شباهنگ راد
اقرار به موقعیتِ «سازمان»ی – «حزب»ی و ناتوانی در نقشآفرینی فعال و عملی در برابر رژیمهای جنایتکار و فاسدی همچون جمهوری اسلامی، نه تنها نادیدهگیری از فعالبتِ غیرمستقیم با نظامِ حاکم بر ایران نیست، بلکه هممعنی با صداقتِ انقلابی و اعتقادِ راسخ به اصولِ پایهای مارکسیست – لنینیستی است. به یقین ایجادِ گفتمان سالم و رو راست با مردم و جنبشهای اعتراضیِ کارگری و تودهای، از زمره شاخصههای اصلی عنصر و نیروی مدعی حامی محرومان به حساب میآید. دهههاست که جامعۀ ایران خالی از چپِ سازمانیافته است و پس اشاره و پافشاری بدان، نادُرست، اضافهگوئی، تحریفِ حقایق و یا کتمان به حضور و تلاشِ عناصر و تجمعاتِ خارج از کشوری نیست. بحثِ حقیقی آن استکه چپِ سازمانی – حزبی در درون حضور ندارد و دهههاست جنبشهای اعتراضی به یکی از سوهای مهمِ و عملیِ مبارزه با حاکمان و ارگانهای متعلق به آنان تبدل شدهاند. در هر صورت و جدا از اینکه تا چه اندازه سیاستها و تاکتیکهای «سازمان»ی – «حزب»ی، با قانونمندیهای حاکم بر جامعه همطراز است؛ جدا از اینکه تا چه اندازه ایدههای ارایه گرفته شدۀ تجمعات چپِ خارج از کشوری، منطبق با تفکراتِ بُنیادین کمونیستهای دهۀ قبل از بر سر کار گماری رژیم جمهوری اسلامی است؛ جدا از اینکه تا چه اندازه حرفها، پیش تر از عملِ انقلابی است؛ ولی یکمسئله روشن است و آن اینکه، بمدت چهار دههایست هیچیک از منشها و نظراتِ موجود در خارج از کشور، با جامعه در ارتباطِ مستقیم نبُوده و بر این اساس نمیشود به دُرستی، ویژگیهای ذاتی و عملی آنها را شناخت و به ایرادات پی بُرد. به طور قطع آنچه در اینمدت با آنها رودررو بودهایم، حرفها و حدیثهای سیاسیِ بدونِ حضور و مابهازای عملی است.
متأسفانه این تصویرِ حقیقیِ چپِ مدعی برقراری جامعۀ کمونیستی است و میشود گفت که همه «شادمان» از وضعیتِ «فعالیتی» خویشاند؛ همه و بدرجات متفاوت، رونقِ سیاسی را در بلندپروازیها، بزرگبینی و منمیتِ «سازمان»ی – «حزب»ی و فردی میبینند؛ بدون اینکه از عیار لازمه و از علائمِ محتوایی مارکسیست – لنینیستی برخُوردار باشند. پیشتر لازم به اشاره استکه این بخش از بحث، مربوط به نقد و یا ردِ نظرات سیاسی و تئوریها نیست، بلکه بر سر رویاها و آرزوهای عناصر و تجمعات چپِ کز کردۀ خارج از کشوری است؛ عناصر و تجمعاتی که ذهنیگرا، سکتاریسم و بخصوص با شیوۀ زندگیِ فعلی خُو گرفتهاند و آمادۀ عملی برای تغییر جامعۀ ایران نیستند.
به هرحال و فارغ از جنگ و جدل و گفتمانهای مجازی، چنین پُرسشهای حقیقی و عملی مطرح است که آیا بدونِ حضور و بدونِ دخالتگری در صحن سیاسیِ جامعه، تغییر مبتنی بر آرمانِ کمونیستی ممکنپذیر است؟ آیا با طرح شعارهای فاقدِ پشتوانههای عملی، میشود به شعور طبقاتیِ ستمدیدگان افزود و طبقۀ سرمایهداری را از قدرت بزیر کشید؟ آیا با جادو و جنبلِ سیاسی میشود، مردم را بسیج کرد و پرچمِ «دنیای بهتر» را برافراشت؟ در پاسُخی کوتاه به پُرسشهای بالا، غیرممکن و بویژه ماندگاری در خلسه و نشئگی سیاسیست. ازاینرو کار شقالقمری نیست تا به عللِ عدم پیشرفت اعتراضات کارگری و تودهای و نیز به چرایی وارونه جلوه دادن جایگاهِ حقیقی چپِ خارج از کشوری پی بُرد. عریان شده است که برگرداندن حقیقت، سوار بر راستیها شده است و کسی بیپرده، حاضر به شرح و حالِ اوضاع و موقعیتِ خودی به دنیای بیرونی نیست. در درون نیست و مدعی هدایتِ جنبشهای اعتراضی کارگری و تودهایست؛ معلوم استکه دلیل تراشیهایی همچون سرکوب و فقدانِ دمکراسی، سئوال برانگیز و بخصوص هممعنا با سازوکارهای ارتباطیِ با مردم نیست. با وجود این، بعضاً «رهبران» در حال و هوای دهههای دُور و تربیتِ «کادر»ها و سینه زنان زیر علم، و نیز دیگر تجمعات هم فرومانده از رکگوئی و بینصیب از لهجۀ مارکسیست – لنینیستیاند. انصافاً یکی از ایندست تجمعات، شاملِ «حزب کمونیست کارگری ایران» است؛ «حزب»ی که شیفتۀ تحریفِ حقایق و منمیتِ سیاسیست؛ «حزب»ی که نه بُنیانهای فکری و پروسۀ شکلگیریاش، منطبق با حزب کمونیستی است؛ نه در درون حضور دارد؛ نه تلاش و نگاهاش به درون است؛ و مهمتر اینکه، نه بعد از چهل سال گریز از میدانِ فعالیتی، حاضر به درسآموزی، رفع نقصانها و اهمالکاریهای «حزب»ی هست.
