در ششم دیماه نود و شش، بیست و هفتم دسامبر 2017 “ویدا موحدی” بر فراز سکوئی در خیابان انقلاب قرار گرفته، روسری سفید خود را بر سر چوب کرده و در اعتراض به حجاب اجباری آنرا تکان داد. او توسط نیروهای انتظامی بازداشت شده و در هفتم بهمن ماه همان سال آزاد شد. ویدا موحدی برای دومین بار در تاریخ هشتم آبان نود و هفت بر فراز سکوئی در خیابان انقلاب روسری خود را برداشت و مجددا توسط نیروهای انتظامی بازداشت شد و به اتهام “تشویق مردم به فساد و فحشا از طریق کشف حجاب” به یک سال حبس محکوم شده و در پنجم خرداد نود و هشت با به اصطلاح “تقلیل مجازات” از زندان اوین آزاد گشت. دو روز بعد از اولین آزادی او، دختران دیگری در تهران و شهرهای دیگر همانند او با قرار گرفتن برفراز سکوها روسری هایشان را بر زمین افکندند. و بدین گونه حرکتی به نام “دختران خیابان انقلاب” شکل گرفت. در فاصلۀ ششم دیماه تا دوازدۀ بهمن نود و شش طبق گفته مرکز اطلاع رسانی نیروهای انتظامی تهران بیست و نه نفر دیگر در این رابطه دستگیر شدند. دادستان تهران از صدور حکم دو سال حبس برای یکی از آنها خبر داد. خامنه ای در هفدۀ اسفند همان سال درجمع مداحانش گفت “آن همه هزینه، فکر و تبلیغات کردند که در نتیجه آن چند دختر فریب بخورند و در گوشه و کنار روسری از سر بردارند و همه تلاشهایشان در این نتیجه کوچک و حقیر خلاصه شد”. مسئولان امنیتی اعلام کردند که اتهام معترضان فقط محدود به “عدم رعایت حجاب شرعی” نخواهد بود و “اتهام تشوق به فساد” هم متوجه معترضان خواهد شد و تهدید کردند که بجای دو ماه زندان و یا جریمه ممکن است احکام سنگین تر و حکم تا ده سال زندان برای متهمین صادر شود. پرسیدنی است که اگر به زعم خامنه ای مسئله به اصطلاح “فریب خوردن چند دختر” بود، چرا ارگانهای سرکوب رژیم اینگونه به تهدید و ارعاب روی آورده و حتی برخی از سکوهای مورد استفاده “دختران خیابان انقلاب” را بصورت سطح شیبدار درآوردند تا ایستادن روی آن ممکن نباشد؟ و میدانیم که نسرین ستوده وکیل سه نفر از این دختران به اتهام “تشویق به فساد و فحشاء از طریق وکالت پروندۀ دختران خیابان انقلاب” به دوازده سال حبس تعزیری محکوم شد.
در هفتم دیماه نود و شش یک روز بعد از اولین حرکت ویدا موحدی، جنبش دیماه نود و شش، جنبش گرسنگان، جامعه را در خود فرو برد. اینجا دیگر زنان به تنهائی بر فراز سکوها نمیرفتند، اینجا آنان در پیشاپیش صفوف معترضین خیابانها را درمی نوردیند. دیماه شورش مردم در اعماق بود و زنان نیز بخشی از همین مردم در اعماق بودند. وقتی کارگران ماهها مزد بخور ونمیر خود را دریافت نکرده و اعتراضاتشان با سرکوب روبرو میشد، وقتی گلۀ اوباشان امر به معروف و نهی از منکر به جان زنان می افتادند، وقتی صندوق بازنشستگی به غارت میرفت، وقتی دفاع از آزادی زندانیان سیاسی سرکوب میشد، وقتی فساد و رشوه خواری و اختلاس در مقیاس میلیاردی به یکی از مشخصه های حاکمان تبدیل شده و همزمان بیش از چهل میلیون نفر در زیرخط فقر بسر میبردند و وقتی حتی کارتن خوابها مورد تهاجم قرار میگرفتند، این آتش خشم باید جائی و زمانی سر به بیرون زده و کف خیابان را اشغال کند. این تنها شلاق بیرحم تبعیض جنسیتی نبود که زنان را در پیشاپیش جنبش اعتراضی قرار داده بود، این زنانه شدن فقر بود که آنان را به خیابان میکشاند. مگر نه اینکه زنان در تحتانیترین بخش جامعه در زیر فشار تلاشی اقتصادی قربانی میشوند. مگر نه اینکه آنها اولین کسانی هستند که با هر تشدید بحران اقتصادی از بازار کار رانده میشوند. بازاری که حتی در شرایط مطلوب حاظر نیست مزد برابر با مردان به آنان بپردازد و زمانیکه از مراکز تولیدی بزرگ به بیرون پرتاپ میشوند یا راهشان به کارگاههای کوچک ختم میشود و یا باید دورکاری کنند و اینجاها دیگر بردگی مزدی بیداد میکند. و از همین منظر باید به اعتراض “دختران خیابان انقلاب” نگاه کرد.
