسی و چه در سیاست خارجی به چنان بن بستی دچار شود که خود تصمیم به اصلاح و عقبنشینی بگیرد. ترس این جریان از حضور مردم آن چنان برجسته است که در نوشتههایشان، در معادلاتشان و در ارزیابیهایشان هیچ جایی برای مردم در نظر گرفته نشده است. کانالهای تلگرامی و اینستاگرامیشان حتی یک بار اخبار اعتراضات مردمی را انعکاس نمیدهند. حتی وقتی از زندانیان سیاسی دفاع میکنند، تنها زندانیان سیاسی همسو مدنظرشان هست.

۲ـ  تنها اصلاحطلبان رادیکال بی اعتقادیشان به مردم را بیان نمیکنند. اپوزیسیون راست سلطنتطلب و سازمان مجاهدین نیز به مردم و قدرت تودههای کارد به استخوان رسیده بی‌‌اعتقاد هستند. بر متن گسترش نارضائیهای تودهای از یک سو و ناتوانی رژیم در سروسامان دادن به کمبودهای گسترده معیشتی مردم و در شرایط گسترش فشارهای بین المللی، اپوزیسیون راست در تلاش است بر موج نارضایتیهای مردمی سوار شود. آنها علیرغم بی اعتقادیشان به قدرت مردم و به رغم نگاه شان به قدرتهای سلطهجوی خارجی در تلاشند که در فضای کنونی، خود را به عنوان نیروهای آلترناتیو جا بزنند. روشن است که با توجه به رسانههای امپریالیستی و با توجه به نارضائی گسترده مردمی و در کنار عدم امکان سازمانیابی تودهای در فضای به شدت سرکوبگرانه، این جریانات تلاش میکنند تا خود را به عنوان نیروهای ناجی مردم جا بزنند و راه را برای دخالتهای قدرتهای خارجی هموار سازند. تحولات درونی سوریه و مشابهتسازی آن با شرایط ایران، گاه باعث امیدواری آنها شده است. به هر رو باید نسبت به این جریانات بشدت حساس بود. آنها نیروهایی هستند که میتوانند پیاده نظام دخالتهای قدرتهای منطقهای و جهانی باشند.

الف. توجه داشته باشیم سلطنتطلبان از دوره گذار و پر کردن خلاء قدرت سخن به میان میآورند و حتی دم از تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی میزنند. اما آنها به نیابت از مردم برای آنها شاه معرفی میکنند و به او نقش هدایتگر امور در دوران انتقالی را نیز محول کردهاند. روشن نیست چه نیرویی به رضا پهلوی که تنها هنر و مزیتاش پسر شاه سابق و مخلوع است این وکالت را داده که هدایت دوران انتقال را بر عهده داشته باشد. این به اصطلاح رئیس دولت خود خوانده  با تاکید به جایگایش به عنوان وارث تاج و تخت سلطنت، برای خود رسالت ویژهای قائل است که مردم البته در آن نقش و جایگاهی ندارند. همین رویکرد بهترین شاهد برای آشکار ساختن بیگانگی وی و گروهبندیهای سلطنتطلب با مبانی اولیه آزادی و دمکراسی است. اگر چه رضا پهلوی در گذشته بارها از مجلس موسسان به عنوان نهاد تعیین شکل حکومت سخن گفته اما با توجه به مواضع او و سلطنتطلبان نزدیک به وی این نوع قول و قرارها هیچ ضمانت اجرائی ندارد. آنها نه در عرصه برقراری آزادیهای بی قیدوشرط سیاسی (نمونه برخورد آنها با سنگ قبر زنده یاد غلامحسن ساعدی) و نه برگزاری یک مجلس موسسان واقعاً دمکراتیک (اگر حتی چنین مجلسی را بر پا کنند)، هیچ تعهدی احساس نمیکنند. بسیاری از نظریهپردازان نزدیک به وی بر آن هستند که آمادگی برای دمکراسی در ایران لااقل نیاز به یک دهه زمان دارد و در این دوره  این رسالت رضا شاه است که مردم را به سوی دمکراسی هدایت کند. توجه کنیم که سلطنتطلبان حتی شعار “زن، زندگی، آزادی” نیز بر نمیتابند و آن را با شعار “مرد، میهن، آبادی” جایگزین کردهاند. تردیدی نیست که آویزان شدن رضا پهلوی به راستترین جناحهای حکومتی در آمریکا، اروپا و اسرائیل تلاشی از سوی او برای جلب حمایت این قدرتها برای چنگ انداختن به قدرت و تصاحب حاکمیت سیاسی در غیاب مشارکت مردم برای تعیین سرنوشت سیاسی شان میباشد.

