12بهمن سالروز بازگشت خمینی به ایران است. جمهوری اسلامی برای کم رنگ کردن رویدادهایی که در روز 22 بهمن، علیرغم میل خمینی اتفاق افتادند، روزهای آخر عمر سلطنت شاه را ده روزه کرد و آن را «دهه فجر» نامید. هر ساله از این تاریخ به مدت ده روز، تا 22 بهمن، جشنها و مراسم های ویژه ای بوسیله رژیم در سراسر ایران سازمان داده می شود. اگر چه مدتها است که این نمایشهای فرمایشی از رونق افتاده اند، اما امسال از همان آغاز بی رونق تر همیشه بودند. جشنواره هنری که هر ساله در این روزها به همین مناسبت برگزار می شود، با تحریم گسترده هنرمندان روبرو شد. بیش از 140 هنرمند سرشناس در عرصه های مختلف، از سینما گرفته تا تئاتر و موسیقی و غیره ، علیرغم تهدیدات و فشار دستگاههای امنیتی، انصراف خود را از شرکت در این نمایش دولتی اعلام کردند و عطای جوایز این جشنواره را به لقایش بخشیدند.
سران جمهوری اسلامی طی 40 سال گذشته همواره تلاش کرده اند که از اهمیت آنچه که در روز 22 بهمن اتفاق افتاد کم کنند، زیرا قیام مردم در این روز نه فقط محصول فرمان خمینی و جریان اسلامی نبود، بلکه بر عکس بر خلاف میل آنان این رویداد، بطوریکه در سالهای بعد به همین دلیل کار سرکوب انقلاب را برای رژیم اسلامی دشوارتر هم نمود. در طول ده روزی که رژیم اسلامی آن را هر ساله به عنوان “دهه فجر” جشن می گیرد، به شهادت اسناد تاریخی غیرقابل انکار، خمینی مدام مردم را از دست بردن به قیام مسلحانه و حمله به مراکز نظامی بر حذر می داشت و هشدارهای پیروان وی که: ” آقا فرمان جهاد نداده است”، همه جا بلند بود. اما شور انقلابی مردم در سرتاسر ایران، هر دم اوج می گرفت و فرمانهای خمینی در کنترل آن بی تاثیر بود. وقتی که وقوع قیام مسلحانه برای درهم شکستن ماشین دولتی رژیم شاه به امر واقع تبدیل شد، آنگاه فرصت طلبانه کوشیدند در قالب همراهی دامنه آنرا محدود کنند. اما گوش مردم که خطر مصادره انقلاب را دریافته بودند، به این حرف ها بدهکار نبود. روز 22 بهمن حمله به بنیادهای قدرت شاه، که هواداران خمینی می خواستند آنها را دست نخورده تحویل بگیرند، آغاز گردید. در این روز پادگان ها و پاسگاههای زیادی بوسیله مردم قیام کننده خلع سلاح شدند. رادیو و تلویزیون و مراکز ساواک به تصرف مرم قیام کننده در آمدند. هزار ها قبضه سلاح به دست مردم افتاد. قیام 22 بهمن درواقع نقطه اوج انقلاب 57 بود.
طی بیش از چهار دهه گذشته جمهوری اسلامی یک ضد انقلاب واقعی را ” انقلاب اسلامی” نامید و آنرا به خورد افکار عمومی داد. کار به جائی رسیده است که امروز حتی در خارج از رژیم هم کم نیستند کسانی که به ناروا خیزش انقلابی مردم ایران بر علیه رژیم شاه را ” انقلاب اسلامی” می نامند و از گذشته خود به خاطر شرکت در این انقلاب ابراز ندامت می کنند.
در این شکی نیست که جریان اسلامی به رهبری خمینی، یکی از گرایش های نیرومند موجود در مبارزه بر علیه رژیم شاه بود. این گرایش هم سنتهای خود را در تاریخ ایران داشت، و هم رهبری و نهادها و پایه فکری و نظری خود را داشت. این جریان طی سالیان طولانی همچون دولتی در دولت، در جامعه ایران عمل کرده بود. همین خصوصیات به این جریان امکان داد تا با استفاده از نقطه ضعفهای جریان انقلابی واقعی، بر موج انقلاب سوار شود و آنرا مهار کند و سرانجام طی 2 تا 3 سال کاری را که رژیم شاه نتوانست انجام دهد، رژیم اسلامی آنرا به اتمام رسانید. خصلت نمائی کردن انقلاب 57 ایران به عنوان “انقلاب اسلامی” به دلایل عینی و تاریخی غیر واقعی و جعلی است. جمهوری اسلامی وارث این انقلاب نیست، بلکه محصول شکست آن است. ذکر چند نمونه ساده برای اثبات این مدعا کافی است: این واقعیت غیر قابل انکار است که کمر رژیم شاه در اعتصابات کارگران و کارمندان و معلمان و دانشجویان شکسته شد نه در سینه زنی های عاشورا و یا سردادن شعار الله اکبر شبانه بر بام خانه ها. این اعتصاب کارگران صنعت نفت بود که نه فقط پایه های رژیم شاه را به لرزه درآورد، بلکه خمینی را هم ناچار کرد که بازرگان را برای وساطت به منظور پایان دادن به آن اعتصاب به جنوب ایران بفرستد. جنبش دانشجوئی ایران به عنوان یک عرصه پر تحرک مبارزه بر علیه رژیم شاه، در طول چند دهه از حیات خود همواره یک جنبش سکولار و مترقی بود که حرف آخر را در آن دانشجویان چپ و کمونیست می زدند. آیا قابل تصور است که زنان ایران در مقیاس ملیونی به خیابانها آمده باشند به قصد اینکه قوانین اسلامی را بر زندگی خود جاری سازند؟ آیا مردم کردستان و ترکمن صحرا برای پاسداری از آئین اسلام قیام کرده بودند؟ حتی هنگامیکه شعار حکومت اسلامی به شعار بخش وسیعی از مردم تبدیل شد، کمتر کسی از این مردم می دانست که در پس این شعار چه فجایعی نهفته است.
در سالهای حکومت شاه در حالی که آثار “علی شریعتی” که تشیع را در شکل سیاسی آن ترویج می کرد، در هزاران نسخه چاپ و در دسترس همگان قرار می گرفت و نیز مرکز فرهنگی “حسینیه ارشاد” در تهران با امکانات فراوان و چاپخانه مجهز در اختیار وی و همفکرانش قرار داشت، در حالیکه نشریه “مکتب اسلام” در قم، به عنوان ارگان غیر رسمی جریان اسلامی اپوزسیون، آزادانه چاپ و منتشر می شد، فعالین چپ فقط به دلیل به همراه داشتن یک جزوه مارکسیستی، می بایست رنج حبس های طویل المدت را تحمل می کردند. اگر واقعیت این است که در سال 1357 توده های مردم در ایران با امید به کسب آزادی و برخورداری از یک زندگی بهتر و انسانی علیه رژیم شاه به پا خاسته بودند، پس چگونه شد که رژیم اسلامی به قدرت رسید و همه این اهداف و آرزوها نقش بر آب شدند. در بخش دوم و پایانی این بحث به پاسخ این سئوال خواهیم پرداخت.