سئوال این استکه چطور و به چه دلیل و با کدامین حضور و پراتیک میشود، «حککا» را بعنوان «این حزب حزب توفان است»، «این حزب حزب انقلاب است» به حساب آورد (سُخنرانی «حمید تقوائی» در پلنوم 52 حزب کمنویست 11 دسامبر 2020 )؟ چطور میشود حزبِ بدون وصل به پایگاههای اجتماعی و حزبِ بدون حضور را از جمله حزبهای مطابق با آرمانِ مارکسیست – لنینیستی به حساب آورد؟ به غیر از این استکه جامعۀ ایران دهههاست شاهدِ دو رویکردِ متضاد از هم، یعنی رودررویی میلیونها تودۀ دردمند – برای بازستانی حقوقهای لگدمال شدۀشان – و نیز تعرضِ بیرحمانۀ حاکمان هست؟ به غیر از این استکه دلیلِ ماندگاری نظام جمهوری اسلامی ربط مستقیمی به نبُود چپِ سازمانیافته و اثرگذار در درون جامعه دارد؟ به غیر از این استکه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه است که دارند. به مردم تعرض، جوانان را لت و پار و صدها تن دیگر را از دم تیغ میگذرانند؟ خلاصه آیا میشود با رنگ و جلاهای سیاسی، نارسائیهای عملی و بویژه بیحضوری خود را انکار کرد؟
به دیگر سُخن نیازمندیهای سیاسی – عملی جامعۀ ایران، طالبِ سیاستها و تاکتیکهای سرنوشتساز است و در مقابل تجمعاتِ خارج از کشوری در دایرۀ افشاگریهای سیاسیِ صرف گیر کردهاند. مردم در میداناند و حامیانشان درپی کنترل مبارزات کارگری و تودهایِ از راهِ دُور اند. رفتار و کرداری که متضاد با رفتار و کردارِ چپِ قبلِ از بر سر کار گماری رژیم جمهوری اسلامی است. شوربختانه وضعیتِ دردناکی که گریبانِ تمامی عناصر و تجمعات خارج از کشوری را گرفته است و کمترین چشماندازی از برونرفت از آنها نیست. در این رابطه بیفایده نیست تا اجمالا نگاهی به نظرات اصغر کریمی [یکی از «رهبران» «حککا»] بیاندازیم و دریابیم که به چه میزان غیر واقعی و بدُور از رُکگوئی کمونیستی در قبال جنبشهای اعتراضی و مردم است؟
اصغر کریمی در مصاحبه با انترناسیونال (شمارۀ 896) تحت عنوان «ما از همه احزاب سیاسی آماده تریم» و در پاسُخ به سئوالی مبنی بر اینکه «جایگاه حزب را در جنبشهای اجتماعی در ایران چگونه میبینید؟ آیا توانستهاید آنگونه که میخواهید بر این جنبشها تاثیر بگذارید»؟ میگوید: «این یک نقطه قوت مهم حزب است. اگر بگویم حزب در اکثر جنبشهای حقطلبانه علاوه بر کار ماکرو و سیاسی از نظر میدانی نیز نقش موثر و چشمگیری دارد اغراق نکردهام. از جنبش رهایی زن و دفاع از حقوق کودک، تا جنبش کارگری، معلمان، بازنشستگان، جنبش دانشجویی، جنبش علیه اعدام، جنبش دادخواهی، مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، جنبش خلاصی فرهنگی و جنبش ضد مذهبی، تحرک وسیعی که حول آزادی بیان و عقیده وجود دارد، تحرکی که در سالهای گذشته در دفاع از حقوق رنگین کمانیها شکل گرفته است، در همه اینها حزب حضور میدانی روزمره دارد و هر روز موقعیت مستحکمتری در میان این جنبشها کسب کرده است».
عجبا! چهل سال «حزبِ» اصغر کریمی بطور کلان «حضور میدانی روزمره» دارد و به همین اعتبار هم توانسته است از «موقعیت مستحکم»تری در میانِ جنبشهای متفاوت، از جنبشِ کارگری گرفته تا جنبشهای دمکراتیکی همچون زنان، دانشجوئی، دفاع از حقوق کودکان و معلمان، بازنشستگان، علیه اعدام و نظایر اینها برخُوردار گردد!! «حزب»ی که بنابه گفتