حزب کمونیست ایران

٤٣سال بعد از ٢٢ بهمن٥٧

٢٢بهمن سالگرد پیروزی قیام مردم ایران علیە استبداد ٢٥٠٠سالە سلطنتی است. در این روز و بعد از ماهها نبرد و فداکاری تودەهای قیام کنندە ، با پایین کشیدن مجسمەهای محمدرضا شاە و پدرش در میادین شهرهای ایران ، پروندە بیش از ٥٠ سال حکومت پهلوی و دوهزار و پانصد سال نظام پادشاهی در ایران بستە شد و به گورستان تاریخ پیوست.

اما مشکل جامعە ایران با بستن پروندە رژیم سلطنتی پایان نیافت. بلکە با گشایش پروندە استبداد مذهبی کە سرآغاز حرکت های ارتجاعی_اسلامی در دیگر کشورهای همجوار نیز بود، دور نوینی از دیکتاتوری و سرکوبگری در ایران و رشد و گسترش بنیادگرایی اسلامی در منطقە آغاز شد کە در قیاس با قبل، قابل مقایسە نیست. نطفە حکومت اسلامی از دوران به قدرت رسیدن محمدرضا شاه و از امتیازاتی کە نامبردە برخلاف پدرش به جریانات اسلامی داد ، در رحم همان رژیم بستە شد. بستر ایجاد حکومت فاشیسم مذهبی ، حکومت استبداد مطلقە سلطنتی بود. تحرکات جریانات اسلامی ، از قبیل “فدائیان اسلام” ، از جملە ترور رهبران حکومتی(سە نخست وزیر) و روشنفکران شاخص آنزمان جامعە ایران ، ” احمد کسروی” در سالن دادگاه، شاه و دستیارانش را بنا به نیاز و ضرورت سیاسی،نه تنها وادار به نشان دادن ضرب شصت به اسلامیون تندرو نکرد، بلکە برعکس و در ضدیت با نیروهای “چپ” آن دوران ، بویژه “حزب تودە” کە جریانی وابستە و سرسپردە شوروی بود، شاە را به امید استفادە بهینه از ظرفیت های ضدانقلابی نیروهای اسلامی ترغیب نمود، کە نهایتآ به قیمت فروپاشیدن سلطنت در ایران تمام شد.

ضدیت خمینی و دارودستە مذهبی با نظام سلطنتی در ایران کە با “اصلاحات ارضی” شاە در سال های اولیە دهە چهل خورشیدی آغاز گردید، مخالفتی به شدت ارتجاعی و ضدانقلابی بود. شاه در جواب به نیاز سرمایەداری ایران و بنا به فشار سرمایەداری جهانی و امپریالیستی ناچار به آنجام “انقلاب سفید”(واژەای علیە انقلاب سرخ) گردید. “تقسیم اراضی” و آزادسازی نیروی کار کارگران ، از جملە  زنان در بازارهای کار، از قبیل اعزام زنان به عنوان “سپاە دانش و بهداشت” به روستاها ، دو فاکتور اصلی در مخالفت خمینی و طرفدارانش علیە اصلاحات شاه بود و نامەهای خمینی در اخطار به شاه کە “نوامیس” مردم در رفتن به بازار کار و روستاها به خطر افتادە است در دسترس می باشند. اگرچە مخالفت با تقسیم زمین میان دهقانان، مخالفت دهقان به اقدامات خمینی و دفاع از طرح شاە را به همراه داشت ، اما ضدیت خمینی با حضور گستردە زنان در بازار کار ایران ، حمایت بخش محافظەکار، مذهبی و ارتجاعی جامعە با خمینی را سبب گردید. حافظە تاریخی جامعە ماندگار نیست و در سال ١٣٥٧ اکثریت مردم ایران ، این ویژگی و ضدیت خمینی با نصف جامعە یعنی زنان و دیگر مطالبات خود را به اسانی فراموش و زمینەهای ایجاد حکومت استبداد مذهبی را در میان توهم و خوشباوری خود فراهم نموند کە جنایات و کشتار ٤٣سال اخیر را رقم زد. جنایاتی کە نه تنها در تاریخ ایران ، بلکە مشابه آن تنها در محدود دیکتاتوریهای دیگر در جهان و در قرن ٢٠ و ٢١ قابل نشان دادن است.

