عباس منصوران
در ایران، نیز همانند دیگر کشورهای سرمایهداری پیرامونی، در چارچوب مناسبات سرمایهداری، برای تمامیافراد جامعه، تنها دو گزینهی سیاسی سیاست سرمایهداری یا سیاست کارگری در میان است. این دو رویکرد، دو مطلق طبقاتی است. ممکن است برای برخی این دیدگاه و چنین دریافتی، به ثنویت یا «دوآلیسمِ» نور و تاریکی و مطلقگرایی تعبیر شود. بین رنگهای نوری میتوان گسترهای از رنگها را یافت، از ماوراء بنفش تا مادون قرمز، اما بین دو طبقه اجتماعی آشتی ناپذیر بردهدار و برده، هیچ رنگ دیگری که هم این باشد و هم آن در جهان هستی، لاموجود بوده و پنداشت آن، ساده انگاری است. ناگفته نماند که میان این دو طبقه شبه طبقه ای دیگری است که به اشتباه «طبقه متوسط» یا «میانه» خوانده می شود. به بیانی دیگر، میشود آنرا ترکیبی از هردو نامید، به این گونه که هم خود – استثمارگر خویش است و نیز بسته به سرمایه و مالکیت بر ابزار تولید، دیگران را استثمار میکند. این لایه های پر شمار اجتماعی، بسته به نزدیکی و دوری از طبقه کارگر و فرودستان، بین رادیکالیسم و محافظه کاری همواره در نوسان اهستند و بسته به نزدیکی به طبقه فرادست و حکومت و بورژازی حاکم، محافظه کار و ضد انقلاباند. این بخش گسترده، برای طبقه کارگر و انقلاب، هیچ تکیه گاه قابل اعتمادی به شمار نمی آید، سست عنصر، پیمان شکن، دمدمی منش، سازشکار و به سوی ضدانقلاب گرایش دارد و با تمام وجود به مالکیت خصوصی بر ابراز تولید گره خورده است و در حیاتیترین لحظه تعیین کننده سرنوشت مبارزه با ماهیتی ضد انقلابی پدیدار می شود. لازم است برای صدمین بار به تاریخچه و تجربه های حزب ها و انقلاب ها و جنبش ها در روسیه و ایتالیا و آلمان و فرانسه و چین و ایران و… بنگریم، ولی لازم نیست و بیهوده و نابخردی است اگر در پی تجربه و تکرار آنها باشیم.
خردهبورژوازی، دربرگیرندهی لایههای فرودست و فرادست اجتماعی، بین بورژوازی و کارگران در نوسان، نه یک طبقه، بلکه گستره ایاز جامعه را تشکیل میدهد که مالکیت خصوصی و استثمار خود و دیگران را خواهان است و از همین روی هیچ سنخیتی با طبقه کارگر ندارد.
رفرمیسم این بخش است که در طبقه کارگر رسوخ کرده و با «چانه زنی» در برابر وضع موجود خود را در چارچوب ساختارهای قفس مانند «سه جانبه گرایی» که بهتر است یک جانبه گرایی نامیده شود و نام کار و کارگر را در پسوند دارند، اسیر می شوند.
مروری بر رویکرد و کارکرد اتحادیههای صنفی به طور عمومی، به ویژه نمونه اتحادیه همبستگی به رهبری لخ والسا در لهستان دهه ۱۹۸۰ میلادی، مورد برجسته و همروزگارِ سیاست سرمایهداری است.
