شنبه – ۱۸ خرداد – ۱۳۹۸ , 08 – 06 – 2019
عباس منصوران
در شرایط کنونی و در پیوند با موضوع رابطه ی طبقه کارگر با خرده بورژوازی در ایران، حیاتی است که تحلیل خاص را با شرایط خاص راستا یابیم. برای این گذار، با بازنگری به آزمون های تاریخی جنبش ها و انقلاب های کارگری، به بینش و بیان مارکسی و دیالکتیک مبارزه طبقاتی متمرکز شویم و وفادار باشیم. این یک درک ضرورت است. ضرورت انقلاب کارگری حکم می کند که برای پرهیز از ناکامی و تکرار فاجعه بار دیگری، تجربه های سالیان خونین مبارزه و دانش مبارزه طبقاتی را دریابیم و به کار بندیم. رابطه حزب کمونیست و طبقه کارگر در تاریخ، تجربه ها و آزمون هایی این چنین می آموزانند: تبیین ما از جمله به ویژه در حزب کمونیست ایران، در رابطه با مناسبات و سیاست های ما با خرده بورژوازی، یعنی یا آن بخش از لایه های میانی که به غلط برای جلوه دهی سنگینی وزن، «طبقه متوسط» نامش نهاده اند، باید که به آشکارا بیان شود. این اعلام، از مهمترین گره گاه هایی ست که باید بدون ابهام به همان بینش و بیان مارکسی و انگلس (در خطابیه کمیته مرکزی در سال 1850 به حزب کمونیست و طبقه کارگر) اعلام گردد.
اگر خرده بورژوازی 170 سال پیش در اروپا، شعار وحدت و سازش با پرولتاریا را موعظه می کرد، خرده بورژوازی در ایران، از وحدت با طبقه کارگر ایران نه تنها سخنی نمی گوید، بلکه از سوی نمایندگان سیاسی خویش، کارگران را به درون سیلاب ویرانگر شبیه آنچه در نوروز امسال در دروازه قرآن شیراز و لرستان و گلستان شاهد بودیم، به پیوستن درون سیلاب گل آلود خویش فرا می خواند. چرایی آن آشکار است؛ زیرا طبقه کارگر را طبقه ای مستقل نمی شناسد و نمی خواهد.
خرده بورژوازی فرصت طلب، تنها همانند سال 1357 کارگران را پیاده نظام خویش برای درهم شکستن مقاومت بورژوازی بزرگ می داند تا خود به سازش و سهمی با بالایی ها دست یابد.
سخنگویان و نمایندگان سیاسی این لایه در احزب سیاسی و در حزب و سازمان های کارگری خانه گزیده، از پیوستن طبقه کارگر به درون حرکت ها و اعتراض های اجتماعی و سیاه لشگر مطالبات اجتماعی یعنی اهداف استراتژیک و رفرمیستی دیگر طبقات فرا می خوانند. آنان به گوش طبقه کارگر موعظه می کنند که با پیوستن همه باهم و درخواست مطالبات عمومی و روزمره است که رژیم به رفرم تن خواهد سپرد. این سیاستِ دیر آشنای منشویستی- رویزیونیستی و احزاب برادر توده ایسم، با تئوری مراحل، انقلاب را مرحله بندی کرده و با فریب از «هم اکنون به سوی سوسیالیسم» طبقه کارگر را به اسب تروای دیگر طبقات تبدیل می کند. با این سیاست سیاستمدارانه (اینتلی جنسیایی)، به آن امید است که لایه های میانه و بالایی خرده بورژوازی سواره بر گرده کارگران، به دژ سرمایه نزدیک شوند تا نه همانند سلحشوران بلکه در ردیف دریوزگان سرای سرمایه سهمی بیابند.
اینان باهمه «حسن نیت» همان سرانجامی را برای طبقه کارگر و تهی دستان شهر روستا و حتی خرده بورژوازی، و همه ملیت ها و زنان زیر ستم و … رقم می زنند که در این 40 سال با فاجعه تاریخی رقم زده شد.
اینان چنین موعظه می کنند که با طی چنین روند و سیاست و دیالوگی با لیبرال ها و «طبقه متوسط» است که «سوسیالیسم امکان فرارسیدن می یابد»، و گرنه با گام های «نا به هنگام» به شکستی تاریخی می انجامد! این ایست طبقاتی است که به طبقه کارگر جرات انقلابی گری و انقلاب کردن را می گیرد و کارگران را می هراساند و از پیشروی باز می دارد. وعده می دهد که با «دوراندیشی» و همراهی با «طبقه متوسط»، طبقه کارگر امکان پیشروی و فضای مناسب تری برای سازمانیابی و درخواست های مرحله ای و معقول خود به دست خواهد آورد!
سیاستمداران این لایه، بسیار از «عقلانیت» سخن می رانند، طبقه را پرهیز می دهند که «زیاده خواه نباشد»، «شتاب نکند»، و نمونه در خواست کارگران در هفته تپه و فولاد اهواز از اعلام آمادگی برای کنترل کارخانه، برپایی شوراهای کارگری و حتی درخواست تاکتیکی ضد خصوصی سازی، را «اشتباه آمیز» و «زیادخواهی شکست آور» می نامند.
سیاست مداران خرده بورژوازی، که نه روشنفکر (اینتلکتوآل) بلکه بیشتر به سیلستمدار (اینتلیجنسیا) می مانند، دارای پیروانی هستند که به مرید و مرادی سنتی جوامع پیرامونی، به ویژه خو یافته، باسماجت در حال انکار جایگاه و خواست گاه راست خویش هستند. آنان هرگونه اختلاف نظر با کمونیست ها را انکار می کنند و آن را نتیجه «ذهنیت گرایی» می شمارند و در حالیکه افراد این طیف، خود از شایعه پردازان در حد «لالیگا» ی ایتالیا هستند و همه را شایعه می خوانند. آنان سوگند می خورند که «هیچ اختلافی» در میان نیست و همه این ها شایعه است!
این ویژگی اپورتونیستِ هاست که با سیاست توطئه و سلطه بر ارگان های تعیین کننده تشکیلاتی در سازمان های سیاسی و صنفی طبقه کارگر، نفرات خویش را عضوگیری و متشکل می سازند، سلطه می دهند و با جلوگیری از ورود، دخالگتری و سازمانیابی نیروهای کمونیست و انقلابی و کارگران به درون و ارگان های اهرمی سازمان سیاسی خود طبقه، خود آنان با اشغال از درون، سازمان ها و ارگان های کمونیستی را مصادره تا در روز موعود، با دیگر احزاب بورژوایی و خرده بورژوایی، در بازاری مکاره، به داد و ستد بنشینند. سیاستمداران خرده بورژوا («طبقه متوسط»)، با سرمایه گذاری روی خیل واپس نگه داشته شدگان و به یاری چندین دستیار و برای این سیاست «همه با همی» توجیه های بسیاری دارند و سازمان های سیاسی را مالک اندیشانه، زمین و مستقلات خویش می پندارند و گاهی حاضرند انحصار گرایانه با حذف و انکار و برای تصاحب ارگانها و سازمان های سیاسی و کارگری به روی رفقای خود سلاح بکشند.
خرده بورژوازی آنان اما برخلاف اروپا، با گذشت نزدیک به دویست سال سلطه سرمایه جهانی و افزون بر 113 سال از انقلاب مشروطه (1285 خورشیدی) در ایران، حیات خود را در گروی حفظ مناسبات سرمایه داری یعنی در استثمار طبقه کارگر می داند. لایه های میانی و رو به بالای این بخش از خرده بورژوازی که همه جا زیر ستم سرمایه های گلوبال قرار دارند و خویش را اینجا و آنجا «دموکرات» می نامند و از «دمکراسی: دم می زنند، برخلاف دمکرات های دهه 1850 میلادی در اروپا، نه تنها مترقی و پیشرو نیستند، بلکه در دوران انقلاب های کارگری، ارتجاعی شده اند. این فرایند در ایران با انقلاب سفید شاه و رشد بورژوازی کمپرادور در ایران از سال های 1340 شتاب گرفت و در سال 1357 برای همیشه به ارتجاع پیوست.
این بخش، شیفته و واله بوروکراسی و سرمایه، که حیاتش به حیات بورژوازی وابسته است، اکنون حیات خود را در گروی پیروزی آلترناتیو رفرمیستی و تمامی نیروهای اپوزیسیون رنگارنگی که برخی خود را چپ می نامند و به پشتوانه دخالت های سیاسی و نظامی آمریکا دخیل بسته اند، می بیند.
