حزب کمونیست ایران

“خانه تکانی چپ”!؟

هلمت احمدیان

گفته می شود، چپ ایران محتاج یک “خانه تکانی جدی” است. “خانه تکانی” در سیاست می تواند معانی و منظورهای مختلفی را مد نظر داشته باشد و این تعابیر به این امر برمی گردد که “خانه” چپ را از چه ارزش ها و مفاهیمی می خواهیم “بتکانیم”. در این امر تردیدی نیست که مارکسیسم نه مذهب است و نه آرمان خواهی صرف، بلکه علمی است که مانند همه علوم دیگر باید بر اساس داده های واقعی درون جامعه خود را بروز کند. با این حال باید  منظور واژه “خانه تکانی” در سیاست را بررسی کرد و این امر هنگامی در سطح یک بحث انتزاعی باقی نمی ماند، که بتواند ضرورت های “خانه تکانی” اش  را با روند اوضاع سیاسی و اجتماعی و مبارزه طبقاتی درون جامعه توضیح دهد.

چپ و جامعه

گرایش چپ و سوسیالیستی در سده اخیر همواره یکی از راهکارها و گزینه های دخیل در جنبش های اجتماعی در ایران بوده است.  اگر گرایش مذهبی و لیبرالی مانند دو جنبش اجتماعی در این تاریخ با افت و خیزهای خود بعنوان راهکارهایی که هدف اصلی شان حفظ سیادت سرمایه داری در ایران بوده، نقش ایفا کرده اند، گرایش چپ هم با هر نقدی که از خط  و خطوط فکری متفاوت در بین آن داشته باشیم، همواره گزینه ای برای تساوی طلبی و آرمان های سوسیالیستی بوده است.

این سه روند و جنبش، اگرچه در سطحی ماکرو شناسه شده  و می شوند، اما در مقابل همدیگر مصون نبوده اند، و از همدیگر تاثیر گرفته اند. در تاریخ معاصر جنبش های سیاسی در ایران، ما می توانیم نمونه بیاوریم که مثلا در “سازمان مجاهدین خلق” در دوره رژیم پهلوی، گرایشی مارکسیستی قد علم می کند و یا در “سازمان چریک های فدایی خلق” خطی به نام “اکثریت” پلاتفرمی  لیبرالیستی را راهنمای فعالیت خود قرار داد و یا گرایش “ملی مذهبی ها” که آمیخته ای از دو گرایش مذهبی و ملی گرایه و لیبرالیستی است، نمونه دیگر است، انشعاب سال 2000 در حزب کمونیست ایران و …. نمونه های دیگری از این نوع، دگردیسی و “تغییر ریل “و تاثیرات متقابل این سه جنبش سیاسی و اجتماعی را روی همدیگر نشان داده است.

عامل اصلی این دگردیسی در میان این سه گرایش سیاسی و اجتماعی و نگاه و موقعیت آنها در روند اوضاع سیاسی از موقعیت و رسالت و نقش طبقات و اقشار جامعه، از نقشه راه و استراتژی های متفاوت آنها سرچشمه می گیرد و استواری یا بعکس، تغییر ریل این گرایشات در گرو افق هایی  است که برای خود تعریف  یا  باز تعریف می کنند . رسالت این نوشته کوتاه این نیست که به روندهای دگردیسی جریانات لیبرال و مذهبی بپردازد، بلکه تمرکزش روی چپ جامعه است.

لیبرالیزه کردن چپ

در تاریخ معاصر وقتی به تغییراتی که در میان جریانات چپ که به سمت گرایشات بورژوایی گرایش پیدا کرده اند می نگریم، هیچکدام از این جریانات و روندها  یک شبه به رد مارکسیسم، مانند علم رهایی بشریت نرسیده اند. بلکه این پروسه را تدریجا و با یک فرهنگ سازی نوین و با کدهایی شناخته شده به طرفدارانشان در جامعه حقنه کرده اند.

به بعضی از این فاکتورها و کد ها اشاره می کنیم.

بر اساس علم مارکسیسم تغییر و تحولات بنیادی در جامعه رسالت طبقه کارگر است و گذر به سوی جامعه ای برابر و سوسیالیستی، بدون رهبری و نقش هژمونیک این طبقه عملی نمی گردد. این نه یک آرزو و آرمان خواهی صرف، بلکه قانونمندی است که علمیت خود را از روند تکامل سرمایه و متعاقبا بحران هایش و نقش و جایگاه طبقات و اقشار جامعه در این روند نشات می گیرد. این قانونمندی را بیش از یک سده بعد از مارکس، هیچ اندیشمند و ایدئولوگ بورژوایی نتوانسته از نظر علمی رد کند و چه بسا جامعه امروز سرمایه داری، بسیار همه جانبه تر از دوره مارکس به این واقعیت پی برده است که بردگی مدرن سرمایه، گزینه ای غیر از یک آلترناتیو سوسیالیستی ندارد.