نمونه آسیایی آن، سندیکای واحد در بازگشایی دوران سید محمد خاتمی، و تقویت گرایش دولت گرایی به رهبری منصور اسالو، نمونهی برجستهی دیگری از سیاستهای غیرکارگری رفرمیسم است. سندیکا با رویکرد رفرمیستی در چارچوب تلاشهای دولتگرایانه منصور اسالو و تحمیل سیاستهای وی بر کارگران سندیکا، بیانگر رویکرد سیاسی بورژوایی اتحادیهگرایی سنتی است. با تغییر رهبری پیشتاز و رادیکال این ارگان با تلاش های جمعی نمایندگان جدید مانند رضا شهابیها و رهبری جمعی و شوراگرایانه نمونه هفت تپه از سال ۱۳۹۶ به بعد به ویژه در اعتصاب باشکوه ۹۵روزهی سال ۱۳۹۹، به جای ماندگاری در تنگنای درخود بودن، طلوعی از بیداری طبقاتی دمیدن گرفت. طبقه کارگر در پراتیک خویش و نگریستن در امور اقتصادی و سیاسی در چارچوب تنگ سندیکایی به بیرون نگریست، فضای سیاسی جامعه، رقابتهای اقتصادی سیاسی در حکومت، گروه بندیهای سیاسی پیرامون و بیرون آن، و نیز اختلافها و رقابتهای سیاسی و اقتصادی و رقابتها و تناقضهای جهانی سرمایه و تاثیرگذار بر اتحادیهها و ارگان های سنتی در سرح جهانی، نقش و سرانجام تمامی اتحادیههای صنفی خویش را به نمایش میگذارد. سندیکای شرکت اتوبوسرانی واحد در تهران و حومه، به رهبری اسالو، با پرچم رفرمیسم- ناسیونالیسم، بردن زیر چتر ارگانهای سرمایه جهانی، در شمار سازمان جهانی کار و «سولیدارتی سنتر» و… بیش از پیش به خزیدن آشکار عناصری زیر پرچم آشکار سبزها و اصلاح طلبان درون حکومتی و اپوزیسیون پیرامونی بورژوایی، سرانجام اتحادیهگرایی با سیاست بورژوایی را آشکار ساخت.(۱) تلاشهای رسانه های فارسی زبان سرمایه جهانی و شناساندن برخی از اینان برای ایفای نقش چهره برون مرزی و وطنی «لخ والسا» در لهستان به پشتوانه واتیکان و سیا (CIA)، نمیتوانست چهره دیگری جز همان عنصر بوروکرات گرویده به اردوی سرمایه را به نمایش بگذارد. هرچند در گفتگوهای رسانهای، آنها را آلودهزدایی کنند و رهنمودش دهند، اما رفرمیسم اسارتآور این چند عنصر، عمیقتر از آن است که با این ترفندها پیرایش یابد.
طبقه کارگر، در ایران و در همه جهان چه میخواهد؟
پاسخ به این پرسش رویهمرفته و با «سرند» و غربالگری تمامیدیدگاهها در شرایط کنونی، به دو مفهومِ ضدانقلاب یا انقلاب، فرجام مییابد.
دیدگاههای گوناگون در اردوی کار، در رویکرد به مبارزه طبقاتی، برای رسیدن به استراتژیها و اهداف خود، در بستر یابی بر زنجیر اسارت یا کرانهی رهایی و یا، ضدانقلاب یا انقلاب، لنگر میافکند.
طبقه کارگر، سازمانیافته، زیر هر نام و نهاد طبقاتی، از سندیکا گرفته تا کنفرانسهای کارگری، کمیته کارخانه و شوراها، مجمع عمومی یا مجمع نمایندگان و… باید به روشنی، رهایی خود را در لغو مالکیت بر ابزار تولید بر پرچم داشته باشد. هر نهاد کارگری، زیر هر نامی، بدون آگاهی طبقاتی، برای طبقه کار هیچ در بر ندارد. هنگامی که رهبری انقلابی و بینش انقلابی و آگاهی طبقاتی در میان نیست، رفرمیسم مجال رهبری مییابد. در چنین شرایطی است که رفرمیسم با برخورداری از پشتوانههای بورژوازی، در میان کارگران پایه تودهای بیابد.
بورژوازی، از راه رفرمیسم، با دو دریافت اقتصادی و سیاسی درون طبقه کارگر نفود میکند. در این نفود، اتحادیهها ابزار اقتصادی و احزاب رفرمیستی، ابزار سیاسی بورژوازی هستند.
استراتژی طبقه کارگر
سازمایابی و سازماندهی مبارزه طبقاتی استراتژی طبقه کارگری است که به خود رهایی میاندیشد و به خود آگاهی گرایش دارد.