رژیم استبدادی سلطنتی همچنانکە گفتە شد در آغوش گرم خود اژدهای هزار سر جمهوری اسلامی را پروراند. عواملی کە در فروریزی حکومت سلطنتی نقش اساسی را بازی کردند به اختصار میتوان چنین بر شمرد:

١_ استبداد مطلق شاە برخلاف “قانون اساسی” کە به آن قسم خوردە بود، “سلطنت مشروطە” نبود. بلکە شاە به جای کل نهادهای حکومتی، سیاسی و نظامی ، حکومت می کرد. “دمکراسی” بورژوازی کە شاە به آن افتخار می کرد، تنها اصلاحی بود کە در نشست ها بصورت فرمال از دهان شاه و دیگر مقامات حکومتی جاری می شد . آنچە در عمل آنجام می گرفت، استبداد خشن همراه با زندان، شکنجە و اعدام بود.

٢_ فساد گستردە در کل نهاد سلطنت تا مقامات پایین، بویژه فساد خانوادە سلطنتی و نزدیکان آنان کە در جشن های ٢٥٠٠ سالە تخت جمشید به اوج خود رسید ، زبانزد خاص و عام بود . انباشتە شدن ثروت در دست اقلیتی محدود و فقر و تنگدستی در زندگی اکثریت جامعە، سیمای جامعە ایران را به هر ناظری نشان می داد.

٣_ همگام با فقر اقتصادی ، تداوم و تعمیق استبداد سیاسی کە دو روی یک سکەاند در جامعە نهادینه شدە بود. دخالت روزانه “ساواک” در جزئی ترین مسائل زندگی خصوصی و عادی مردم ، ایجاد وحشت در درون جامعە(دیوار موش دارد و موش گوش دارد) ، تعبیر عینی استبداد سلطنتی در ایران بود.

٤_ عدم وجود کمترین میزان از آزادی سیاسی، حزبی، مطبوعاتی ، نبود حق بیان ،نظر و عقاید سیاسی، ممنوعیت حق تشکل، سازمان و نهاد تودەای و مردمی به جز نهادهای وابستە و زرد حکومتی ، ویترین “دمکراسی” سلطنتی را هرچه بیشتر بی رونق و خالی نشان می داد . آخرین مورد از اجازە تحزب یابی مردم ایران ، اجبار کردن سیستم تک حزبی “رستاخیز” بود کە به فرمان شاه “هر ایرانی بایستی عضو آن باشد“.

٥_ وابستگی مطلق نظام سلطنتی به قدرت های خارجی ، بویژه آمریکا ، شاە را در اذهان مردم و بخصوص بخش اگاه جامعە، به وابستە و نوکر امپریالیسم تبدیل کردە بود.

٦_ ضدیت مطلق شاه ، دربار و ساواک ، با نیروهای “چپ” و کمونیست ها، سرکوب خشن و بیرحمانه آنان ، ممنوعیت فعالیت نهاد و تشکل های کارگری ، زنان ، جوانان و دانشجویان به بهانه ارتباط با کمونیست های خارجی و “کشورهای کمونیستی” ، و حتی مخالفت با جریانات ملی طرفدار “مصدق” از دیگر اقدامات شاه و دربار بود کە امکان تنفس آزاد را از جامعە ایران سلب کردە بود.

جدا از دلایل فوق، عوامل دیگری نیز در فروپاشی نظام سلطنتی و در شکل گیری جریان مذهبی و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی موثر بودند کە به اختصار میتوان چنین بیان داشت :

١_ بعد از پیروزی اسلام در ایران کە به زور شمشیر و کشتار خونین توسط اعراب مهاجم در این کشور ممکن گردید و بویژه و بعد از حکومت سلسلە صفوی کە به مدت ٢٢١سال بر ایران حکومت کردند(از سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی ،برابر ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی) مذهب شیعە در ایران همیشە حکومت سایە و حکومتی در درون حکومت سلطنتی بودە است.

٢_ در “انقلاب مشروطە” به سال٨٦ _١٢٨٥خورشیدی برابر با ١٩٠٥میلادی، دو گرایش مذهبی و سکولار در قالب “مشروطە و مشروعە” به جدل برخواستند کە با پیروزی اولی و عقب نشینی دومی ، سلطنت مشروطە در ایران برقرار شد کە تا تاجگذاری رضاشاه و بنیانگذاری سلسلە پهلوی در اردیبهشت ١٣٠٥ ادامه یافت. اما در سال ١٣٥٧ تاریخ برعکس ورق خورد و “مشروعە” ، نه تنها بر “مشروطە” ، بلکە بر هر ندای آزادیخواهانه و انسانی در ایران پیروز شد و استبداد خشن و فاشیستی دینی در جامعە ایران برقرار گردید.