خرده بورژوازی میانه و بالایی، اینک ناامید از امامزاده های حکومتی و روحانی ها و اصلاح طلبان به آویز ه های ترامپی روی آور شده است. شعار اصلاح طلب-اصول گرا در واقع هم ناامیدی این بخش از کرامت «اصلاح طلبان» حکومتی است و نیز تعیین تکلیف طبقه کارگر با چنین گرایشی است. تبیین مارکسی بر آن است که این لایه های میانی و بالایی خرده بورژوازی: «می کوشند تا یک حزب اپوزیسیون بزرگ به وجود آورند که گسترهای دامنهداری از عقاید دموکراتیک را دربر گیرد. این بدان معناست که آنها می کوشند تا کارگران را در یک ساختار حزبی درگیر کنند؛ تشکیلاتی که در آن مواضع کلی سوسیال دموکراسی غالب است، و به عنوان وسیله ای برای پوشاندن منافع ویژهی آنها و کنار زدن مطالبات مشخص پرولتاریا- به بهانهی حفظ صلح- عمل می کند. چنین وحدتی، تنها در جهت منافع خرده بورژوازی دموکرات و به زیان کامل پرولتاریا خواهد بود.» (1) طبقه کارگر فریب این سیاست ها را نخواهد خورد که برای پرهیز از درگیری طبقاتی فردا، امروز با دیگر طبقات و احزاب و سازمان های سیاس اشان، پیمان اتحاد و وعده صلح و برادری و هم ولایتی گری ببندد.
تضمین پرهیز از جنگ و خونریزی در یک مناسبات طبقاتی، علیرغم حسن نیت سیاستمداران، تنها و تنها در گروی توازن قوا و سازماندهی انقلابی و آمادگی و شرایط طبقه کارگر است. حاکمیت شوراهای کارگران و تهی دستان و تشکیل ارتش انقلابی طبقه کارگر و نیز زیر نظر شوراها می تواند از تعرض و حمله و خرابکاری های دیگر نیروها و طبقات سلطه گر جلوگیری کند.
برای آن که با نیروهایی که خیانت و تضاد و دشمنی آشتی ناپذیر آنان به کارگران از همان لحظه پیروزی آشکار می شود (نمونه سال 1357)، بتوان نیرومندانه برخاست، طبقه کارگر باید لایه های پایینی خرده بورژوازی با خود هم پیمان سازد، تهی دستان شهر و روستا را به سان متحدین طبقاتی خویش همراه گرداند.
طبقه کارگر و سازمان های سیاسی و حزب کمونیست خویش، تنها تضمین کننده مطالبات و خواست های حقوقی و شهروندی حکومت شوندگان هستند. برای این هدف، سازمان های سیاسی طبقه کارگر، مدعیان دروغین را افشا و شعارها و خواست های مردمی توده های زیر ستم را با حفظ استقلال طبقاتی و خواستهای انقلابی پرولتاریا، پشتیبان می شوند.
برای حفظ استقلال طبقاتی و تضمین پیروزی، پیشتازان طبقه کارگر در سازمان های سوسیالیستی و حزب کمونیست مبارزه مسلحانه را جز جدایی ناپذیر از مبارزه طبقاتی خود می دانند. در شرایط انقلابی این امر به بیان مارکس، به «مسلح شدن کلّ پرولتاریا به تفنگ، توپ، فشنگ و مهمّات جنگی، که باید بی درنگ به اجرا درآید…» یاری می رساند.
نیروی پیشمرگه درحزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب (کومه له) و نیز پایگاه های آموزشی و با پرنسیپ ها و اصول و منش و پرورش کمونیستی پیشاهنگ ارتش سرخ طبقه کارگر است.
روژآوا
دوم ژوئن 2019 KARL MARX and FREDERICK ENGELS, ADDRESS OF THE CENTRAL COMMITTEE
TO THE COMMUNIST LEAGUE (March 1850). اصل این نوشته به صورت جزوه به زبان آلمانی در سال ۱۸۵۰ در حوزهها پخش شده بود. سال 1885 به دست انگلس به صورت پیوستی زیر نام انقلاب های مارکس در باره محاکمه کمونیستی کلن، در هوتنگن-زوریخ به چاپ رسید.
(Marx’s Revelations About the Cologne Communist Trial, Hottingen-Zurich).