نقد بیاعتنائی به سیاست، هشدار رهایی بخشی است که مارکس، در آن، ضرورت رویکرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست را حیاتیترین راه کار طبقه کارگر برای خود رهایی میشمارد.
«سوسیالیستهای نخستین (کیمیاگران کارگری- ژرژ فوریه، رابرت اوئن و سن سیمون و غیره) به این دلیل که شرایط اجتماعی هنوز به حد کافی تکامل نیافته بود، که به طبقه کارگر اجازه دهد خود را همچون طبقهای، مبارزه را سازمان دهد، بهجبر میبایست خود را به رؤیاهایی در باره الگوی جامعهی آینده محدود کنند و هرگونه مبارزهای مانند اعتصابات، سازمانهای کارگری و جنبشهای سیاسی کارگران برای بهبود سرنوشت خویش را محکوم سازند. اما اگر اجازه نداریم این پدرسالارن سوسیالیسم را رد کنیم، همانگونه که شیمیدانها اجازه ندارند اسلاف خود یعنی کیمیاگران را رد کنند، با این همه باید از اشتباهی که آنها در آن افتادند بپرهیزیم، اشتباهی که اگر از سوی ما صورت گیرد، پوزش ناپذیر است.»(۲)
در فراز بالا، به بیان مارکس این بنیانگزار فلسفه رهایی طبقه کارگر، درحالی که در سالهای ۱۸۵۰، «ابدی بودن اصول»، مردود شمرده میشود، اما گویا آن اصل نوزایی کارگران، اتحادیه و سندیکاها، این ساختارهای سنتی، پس از نزدیک به دو سده همچنان، ابدی و کیمیایی ماندهاند! کیمیاگران اما با حسن نیت، در آن عهد باستان، در تلاش این بودند تا مس را طلا سازند، رفرمیستهای جنبش کارگری، در تلاش آنند تا با شلاق استثمار، از گردهی کارگران، طلا استخراج شود.
مبانی سازمانیابی طبقهکارگر
در ایران نیز بهسان بخشی از قلمرو سرمایهی جهانی، برای خود رهایی، هر نوع سازمانیابی طبقاتی کارگران باید بر محور وحدت سه نیروی سازمانی، ساختاری و دانش مبارزه طبقاتی، راستا گیرد؛ این سازمانیابی است که اگر خواهان پیروزی است باید، محورهای زیر را در منشور داشته باشد و به کارگران آموزش دهد. دریافت خود رهایی پرولتاریای ایران، در شرایط کنونی، همان مبانی و رویکرد طبقاتی طبقهکارگر بنا به اصول انترناسیونال اول و بهروز گردانی و کاربردآزمونهای انقلابی تا کنونی طبقهکارگر در این دو سده است.
رئوس مبانی و آموزشهای تا کنونی مبارزه طبقاتی کارگران را میتوان این گونه چکیده آورد:
۱- جنبش کارگری به مبارزه سیاسی کشانیده می شود.
۲- هدف قدرت سیاسی است.
۳- سازمان، یک دژ است.
۴- محافظت از طبقه کارگر.
۵- اراده و نمایندگی طبقه کارگر را به نمایش می گذارد.
۶- هر ارگان و سازمان صنفی و سیاسی کارگری، یک وسیله است و نه هدف.
۷- هر کدام از این ساختارها، از جمله ابزاریاند که طبقه کارگر برای هدف عالی خود، یعنی لغو سیستم مزدوَری بهطور کلی، در دست دارد .
۸- لغو کارمزدوری، بدون خلع ید بورژازی از مالکیت بر ابزار تولید و قدرت سیاسی، توهمی بیش نیست.
در کشاکش و تنش دیدگاههای گوناگون کارگری و غیرکارگری، راهکار طبقه کارگر با سازمانیابی انترناسیونال اول در سال ۱۸۶۵، کشف شده بود و در برابر، سرمایه نیز راهکار خود را در پیش روی مینهاد. در کنگره دوم بین الملل اول، در سال ۱۸۶۷ به پیشتازی مارکس و انگلس، اصول سازمانیابی،قطعنامه شد:
«رهایی اجتماعی کارگران بدون رهایی سیاسی آنها عملی نمیشود»
«برقراری آزادی سیاسی به عنوان یک مرحله مقدماتی، مطلقاً ضروری است.»(۳)
رهایی طبقه کارگر، نه به دست نخبهگان و یا احزاب، بلکه به دست خود طبقه سازمان یافته و خود آگاه، انجام می گیرد.
سال ۱۸۶۵ کارگران اروپا در انترناسیونال اول که یک نهاد کمونیستی حتا سوسیالیسیتی نبود و از کمونیستها تا پرودونیستها و آنارشیستها و اوئنیستها و… را در بر میگرفت، به اتحاد برآمدند. به این گونه نخسیتن انترناسیونالسیم کارگری بهیک پیمان جمعی، انقلابی و تاریخی دست یافت:
۱- تضاد بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار یک تضاد آشتی ناپذیر است.
۲- مبارزه طبقاتی پرولتاریا، موازی با زندگی اش به پیش میرود.
۳- درگیری و مبارزه، دیگر فردی و در یک رشته تولیدی ویژه نیست، بلکه، پیکار بین طبقات است.
۴- سازمانیابی پرولتاریا به صورت یک طبقه، استراتژی طبقه کارگر برای هدف نهایی است.
۵- این رویکرد، برای خودرهایی و رهایی جامعه از فلاکت و از خود بیگانگی ضرورتی حیاتی دارد.
۶- هدف، برکنار ساختن بورژوازی در حاکمیت سیاسی و اقتصادی برای دستیابی به توانایی هدف بی درنگ سوسیالیستی است.
۷ – لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و جایگزینی مالکیت سوسیالیستی هدف طبقه کارگر خودآگاه و سازمانیافته و مسلح میباشد.
هدف، دگرگونی اساسی در مناسبات طبقاتی است؛ هر ساختار صنفی و سیاسی پرولتاریا باید این هدف را به هر شیوه و راه کار، آموزش دهد.
«اتحادیهها اگر همانند مرکز مقاومت در برابر تجاوزها و ستمگریهای سرمایه کارکرد داشته باشند، نشانهی سودمندی خواهند بود، در حالی که به سبب استفاده نادرستی که از نیروی خویش مینمایند، تقریباً بدون استفاده و بیاثر گردیدهاند. اغلب اتحادیهها هدف خود را از دست میدهند، زیرا که تنها کار خود را به جنگهای پارتیزانی [محلی و پراکنده] در برابر پیآمدها و آثار رژیم کنونی کم دامنه میسازند. در صورتی که بایستی در همان حال، به هدف دگرگونی تمامیمناسبات کوشش کنند و نیروی سازمان یافتهی خویش را همانند اهرمیبرای آزادی همیشگی و نهایی طبقهی کارگر و نابودی همیشگی و سرانجامی «مناسبات مزدوَری به کار برند.»(۴)
یکی از بزرگترین مانع در برابر فراوریی طبقه کارگر جهانی از طبقه در خود، به طبقه برابر خود، تشکلهای سنتی، و بازدارندهای هستند که طبقه را به مهار گرفته، تا در چنبرهی مناسبات، همچنان به چانه زنی و گرفتن و دادن امتیازاتی چند، طبقهکارگرهمچنان در کنترل و چرخ سرمایه همواره در گردش باشند.
سندیکاها درگذشته، سنگرهای دفاعی کارگران به شما میآمدند:
۱- برای جلوگیری از تعرض بیشتر سرمایهداران.
۲- آموزش و پرورش اعضاء برای پیشروی.