در مقابل این واقعیت و عینیت، آنچه ایدئولوگ های جامعه سرمایه داری به عنوان کارآ ترین ابزار برای تغییر این صورت مسئله، بکار برده اند، تعدیل و از محتوی خالی کردن و لیبرالیزه کردن نگرش و  گرایش سوسیالیستی بوده است. مهم ترین و اولین سنگر تعرض به باورهای سوسیالیستی، تعریف نقش و جایگاه طبقه کارگر در روندهای سیاسی جامعه است. اگر سرمایه داری به آشکارا به این طبقه با همه ابزارهای سرکوب و ایدئولوژیکش تاخته است، در کنار آن، ایدئولوگ های لیبرال به تخریب و تضعیف و کم اهمیت نشان دادن موقعیت و مبارزات این طبقه پرداخته و رسالت “تغییر” را به اقشار میانی و متوسط جامعه سپرده اند.

این تغییر مکان طبقاتی در میان لیبرال چپ ها، هنگامی می تواند مانند یک مشی جاافتاده در یک نیروی سیاسی چپ خود را نهادینه کند که کاستی های نیروهای چپ را عمومیت داده و آنها را تحت عناوینی مانند “ذهن گرا”، “چپ سنتی”، “چپ ایدئولوژیک”، “روشنفکر”، “چپ محجبه” و عناوینی از این دست مورد حمله قرار داد. وقتی از صحبت از کاستی های چپ می کنیم  منظور نادیده گرفتن ضعف هایی که نیروهای چپ کمابیش از آن رنج می برند نیست و بدون شک  نقد سازنده هر یک از این ضعف ها به شرطی که دست مایه تغییر ریلی سیاسی و طبقاتی نگردد، مفید و پیش برنده است و این امر می تواند نیروهای چپ را متحدتر و به هم نزدیک تر کند. اما هدف نگاه لیبرالی از این “نقدها”، نه  برایی و کارآیی بخشیدن بیشتر به قطب چپ جامعه، بلکه برای “خانه تکانی” چپ از ارزش های انقلابی و رادیکال و منزوی کردن آنهاست.این امر به هدف دوری جستن از نیروهای چپ و نزدیکی به متحدان سیاسی جدید است.

این رویکرد از آنجا که طبقه کارگر دیگر برایش محور نیست، هنگامی که استقرار گزینه ای سوسیالبستی را غیر عملی و زود رس می داند، هنگامی که به بهانه نقد سکت های کوچک و کم تاثیر، کل چپ را نشانه می رود و نزدیکی با این قطب دیگر برایش اولویت ندارد، وقتی به سادگی به همسنگران قدیمیش پشت می کند و با زبان “زبر” با آنها گفتگو می کند و به نیروهای لیبرال و ناسیونالیست بیشتر روی خوش نشان می دهد و با زبان “نرم” با آنها “دیالوگ” می کند و  …. بدون شک در فکر نوع دیگری از مبارزه است که در آن “همبستگی اجتماعی” و یا “انسانی”، جای همبستگی طبقاتی را می گیرد و این اولین پله لیبرالبزه کردن یک جریان چپ است، که در تاریخ چپ ایران همانگونه که به نمونه های اشاره شد بارها اتفاق افتاده است.

“خانه تکانی” به روایت چپ

گفتیم که خانه تکانی همیشه بد نیست و باید منظور را جست و همانگونه که اشاره شد اگر “خانه تکانی” نیروهای چپ بر بستر نیازهای مبارزاتی و  بهتر کردن موقعیت نیروها رادیکال جامعه استوار باشد، بسیار هم بجاست.”خانه تکانی” لیبرالی که هدفش تضغیف قطب چپ جامعه است، نه با روندهای سیاسی و مبارزاتی و طبقاتی در جامعه منطبق است و نه کارنامه ای خوبی دارد.

تا آنجاییکه به اوضاع سیاسی جامعه در ایران برمی گردد، راهکارهای اصلاح طلبانه لیبرالی علیرغم امکانات و فرصت های بسیاری که داشته نتوانسته است در مقابل ارتجاع سرمایه داری اسلامی ره به جایی ببرد. این گزینه فاقد یک برنامه اقتصادی متقاوت برای رفع مشکلات و معیشتی اکثریت جامعه است و از این روی بارها اپوزیسیون لیبرالی خارج از حاکمیت را ناامید و سرگردان و با بحرانی استراتژیک  روبرو کرده است. اگر جنبش اصلاح طلبی بورژوایی در دوره هایی می توانست در میان بخشی از توده های مردم توهم آفرینی کند، این نقش بسیار تضعیف شده است و اگر امیدی برای این طیف باقی مانده باشد، تنها بهره گیری دوباره از آنها به عنوان “سوپاپ اطمینان” سرمایه داری در شرایط اعتلای انقلابی اجتماعی است.

در مقابل، جنبش ها و خیرش های چند سال اخیر در ایران از راهکارهای لیبرالی عبور کرده و بیش از هر زمانی متکی به جنبش کارگری و توده های تهیدست جامعه است. این خصلت نما و سیمای غیر قابل انکار دو خیزش اخیر “دی ماه تود و شش” و “آبان ماه نود و هشت” بوده است. بدون تردید، شعارها و مطالبات این خیزش ها را گفتمانی رادیکال و سوسیالیستی نمایندگی می کند و این امر قبل از هر چیز متکی به طیفی از رهبران عملی چپ در این جنبش هاست. نیروهای سیاسی چپ و کمونیست که بخاطر شرایط دیکتاتوری حاکم در ایران نتوانسته و نمی توانند بصورت علنی در این جنبش های اظهار وجود کنند، ولی قلبشان با جنبش کارگری و سایر جنبش های اجتماعی می تپد و هر یک به توان امکانات و ظرفیت خود در تلاشند که پژواک صدای کارگران و رنجبران این جامعه باشند.

نتیجه ای که می شود از این تصویر کلی از روند اوضاع سیاسی جامعه گرفت این است که در اوضاع کنونی جامعه نیروهای چپ و سوسیالیست بیش از گرایش سیاسی لیبرالی و مذهبی در اپوزیسیون شانس تاثیرگذاری و کوبیدن مهر خود بر روند اوضاع را دارند و این امر در گروه رفع ضعف ها و به عبارتی “خانه تکانی” رادیکال و مسئولانه است. این تلاش و مهم در شرایطی که در سال های اخیر تلاش برای همگرایی و همسویی در بین نیروهای چپ بیش از گذشته است، می تواند از رهگذر توجه بیش تر به پارامترهای زیر پیش رود.

نقد و طرد گرایش‌های لیبرالی: همانگونه که توضیح داده شد، ناامیدی و کم باوری به جنبش های اجتماعی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی می تواند و توانسته در بین بعضی از نیروهای سیاسی راه را برای راهکارهای “متعادل” تر و یا به قول آنها “واقع بینانه” تر، که همانا ارجح دادن اصلاحات و رفرم به انقلاب است باز کند. اگر چه از نگاه مارکسیست ها، رفرم در راستای آماده سازی برای انقلاب امری لازم و پذیرفته شده است، اما از آنجاکه گفتمان لیبرالی سنگینی کار و فعالیتش را به بهانه آماده نبودن شرایط روی رفرم می گذارد و رابطه ارگانیکی رفرم با انقلاب را مخدوش می سازد، عملا به لیبرالیزه کردن نگاه سوسیالیستی خدمت کرده و گزینه و گفتمان سوسیالیستی را تضعیف می کند.

طرد سکتاریسم و خودبزرگ بینی در میان چپ: یکی از دردهایی که اجازه نداده،  نیرو و پتانسیل نیروهای پراکنده چپ، هم در درون جامعه و هم در میان نیروهای سیاسی موثرتر بکار گرفته شود، سکتاریسم و خودبزرگ بینی خرده بورژوایی است. هنوز این توهم که می شود همواره به اعتبار یک دوره درخشان از فعالیت تا آخر عمر “نان آن را خورد”، هنوز دید خود محوربینانه و “خود را مرکز عالم پنداشتن”، هنوز روش هایی که با کنکاش در کتاب ها، به جای واقعیات عینی مبارزه طبقاتی و خط کشیدن های انتراعی، هنوز….  عمل می کند و این نوع نگاه ها و رویکردها در میان بلوک چپ جامعه متاسفانه بازدارنده است. ما باید جسورانه تر در راستای منافع مبارزاتی درون جامعه و منافع و نیاز جنبش های اجتماعی بیشتر از گذشته “خانه” چپ را از این گرایش ها “بتکانیم”.

***

ختم کلام این است که نیروهای چپ و کمونیست و در یک کلام قطب چپ جامعه به اعتبار درس گیری از تجارب گذشته، به اعتبار اوضاع خطیر سیاسی که گفتمان و راهکار چپ و سوسیالیستی بیش از هر زمانی فرصت پیدا کرده، به اعتبار احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای مبارزه سیاسی و طبقاتی، به اعتبار لزوم ارج دادن منافع جامعه بر منافع خود و گروه و سازمان خود، و… باید تکانی جدی تر از همیشه به نگاه و عمل خود بدهد. اهمال در این راستا خطایی نابخشودنی است. این عزم همتی جمعی و اعتماد به نفس بیشتر را نیازمند است.

شناخته