٣_ در دوران استبداد سلطنتی، همزاد با سرکوب خشن و خونین کمونیست ها ، نیروهای “چپ” و سکولار، امکانات گستردەای توسط شاه و دربار در خدمت جریان مذهبی ، از جملە منبرمساجد برای تبلیغ و ترویج ، پرورش هزاران طلبە در حوزەهای جهل و خرافە به نام “حوزە علمیە” و رهسپارشدن آنان به درون جامعە برای تبلیغات مذهبی، جمع آوری منظم کمک های مالی و ذکات و خمس و دیگر وجوهات مذهبی، عملآ آنان را به حزب و جریان سیاسی قانونی ،اما بدون مجوز رسمی تبدیل کردە بود، بە وجود آمدە بود. شبکەهای گستردە مذهبی ، همراه با کلاس های درس “علی شریعتی” ، چشم پوشی ساواک از نوشتە و نوارهای سخنرانی خمینی و ارسال آن به داخل ایران و پخش وسیع آن، بستر مناسبی برای جریان مذهبی در قیام بهمن ٥٧ خورشیدی کە منظم ترین نیروی سازمانیافتە با حمایت های گستردە مالی و تبلیغاتی در داخل کشور و همچنین پشتیبانی قدرت های امپریالیستی و شبکەهای اطلاع رسانی آنان از جملە “بی بی سی” فارسی و “سی ان اندر آمریکا برای کسب قدرت سیاسی بود، فراهم نمود.

اما تردیدی نیست کە در سیستم جهانی سرمایەداری ، تنها دلایل داخلی برای پیروزی یا شکست یک قیام ، یک انقلاب ، یک حرکت گستردە اجتماعی و یا ساقط شدن یک دولت کافی نیست ، بلکە عوامل برون مرزی و جهانی نیز بسیار مهم و تآثیرگذار است. بطور فشردە در رابطە با سقوط رژیم سلطنتی و به قدرت رسیدن حکومت مذهبی در ایران به آن می پردازیم .

١_ قیام سال ١٣٥٧ ایران ، تنها بر متن رویدادهای داخلی قابل سنجش و ارزیابی نیست. زیرا نظام سرمایەداری از قرن ١٩ در اروپا و از اوایل قرن بیست در بسیاری از نقاط جهان به مناسبات غالب تبدیل و نظام اقتصادی و سیاسی جهانی را در هم تنید. لذا سرنوشت ایندە سیاسی ایران و هیچ کشور دیگری، تنها در متن مناسبات اقتصادی،سیاسی و اجتماعی در درون مرزهای این کشورها رقم نمی خورد. بلکە جبهه انقلاب و ضد انقلاب کە امروز خود را در قامت “کار و سرمایە” نشان می دهند، بر روند رویدادها، تاثیر غیرقابل حذفی دارند. در این راستا جنگ سرد میان “شرق” و “غرب” کە بعد از پایان جنگ جهانی دوم عملآ کلید خورد و جدال دو سیستم سرمایەداری دولتی و سرمایەداری بازار آزاد را دەها سال به دنبال داشت ، تاثیر تعیین کنندەای در شکل دادن به الترناتیو اسلامی در ایران در تقابل با خطر “کمونیسم روسی” داشت . جمهوری اسلامی تنها الترناتیو دولت های غربی بعد از سقوط رژیم شاە در ایران بود. بخصوص بعد از اینکە خمینی در فرانسە به دولت های غربی اطمینان داد کە “اسلام سرآشتی با کمونیسم ندارد” ، حکومت اسلامی بعنوان دولت مورد نظر ٤ آبر قدرت غرب در ادامه و تحکیم کمربند امنیتی علیە “شوری” سابق و در اطمینان حاصل کردن از ظرفیت های به شدت قوی رژیم مذهبی در خاموش کردن شعلەهای قیام در داخل مرزهای ایران و خارج از آن مصمم و به حامی آن تبدیل گردیدند.