این تشكلها، سال های سال در كشورهای زیر حاكمیت سوسیال دموكراسی در دموکراتترین شرایط، در نقش بازوان حكومت و مناسبات سلطهگرانه بورژوایی،وظیفهی تسمه نقالهی رابطهی كار به سرمایه را به پیش بردهاند. كارنامهی اتحادیههای سراسری این كشورها مانند LO (اتحادیه سراسری) در اسکاندیناوی، و یا هم اكنون DGB در آلمان و CGT و جلیقه زردها و… در فرانسه با حاكمیت سوسیال دموكراتها، با در برگرفتن میلیونها كارگر عضو، در کارکرد، پشتوانه حاكمیت سیاسی طبقه حاكمهی سرمایهداری به شمار میآیند.
به بیان درست لنین، هرچه نفوذ رفرميستی در بين کارگران قوي تر و ژرفترباشد، طبقه کارگر ناتوانتر، وابستگی اش به بورژوازی بيشتر است. بیاثر کردن اصلاحات و بازپس گیری امتیازها به دست آمده در درازای مبارزه ها و پیکارهای طبقاتی با نيرنگهای مختلف، برای بورژوازی آسان تر خواهد بود. هر اندازه که جنبش کارگری مستقلتر، اهدافش عميقتر وگسترده تر و از کوتهبينی رفرميستی آزادتر باشد، ماندگاری و بهرهبرداری از بهبودها و دستاوردها برای کارگران آسانتر خواهد بود.
رفرمیسم، طبقه کارگر را به گرداب ترس، جبن و کرنش و تن سپاری به ستم فیزیکی و جانی و استمثار مناسبات سرمایه داری خو می دهد.
طبقه گارگر باید به سیاست روی آورد و در حصار صنفی و اقتصادی ماندگار نماند. تمامی رسوبات صنفی و سندیکایی و پراکنده بودگی و و صنفیت را بزداید و به صورت طبقه ساختار یابد.
سازمان سیاسی یا حزب پرولتاریا، حزب کمونیست است. این حزب به بیان گرامشی «سازمانیافته از آن بخش پرولتری است که، ستم فیزیکی و روانی سیستم سرمایهداری او را به گرداب جبن و کرنش و خودخوار پنداری و سقوط نمی دهد و موفق به نجات استقلال و روحیه ابتکار عمل آگاهانه و دیسیپلین خویش می گردد. از این روی، حزب باید آگاهی انقلابی کلیه طبقه استثمار شوندگان را بهخود جلب کرده، رهنمودهای خود را را به رهنمود برای تمام تودهها وخویشتن را به رهبر مغز اندیشهمند آنان بدل گرداند»(۵)
زیرنویس ها و منابع
۱-روز دهم اسفند ۱۳۹۱ امیر حسین جهانشاهی، اشراف بورژوا و بنیانگذار و مالک و رهبر «سازمان موج سبز»، در آمریکا آشکار ساخت که منصور اسالو با ایشان و سازمان وی همراه شده است و مسئولیت سازمانی به وی واگذار شده است. در پی این اعلام بود که اسالو «دبیر ستاد هماهنگی فعالان کارگری در موج سبز» نامیده شد و وی در رسانههای جهانی سرمایه بارها پدیدار شد، بدون اینکه این ماموریت جدید را انکار کند. مدتها گذشت که اسالو با مشاورت رفرمیستها رهنمود یافت تا این پیوستگی را موقتاً انکار کند و با چراغ خاموش براند. greenwavenews.com و organization.greenwavenews.com انتشار یافته است.
۲-کارل مارکس، بی اعتنائی به سیاست، ترجمهی سهراب شباهنگ.
http://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1873/bietenayi-siasat.pdf
۳-ویلیام فاستر، تاریخ سه انترناسیونال، ج ۱، ص ۵۷-۵۶ انتشارات سوسیالیسم و آزادی، اکتبر ۱۹۸۲.
۴-کارل مارکس، دو رساله اقتصادی – کار مزدی، سرمایه، قیمت و سود، ترجمه میرجواد سید حسینی، نفیسه نمدیانپور، نشر لحظه، تهران، ۱۳۸۴.
۵ – به نقل از برگزیدهای از آثار آنتونیو گرامشی، به زبان فارسی، انشتارات بابک- ایتالیا، چاپ اول، تیر ۱۳۵۶ خورشیدی، مقدمه ص۵۰.