دوشنبه – ۲۷ خرداد – ۱۳۹۸ , 17 – 06 – 2019
روز پنج شنبه بیست وسوم خرداد، سیزدهم ژوئن “خبر آنلاین “بخشهائی از اظهار نظر فیاض استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران را منتشر نمود. او در این اظهار نظر به اصولگرایان و اصلاح طلبان هشدار میدهد که “تفکرات مارکسیستی در دانشگاهها خریدار دارد”. او نگران حذف شدن “اسلام اخلاقی، ارزشی و عدالت طلبانه” در مقابل “رشد اسلام سرمایه داری و آمریکائی” است که به گمان او همین امر زمینه “گرایش دانشجویان به تفکرات کمونیستی” شده است. او مجبور است اعتراف کند “امروز در دانشگاه نه بسیج دانشجوئی، نه تشکل اصلاح طلبی اثری ندارند. شعارهای انسان گرایانه و عدالت طلبانه در بسیج دانشجوئی و تشکل اصلاح طلبی مطرح نیست، بلکه مارکسیستها در این زمینه پرچمدار هستند”. این استاد جامعه شناس مجدانه کوشش میکند که بگوید این امر به علت حاکم شدن “اسلام سرمایه داری” است و این البته کوششی حتی اگر نه آگاهانه بلکه توهم برانگیز در تیر رس دور ساختن اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی به مثابه یک ایدئولوژی هیچگاه پنهان نکرده است که مالکیت خصوصی برایش مقدس است و درست از این زاویه مقوله ای به نام اسلام سرمایه داری و اسلام غیر سرمایه داری نداریم و تفاوتی نمیکند که این اسلام در کدام بخش از جغرافیای جهان قدرت را به دست گرفته و یا در رؤیای دست یافتن به قدرت است. و اینجا بطور مشخص در ایران بسیج دانشجوئی، دانشجویان تحکیم وحدت و یا تشکلهای اصلاح طلبی در دانشگاهها چیزی جز بازوان دراز شدۀ بخشی از باندهای حاکم نبوده اند. آنان نه به حکم “اسلام اخلاقی، ارزشی و عدالت طلبانه” که به حکم هجوم به دانشگاهها تحت لوای “انقلاب فرهنگی” و قلع وقمع دانشجویان و استادانی که حاضر نبودند به سلطۀ ضد انقلاب برآمده از انقلاب مردم تن در دهند، خود را در دانشگاهها و مؤسسات عالی سازمان دادند و اکنون شکست آنان شکست ایدئولوژیک یک دولت سرمایه داری با روبنای مذهبی در مواجه با واقعیتهای مادی و زمینی جامعه است. جامعه ای که به یمن بیش از چهار دهه حاکمیت سرمایه دارانه اسلام سیاسی وحشیانه ترین هجوم ها را به زندگی و معیشت مردم، به فرهنگ وهمۀ ارزشهای عدالت طلبانه و انسانی را شاهد بوده و در سراشیب سقوط قرار گرفته است. و اکنون این روبنای سیاسی مشروعیت و مقبولیت خود را از دست داده است.