٢_ به موازات گسترش اعتراضات و مبارزات انقلابی و تودەای، بویژه از پاییز ٥٧ و از دست رفتن اعتبار و اعتماد شاە و نظام سلطنتی در ایران و نزد قدرت های امپریالیستی و در رآس همه آمریکا ، اقدام برای جایگزین سازی رژیم سلطنتی آغاز و در کنفرانس “گوادلوپ” در ژانویە ١٩٧٩ تصمیم قطعی برای خلع قدرت از “شاە” و واگذاری دولت به “خمینی” گرفتە شد. در ادامه این پروژە ، ژنرال “هایزر” آمریکایی ،برای جلوگیری از کودتای احتمالی فرماندهان ارتش کە با بسیاری از آنان رابطە حسنه داشت، به ایران اعزام و ارتش را برای بازگشت خمینی به کشور آمادە و ایران را آرام آرام و قدم به قدم تقدیم ضدانقلاب اسلامی نمودند.

٣_ عدم صف مستقل تودەای و اجتماعی طبقە کارگر و در پیشایش آنان کمونیست ها و جریانات انقلابی، دفاع بخش چشمگیری از اپوزسیون قدیمی و متشکل ایران با تشکیلات و کادرهای قدیمی و شناختە شدە از خمینی به بهانه “ضدامپریالیست” بودن ، بویژه “حزب تودە ایران ” و در ادامه بخش” اکثریت سازمان چریک های فدایی خلق ایران” و همچنین حمایت مجاهدین بعنوان یک نیروی اپوزسیون از جریان مذهبی به رهبری “خمینی” ، از عوامل مهم دیگری در ایجاد توهم اکثریت “تودەها” در به قدرت رسیدن رژیم اسلامی بود. همکاری “ملی ها” از جملە “جبهه ملی” کە مصدق سمبل آن بود با مذهبیون و تبدیل شدن به ستون ایجاد و حفظ حاکمیت اسلامی از دیگر عوامل شکل گیری رژیم ولایت فقیە در ایران محسوب می شود.

٤_ در شکل گیری و استقرار جمهوری اسلامی در جریان قیام و روند بعدی آن ، منطقەای کە بر خلاف کل ایران روند دیگری را طی نمود واستثنا بود، کردستان است. دلایل اصلی این تفاوت ، قدرتمندی جریان چپ و سوسیالیست در بخش های وسیعی از این منطقە، مسلح شدن و مسلح ماندن تودەها در جریان قیام و بویژە خلع سلاح چند پادگان و پاسگاە نظامی ، اعمال حاکمیت مردمی توسط شوراها و نهادهای دمکراتیک توسط مردم قیام کنندە، تفاوت مذهبی اکثریت مردم این منطقە با رژیم اسلامی کە مدافع اسلام “شیعە اثنا عشری” بود و همچنین وجود” ستم ملیدیرینه و نهادینه شدە در کردستان کە هیچ نشانی در رفع این ستم در برنامە نظام مذهبی تازە به قدرت رسیدە قابل مشاهدە نبود و تجربه بعدی هم علارغم فریبکاری رژیم و تسلیم طلبی جریان “ناسیونالیسم کرد”آنرا اثبات نمود ، دلایل اصلی این جدایی فاز کردستان از سایر نقاط ایران در جریان قیام و بعد از آن بود.

با توجە به عوامل داخلی و خارجی فوق ، ضدانقلاب فاشیستی _اسلامی در ایران قدرت را غضب نمود . ٤٣سال کارنامه خونبار جمهوری اسلامی در همه عرصەها و علیە اکثریت مردم ایران و همچنین “صدور” تروریسم و ناامن کردن کشورهای منطقە و جهان کە با اسم رمز “صدور انقلاب اسلامی” همراه بود، آنچنان واضح و آشکار است کە نیازی به بازگو کردن این تاریخ حتا برای کسانی کە سن آنها اجازە تجربه به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی را نیز نمی دهد، نیست.

