حزب کمونیست ایران

“همه با هم”؟!

 

 

هلمت احمدیان

 

غالبا از اقشار متوسط جامعه می شنویم که: “اگر همه اپوزیسیون رژیم با هم متحد نشود، نمی توان رژیم را ساقط کرد”. این روحیه “وحدت طلبی” را نه فقط از مردم عادی، بلکه گاها از بعضی از افراد و نیروهای چپ هم می شنویم که: “نباید اپوزیسیون اپوزیسیون بود”. یا می شنویم: “چپ ها و کمونیست ها در حال حاضر می توانند در برابر جمهوری اسلامی با بعضی از طیف های لیبرال همکاری های معینی با هم داشته باشند، اما مسلما با تعمیق مبارزه طبقاتی صفوف آنها از هم جدا خواهد “. (1)

“همه با همی” وجود ندارد و اگر هم داشته باشد، همواره آن بخشی از این “همه”  سرش بی کلا می ماند که محروم و ستمدیده و استثمار شده است.

بگذراید مورد به مورد بحث کنیم که ببینیم این “خیرخواهی” عامیانه و یا این توصیه “عامدانه” در پوشش چپ چقدر مخرب است!

 

وحدت طلبی توده ها و پوپولیسم

وحدت طلبی پوپولیستی توده ها هر چند نشان از انزجار و نفرت مردم از رژیم دارد و خواست وحدت اپوزیسیون، آرزو و رویای شریفی است، ولی از این واقعیت بدور است که جامعه و به تبع آن گروه بندی های سیاسی نمی توانند از نیازها و خواسته ها و منافع طبقات مختلف تاثیر نگیرند، چرا که اپوزیسیون بودن رژیم بخودی خود امری نیست که از افق های سیاسی و استراتژی (نقشه راه) نیروهای مختلف تاثیر نگیرد.
بخشی از این اپوزیسیون دعوایش با رژیم خانگی است و بخشی بدور از این دایره. ابوزیسیون راست و بورژوایی رژیم در این دعوای خانگی و جنگ قدرت با بورژواری حاکم در ایران جامعه ای را می طلبند که نظام حاکم بر آن از حواشی دست و پاگیر رژیم که مانعی برای همسویی کامل این رژیم با نظم جهانی سرمایه داری است خود را خلاص کرده و می خواهد “در را بر همان پاشنه” تداوم استثمار و ستم و استبداد بورژوایی بچرخاند. بخشی از آنها چشم به کمک خارجی و قدرت های امپریالیستی برای کنار زدن رژیم جمهوری اسلامی دارند و بخشی در همان میدان بازی رژیم برای نرم کردن و استحاله آن می کوشند.

بخش دیگر اپوزیسیون که خواهان سرنگونی انقلابی رژیم است، اتکایش به نیروی مستقل توده های کارگر و زحمتکش و ستمدیده است و راهکارهای اپوزیسیون رنگارنگ بورژوایی را، ادامه و استمرار همان وضع موجود می داند. از این روی “وحدت خواهی” توده ها، ندیدن این دو تفاوت بنیادی و نتایج این دو نقشه راه متضاد و در واقع سراب و یا امری است که بارها تجربه شده است. سرمایه دار با عمامه یا بی عمامه، اسلامی یا لائیک، همان راهی را می پیماید که نتیجه اش محرومیت و نابسامانی و به قهقرا بردن بیشتر نه فقط طبقه کارگر، بلکه حتی اقشار متوسط و میانی جامعه است.

ممکن است گفته شود، که نیروهای مختلف اپوزیسیون اگر چه بدیل های اجتماعی و طبقاتی متفاوتی را دنبال می کنند، اما در بعضی از خواست های دمکراتیک و روبنایی و تاکتیکی با هم همسو هستند. در این رابطه ها هم ندیدن رابطه  ارگانیک تاکتیک و استراتژی این نیروها و تغریفی که هر یک از این نیروها برای این مطالبات روبنایی دارند، توهمی کاذب را بوجود می آورد. از این روی هر نیروی سیاسی ای که بخواهد “کالایش” را ظاهرا در پاسخ به این “وحدت طلبی” عرضه کند، به همان مردم مورد نظرش هم دروغ گفته و در چشمشان خاک پاشیده است.

 

اپوزیسیون و امر سرنگونی رژیم

اگر از ناکارایی و غیرعملی بودن “وحدت طلبی” توده ها و  توجیهات پوپولیستی بعضی از نیروها در پاسخ به این “نیاز” بگذریم، ما با راهکارهای گوناگونی هم در میان نیروی راست و هم نیروهای چپ برای امر سرنگونی رژیم روبرو هستیم.