خیزش دیماه نود و شش نقطه عطفی در گسست از ذهنیت گذشته و هم نشان از تحول عظیمی بود که در آگاهی کارگران و توده های مردم بوجود آمده بود. در این میان طبیعی بود که دانشجویان علیرغم اینکه به مثابه یک گروهبندی اجتماعی مطالبات ویژه ای دارند، ولی به مثابه یک جنبش اجتماعی بسیار سیاسی بوده و مهمتر اینکه به مثابه یک شاخک حساس اجتماعی بازتاب خواستها و مطالبات طبقات و اقشار گوناگون بوده و با توجه به سطح رشد مبارزۀ طبقاتی، سریعا متأثر از چالشهای نیروهای سیاسی طبقات و اقشار اجتماعی میگردند. اگر در سال هشتاد وهشت دانشجویان با شعار “یا حسین، میرحسین” به خیابان آمدند در دیماه اما آنان با پشت سر گذاردن آن توهم فریاد میزدند” اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” و درست در دل این فضاست که بسیج دانشجوئی و تشکلهای اصلاح طلبان رنگ میبازند. از این دوره است که جنبش دانشجوئی با گامهای استوار به سنت تاریخی و چپ خود گره میخورد. این ادامه همان سنتی است که سه دانشجوی دانشگاه تهران در اعتراض به کودتای بیست و هشت مرداد و در جریان حمله نظامی رژیم کودتا به دانشگاه کشته میشوند. و این همان سنتی است که بلافاصله بعد از سال پنجاه و هفت و در کشاکش انقلاب و ضد انقلاب، دانشگاهها را به میدان ابراز وجود کمونیستها و چپها تبدیل میکند و این همان سنتی است که دانشجویان را در دفاع از کارگران هفت تپه به میدان میآورد که بگویند “فرزند کارگرانیم، در کنارشان میمانیم” و یا بطور گسترده در مراسم های اول ماه مه در کنار کارگران قرار گرفته و همراه آنان به بند کشیده میشوند.
فیاض در این گفتگو میگوید که “حاکم شدن نظام سرمایه داری اسلامی است که فضا را به سمتی برده که دانشجویان به تفکرات مارکسیستی و روشنفکری گرایش پیدا کردند که انتهای آن هم احتمالا به رادیکالیسم و بحرانهای اجتماعی کشیده میشود، نمونه آن اقدام اخیر دانشجویان چپ مارکسیست بود که تجمع کردند و ضد حجاب شعار دادند”. واینجاست که جوهر واقعی “اسلام ارزشی و عدالت طلبانه” ظاهر میشود. اقدام اخیر دانشجویان اما چه بود که مشام استاد جامعه شناس را آزار داده و به هراسش انداخته است. در بیست و سوم اردیبهشت دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به فضای اختناق و خواست آزادی مرضیه امیری دانشجوی دستگیر شده و سایر دستگیرشدگان اول ماه مه و علیه آپارتاید جنسیتی دست به تظاهرات زدند. یکی از شعارهای دانشجویان “بیکاری، بیگاری، حجاب زن اجباری” بود و این البته انگیزه هشدار استاد به اصولگرایان و اصلاح طلبان گردیده است. هراس او را میتوان فهمید چرا که دانشجویان با طرح این شعار یکی از اساسی ترین مؤلفه های ایدئولوژیک رژیم را به چالش طلبیده بودند.
این شعار البته تنها برجستگی تظاهرات فوق نبود، دانشجویان در همان تظاهرات با طرح شعار”علی نژاد و ارشاد، ارتجاع و انقیاد” آشکارا اعلام کردند که در کجا قرار گرفته اند. آنان با حرکت از یک تحلیل درست که بویژه بعد از تغییر و تحولاتی که پس از خیزش دیماه در جامعه صورت گرفته که از جمله همه نیروهای سیاسی طبقات به میدان آمده و جامعه بیش از گذشته با گامهای تند به سوی قطب بندی میرود، با طرح این شعار میگویند که در صف بندی چپ و راست جامعه در کجا قرار گرفته اند. اگر دلالانی نظیر مسیح علی نژاد و بخشهائی از اپوزیسیون بورژوائی نظیر سلطنت طلبان، مجاهدین و احزاب ناسیونالیست در راهروهای کاخ سفید منتظر فرصتی جهت قرار گرفتن در قاب عکس با مشاوران ترامپ فاشیست و سکسیست هستند، در مقابل دانشجویان خود را در کنار جنبش طبقه کارگر، در قطب چپ جامعه و در تقابل آشکار با قطب راست جامعه می بینند. فراتر از آن دانشجویان تجربه شکست خونین پنجاه و هفت و قربانی شدن توهمات استراتژی “همه با هم” را در حافظه تاریخی جامعه دارند. “همه با همیم” که معنائی جز به فراموشی سپردن منافع متضاد دو طبقه اصلی جامعه را نداشت و اکنون دانشجویان نمی خواهند که جامعه یکبار دیگر در پس پشت شعارهای فریبکارانه “همه ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم” به قربانگاه برود.