اما ایران امروز ، ایران سال ٥٧ نیست. امکان تکرار تجربه قیام ٥٧ به شکل گذشتە ، “همه با هم ” ممکن نمی باشد . از تجربه قیام سال پنجاه و هفت، هم طبقە سرمایەدار ایران و هم طبقە کارگر آن ، بعنوان دو طبقە اصلی به اندازە کافی درس و آزمون آموختەاند. بورژوازی ایران بر حاکمیت مطلق این طبقە به شکل بلاواسطە تاکید و تمام توش و توان خود را برای جلوگیری از تکرار یک قیام دیگر به کار خواهد گرفت. بورژوازی ایران از طبقە کارگر برای کمک به این امر و پیشبرد اهداف طبقاتی و حاکمیت مطلق خود و همچنین از هر ابزار و امکانی استفادە و کماکان مذهب و “ناسیونالیسم ایرانی” را به خدمت خواهد گرفت و پراکندگی صفوف طبقە کارگر را دستمایە تحمیل بربریت مطلق علیە این طبقە قرار خواهد داد. اما بخش اگاه و متشکل طبقە کارگر، سازمانها و نهادهای کمونیست و مدافعین راستین این طبقە، از پراکندگی ، عدم صف مستقل طبقاتی ، سیاست و برنامه نا مشخص در جریان قیام و ادارە جامعە، درس گرفتە و کماکان نیز رنج می برند. این بخش از جامعە در تئوری ، تجربە و پراتیک آموخت ،هر میزان همکاری با طبقە سرمایەدار و بخش یا جناحی از آن ، برعلیە منافع این طبقە و در خدمت به تحکیم زنجیرهای ستم و استثمار خواهد بود. طبقە کارگر و مبارزین اگاه این طبقە، از تجربه قیام ٥٧ آموختند کە با “قیام نمی توان بازی کرد” . اگر قدرت ، توان و ظرفیت آنرا نداشتە باشید به اولین قربانیان قیام تبدیل خواهید شد. جمهوری اسلامی اولین تجربیات سرکوب و کشتار دستەجمعی و خونین خود را از انقلابیون راستین و فعالین فداکار قیام ضد سلطنتی آغاز کرد، تا در فکر قیام دیگری نباشند. قیام بدون هدف و رسیدن به هدف بودن اگاهی ، سازماندهی و تشکیلات، از درسهای مهم قیام سال ٥٧ است کە باید از آن آموخت و مانع تکرار آن شد.

نکتە مهم و قابل تآمل و توجە دیگر در “دهکدە جهانی” کنونی، کە از نقاط مهم ضعف قیام ٥٧ ایران برای طبقە کارگر و تودەهای تحت ستم و در همان حال به نقطە قوت مهمی در خدمت به ضدانقلاب و جریان بورژوا_ اسلامی تبدیل گردید، این جملە داهیانه “کارل مارکس” در ارزیابی از انقلاب فرانسە در میانه سالهای ١٨٤٨تا ١٨٤٩ بود کە باید به جد آنرا فرا گرفت و از آن آموخت. “کارگران همان طور کە خیال می کردند در کنار بورژوازی می توانند به رهایی برسند، این تصور را هم داشتند کە امکان یک انقلاب پرولتاریایی در درون مرزهای ملی فرانسە ، در کنار دیگر ملت های بورژوا ، برای آنان وجود دارد. ولی، روابط تولیدی در فرانسە، تابع بازرگانی خارجی فرانسە، موقعیت این کشور در بازار جهانی و قوانین این بازار است . فرانسە چە گونه می توانست بدون یک جنگ انقلابی در مقیاس اروپا ، کە آثار متقابل آن بر جبار بازار جهانی، یعنی انگلیس، معلوم بود ، همه اینها را درهم بشکند؟” (کارل مارکس . نبرد طبقاتی در فرانسە . ترجمە فارسی : باقر پرهام)

تردیدی نیست، همچنانکە جمهوری اسلامی از روز اول به قدرت رسیدن “جهانی” رفتار و عمل کردە ، طبقە کارگر ایران نیز در نبرد کار و زندگی ضمن اتکا به نیرو و قدرت خویش برای رهایی، به حمایت و پشتیبانی جنبش عظیم طبقە کارگر منطقە و جهان نیاز دارند و پیروزی نهایی آن در گذرگاههای سخت تقابل “کار و سرمایە” تنها از این مسیر ممکن است . باز به قول مارکس و از همان کتاب (نبرد طبقاتی در فرانسە)، باری در پرتو شکست ژوئن است کە تمامی شرایط لازم برای آن کە فرانسە ابتکار انقلاب در اروپا را در دست بگیرد ایجاد شدە است. تنها پس از آغشتە شدن به خون شورشیان ژوئن است کە پرچم سە رنگ {فرانسە} توانستە است به پرچم انقلاب اروپا ، به پرچم سرخ، تبدیل شود. و ،ما، {به همین مناسبت} فریاد می زنیم : ” انقلاب مردە است ! زندە باد انقلاب!” (کارل مارکس).

٢٢ بهمن ١٤٠٠