ب ـ سازمان مجاهدین نیز همچون سلطنتطلبان امیدشان به حمایت و پذیرفته شدن از سوی قدرتهای خارجی است. سازمانی که هنوز نماد سازمانیاش روسریهای قهوهای و لباس فرم و یکسان زنان مجاهد هست، و شعار زیبا و گویای “زن، زندگی، آزادی” را به شعار “زن، مقاومت، آزادی” تغییر دادهاند و به تازگی و بدون هیچ توضیحی پسوند “اسلامی” را از “دولت دمکراتیک اسلامی” شان حذف کردهاند، مریم رجوی را “رئیس جمهور مقاومت” معرفی میکنند. آنها اخیراً برنامهای با تقلید از هیئت تحریر الشام برای دولت انتقالی شش ماهه ارائه دادهاند و با اعلام یک منشور ده مادهای وعده برگزاری مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی جدید میدهند. روشن نیست که چه نهاد تودهای و مردمی عنوان “رئیس جمهور مقاومت” را به خانم رجوی داده است و با کدام پشتوانه مردمی به نیابت از مردم ایران با نئوکانهای آمریکایی و فاشیستهای اروپایی و اسرائیلی نشست و برخاست میکند. سازمان مجاهدین که تلاش میکند با روکش تبلیغاتی برخی شعارها درباره آزادی، دمکراسی و مجلس موسسان را بر ایدئولوژی تمامیت گرایانه خود آذین بندی کند چنان عملکرد فرقهای، استبدادی و مغایر با مبانی آزادی و دمکراسی داشته که کمتر کسی به وعده و وعیدهای آنها کوچکترین اعتنائی خواهد داشت. این جریان نیز همچون سلطنتطلبان از قدرت مردمی ناامید هستند و تمامی تلاششان پذیرفته شدن از سوی قدرتهای سلطه جوی خارجی است.

پنجم ـ نقش نیروهای مردمی آزادیخواه و چپ سوسیالیست در تحولات جاری

نگاهی به خواستهای این جنبشها همچون بهداشت و آموزش رایگان، تامین اجتماعی فراگیر و همگانی، مقابله با قراردادهای پیمانی و پروژهای، تاکید بر آزادیهای بی قید وشرط سیاسی و عقیدتی،  برابر حقوقی زنان و مردان در همه عرصهها، حق نمایندگی برابر زنان با مردان در تمامی ارگانهای انتخابی از سطح محلی، منطقهای، استانی و کشوری و برابری آنها در شاخههای قانونگذاری، اجرائی و قضائی، رعایت حقوق ملیتهای تحت ستم و تمامی اقلیتهای جنسیتی، جنسی، فرهنگی و مذهبی، جدایی دین از دولت،  دفاع از حفظ محیطزیست، لغو مجازات اعدام و لغو شکنجه، نشان میدهد که جامعه به حقوق خود بسیار آگاه است و برای تحقق آن نیز دست به اقدام می زند. شدت سرکوب حاکمیت نشانه عمقیابی این خواستهای بی واسط و همگانی است. حاکمیت اسلامی میداند که این خواستههای رادیکال، مطالبه اکثریت جامعه است و به اشکال گوناگون سعی میکند تا از به هم پیوند خوردن آنها و سازمانیابی آن جلوگیری کند. اما حکومتی که نان و آزادی را با هم از اکثریت مردم دریغ کرده، نمیتواند شکمهای گرسنه، کارگران بیکار، زنان آگاه، میلیونها کودک بازمانده از تحصیل، فقر، فلاکت و بی حقوقی را به ضرب باتوم به سکوت وا دارد.

روشن است که خط مقدم مبارزه برای عملی ساختن این مطالبات،نبرد با استبداد فاشیسم مذهبی حاکم و سرنگونی انقلابی آن برای برقراری آزادیهای بی قید وشرط سیاسی، دمکراسی و حق حاکمیت مردم است. برای تضمین موفقیت این روند به نفع اکثریت عظیم و گشودن افق برای شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی باید تشکلهای تودهای و مردمی از پائین در کنار سازمانهایچپ، سوسیالیست و همه آزادیخواهان، از طریق اقدامات تودهای و سراسری قدرت سرکوبگر حاکمیت را فلج کرده و نهادهای مردمی برای در پیش گرفتن چنین روندی را سازمان دهند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

زنده باد انقلاب مردم ایران

زنده باد آزادی؛ دمکراسی و سوسیالیسم

کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ برابر با  ۰۷ ژانويه ۲۰۲۵