در صف اپوزیسیون پرو آمریکایی، ما اکنون عمدتا سلطنت طلبان و مجاهدین و بخشی از جمهوری خواهان و نیروهای ناسیونالیست را می بینیم. نقطه اشتراک همه اینها استراتری سرنگونی به کمک نیروهای امپریالیستی است. آنچه مشخص است این است که علیرغم آرزو و خوش خدمتی این طیف به امپریالیست ها، در شرایط کنونی این نیروها گزینه آنها برای سرنگونی رژیم نیستند. سلطنت طلبان که با یک قیام یا انقلاب توده ای از قدرت ساقط شده اند، علیرغم ساپورت آشکار بلندگوهای تبلیغی نیروهای امپریالیستی از پایگاه اجتماعی آنچنانی در جامعه ایران برخوردار نیستند و نفوذ آنها تنها در میان بخش های بسیار محدودی از سرمایه داران و تکنوکرات ها است. مجاهدین هم کمابیش از این موقعیت برخوردارند و تنها به عنوان نیرویی کنترا و ضد انقلابی در شرایطی که جامعه در دوران اعتلای انقلابی قرار داشته باشد و خطر ریزش انقلابی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی محرز باشد، می توانند در کنار دیگر نیروهای این طبف، از طرف امپریالیست ها شانسی بدست آورند.

برای احزاب ناسیونالیست هم که خواب بکارگیریشان، همچون نمونه های عراق و سوریه را در سر می پرورانند، این “شانس” بمراتب دشوارتر است، چرا که نزدیکی نیروهای امپریالیستی و نزدیگی بیشترشان به نیروهایی که “تمامیت ارضی” ایران را در دستور کار دارند و مشکلاتی که ملت های ساکن در ارتباط با حکومت های منطقه می توانند برایشان فراهم آورند در حدی است که آنها را در صف های عقب تر این کلکسیون آلترناتیو  ارتجاعی و بورژوایی قرار می دهد.

فراتر از کارآیی یا عدم کارآیی این نیروها، در شرایط کنونی که گزینه سرنگونی رژیم ایران از طرف آمریکا و متحدین اروپایی اش هنوز در دستور کار نیست و بیشتر فشارها و مانورهایشان برای سرعقل آوردن رژیم و سازش با این رژیم است، استراتژی این نیروها  آرزویی بیش نیست و به بحرانی استراتژیک و ناامیدی در میان این نیروها انجامیده است. هیچ بعید نیست آنها برای اینکه در این دوره و از این پروسه هم از قافله عقب نیفتند به راهکارهای های “جدید” در چارچوب نظام جمهوری اسلامی تغییر ریل پیدا کنند و یا با چراغ سبز آمریکا همان استراتژی مذاکره با رژیم برای “کسب امتیاز” را هم امتحان کنند. تلاش های اخیر در بین این نیروها در شرایط کنونی برای “مذاکره” از بالای سر مردم با ماموران اطلاعاتی رژیم، نشانی دیگر از استیصال این نیروهاست. ما شاهد این نوع تلاش ها به همچنین از طرف مجاهدین و سلطنت طلبان به شکل یافتن جناح های معتدل در سپاه و ارتش و … هم بوده ایم.

اما آن بخش از اپوزیسیون بورژوایی که در شرایط کنونی می تواند برای آمریکا و غرب کاربرد داشته باشد و خطری بالقوه در برابر جنبش های اجتماعی در ایران باشد، اصلاح طبان و طیف رفرمیست و استحاله گر رژیم  است. اپوزیسیون لیبرال رژیم اگر چه از نفس افتاده و کارنامه بارها رفوزه دارد، هنوز به اعتبار توهمی که در میان لایه هایی از اقشار متوسط جامعه دارد و یا می تواند ایجاد کند، به دلیل اینکه هنوز سدی واقعی در مقابل رادیکالیسم فزاینده درون جنبش های مترقی و طبفاتی در جامعه است به نسبت بقیه گزینه های راست برای به بیراهه کشاندن راهکارهای انقلابی شانس بیشتری دارد و خطری بالقوه است. از این روی بدترین نوع توهم آفرینی می تواند این باشد که این جایگاه و نقش را ندید و به بهانه اشتراک در پاره ای از خواسته های “مشترک” یا “همسو” نسبت به آنها توهم ایجاد کرد.

 

لیبرالیسم در پوشش چپ

اگر از اپوزیسیون راست بگذریم در میان اپوزیسیون چپ هم ما شاهد نشان های از سیاست “همه با همی” هستیم.

در این امر شکی نیست که روند تحولات اجتماعی و حتی روند انقلاب جاده صاف و سر راستی نیست که هر نیرویی با هویت و پلاتفرم و پرچم خود آن را رقم زند. طبقات و اقشار مختلف اجتماعی علیرغم خواستگاه طبقاتی شان از اندیشه های اجتماعی همدیگر تاثیر می گیرند. همانگونه که یک کارگر که استثمار می شود، می تواند، نه برای رهایی از بندگی و بردگی اش، بلکه پاسبان و چماق استثمارگران باشد، یک فرد “چپ” هم که عدالت اجتماعی و سوسیالیسم شعارش است، به نحوی عمل کند که نظام سرمایه داری را تهطیر و تداوم بخشد.