فارغ از اینکه “دختران خیابان انقلاب” در کدام بخش از هرم طبفاتی این جامعه قرار گرفته اند، شورش آنان علیه حجاب اجباری و فریاد اعتراضشان ادعانامه ای است علیه ممنوعیت حق تصمیم گیری آنان بر بدنشان. اعتراض نمادین آنان در قرار گرفتن بر فراز سکوها و به زیر افکندن حجاب اجباری بدون تردید نقبی به چهل و دوسال قبل بود. در شانزدهم اسفند هزار و سیصد و پنجاه و هفت، هفتم مارس روزنامه کیهان به نقل از خمینی نوشت “زنان باید با حجاب به وزارتخانه ها بروند”. فردای آنروز در هشتم مارس زنان در مقیاس وسیعی در اعتراض به حکم به غایت ارتجاعی خمینی به خیابان آمدند. اگر چه آنان سرکوب شدند ولی زنان این جامعه در هر فرصتی که یافتند فریاد اعتراضشان را سر دادند. ضد انقلاب درتیرماه پنجاه و نه که توانسته بود به سرکوب خونین انقلاب بسوی تثبیت حاکمیت خود و بازسازی نظم سرمایه دارانه و این بار درتلفیق با مذهب برود، فرمان حجاب اجباری را صادر کرد.
آنانی که چه آنزمان و چه اکنون به بهانه “اولویت نداشتن” و یا “کم اهمیت بودن” با هر گونه اعتراضی به این نماد بردگی زنان به مخالفت و یا جدال با این مبارزه و اعتراض پرداختند، به گونه ای همدست حکومتگران گردیدند. چه آنانی که در پنجاه و هفت علیه حجاب اجباری به خیابان آمدند و چه آنهائیکه از دیماه به این سو حجاب بر زمین می افکنند در واقع به اصلی ترین بنیان ایدئولوژیک نظم حاکم اعتراض دارند. “دختران خیابان انقلاب” با ایستادن بر فراز سکوها و به زیر افکندن حجاب و در دفاع از حق انتخاب نیمی از جامعه، اعلام جنگ به این بنیان ایدئولوژیک حاکمان میدادند.
فارغ از تمام سوءاستفاده هائی که جریان راست و فمینیسم لیبرال از این اعتراضات به عمل آورد، ولی تردیدی نباید داشت که جنبش اعتراضی زنان علیه شلاق بیرحم تبعیض جنسیتی را جریانات راست وفمینیسم لیبرال به سختی میتوانند مصادره کنند. و درست از جمله از این زاویه جنبش رادیکال زنان نمیتواند و نباید هیچ حوزه ای از مبارزات زنان را از منظر خویش دور بدارد. نباید فراموش کرد زمانیکه به حجاب اجباری اعتراض میشود در واقع در جوهر خود اعتراض به چگونگی ظاهرشدن نیمی از جامعه از منظر جامعه مردسالار است که حق مالکیت بر زنان و کالا پنداشتن این نیمه را از آن خود میداند. و همین حق مالکیت است که “سحر خدایاری” را به جرم ورود به استادیوم ورزشی به محاکمه میکشد و او مجبور میگردد خود را در مقابل بیدادگاهی که او را محکوم کرده است به آتش بکشد. و همین حق مالکیت است که پدر “رومینا” بخود اجازه میدهد که داس بر حلقوم دختر سیزده ساله اش بگذارد.