در این امر تردیدی نیست که نیروهای چپ و کمونیست نمی توانند منزه طلبانه به امید جامعه آرمانی شان، خود را از روندهای مبارزه طبقاتی با شرط و شروط و نگرانی از آلوده شدن توجیه کنند و از شرکت فعال و بیدریغ در جنبش های مطالباتی و مبارزات برای رفع ستم ها و تبعیضاتی که بر اساس جنسیت، ملیت، مذهب، و آزادی های اجتماعی، به این بهانه که این عرصه ها جدا از مبارزه طبقاتی بین کار و سرمایه است، خود را بی وظیقه سازند. به عکس  چپ ها و کمونیست ها باید در همه جنبش هایی که برای اصلاح و رفرم در این سطوح هم در جریان است شرکت کنند و راهبر راه رهایی این جنبش ها نیز باشند که ریشه در تضاد اصلی جامعه دارد. از این روی مبارزه کمونیست ها برای آزادی و رفع هر نوع ستم و استثماری امری بدیهی و ضروری است. اما آنچه می تواند آنها را از یک مبارز برای رفرم با رفرمیسم  همچون یک راهکار بورژوایی جدا سازد، تفکیک این دو از همدیگر است و این امر ممکن نیست به جز از راه به اهتزاز درآوردن پرچم مستقل خود و دادن تصویری روشن از آلترناتیو سوسیالیستی  در بطن حنبش های مطالباتی و درافتادن با توهم آفرینی “همه با همی”!

یکی از این تزهایی که به این توهم آفرینی خدمت می کند این است که “نباید اپوزیسیون اپوزیسیون شد”!

اپوزیسیون رژیم اسلامی طیف های مختلفی را در بیرون و درون حاکمیت با گرایشات مختلف تشکیل می دهد. شکی نیست که همه نیروهای اپوزیسیون با حاکمیت رژیم مسئله دارند و خواهان رفع و یا دفع فشارهای رژیم هستند. اما این اشتراک کلی، مجوزی برای مخدوش کردن راه های مبارزه و بدیل های متفاوت این نیروها نیست.

تاریخ نشان داده است که زمانی که همه، یعنی کمونیست ها، مذهبی ها، ملی گراها و … اپوزیسیون رژیم شاه بودند، با شعار :”بحث بعد از مرگ شاه” اجازه نمی دادند راهکارها و گزینه های کمونیست ها و جنبش های رادیکال اجتماعی حتی در مفطع انقلاب 57 اظهار وجود کنند. اکنون و در شرایطی که در دروه اعتلای انقلابی هم نیستیم، چگونه می توان با این توجیهات لیبرالی با راهکارهای آن بخش های اپوزیسیون که با کمک نیروهای امپریالیستی و یا با “سازش” با خود این رژیم و تلاش برای “نرم کردن” آن می خواهند مبارزات حق طلبانه و انقلابی کارگران و عدالت خواهانه و آزادیبخش مردمی را به بیراهه بکشند، مرزبندی نکرد؟

رژیم جمهوری اسلامی را در چهار دهه گذشته تنها سرکوب بی رحمانه مخالفینش نجات نداده است، امیدهای کاذب و رفرمیستی بخشی از این اپوزیسیون و “همه با همی” ها و ایجاد توهم در میان توده ها هم عاملی موثر برای تداوم حاکمیت این رژیم که بارها در تندپیچ های مختلف حاکمیتش به لرزه افتاده، بهمچنین یاری رسان تداوم حاکمیت ننگین رژیم جمهوری اسلامی بوده است.

استراتژی سوسیالیستی

در این امر تردیدی نیست که تلاش برای یک آلترناتیو سوسیالیستی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی از یک راه سرراست و بدون مانع نمی گذرد. زمان و شکل سرنگونی و انقلاب اجتماعی را هم نمی توان اختیاری تعیین کرد. اما می شود در پرتو یک استراتژی روشن سوسیالیستی، سه کار را همزمان انجام داد. اول خود را صاحب همه جنبش های اعتراضی و مطالباتی موجود در جامعه دانستن و دوم سمت و سو دادن به جنبش های موجود در راستای گزینه ای که ستون فقرات آن را اراده پیشروان رادیکال و سوسیالیست این جنبش ها خواهند ساخت و سوم خنثی کردن  راهکارهای لیبرالی که همچون سوپاپ اطمینان برای تداوم بردگی سرمایه عمل می کنند. بین این سه رویکرد دیوار چینی وجود ندارد و اگر پایه های ساختاری که به زعم ما باید جایگزین رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بشود، از همین امروز و با شرکت در جنبش های مطالباتی جاری ساخته نشود، اگر افشاگری و مبارزه ای همزمان با  توهم آفرینی های لیبرالیستی نشود، بدون تردید مانند همه تجربه های تاکنونی ما در همان بربریت سرمایه داری که اکنون بر جامعه ایران حاکم است باقی می مانیم.

***

 

(1) همه این ادعا صاحبان اسم رسم دار خود را دارد و می شد، به کدها هم اشاره کرد، ولی از آنجا که هدف این مطلب نه پلمیک با افراد، بلکه دادن تصویری کلی از نگرش های فکری و اجتماعی این نیروها و یا افراد بود، بطور مشخص نامی ذکر نشده است. خواننده خود می تواند کدهای این نگرش ها را در موضع گیری های سیاسی افراد و نیروها بیابد.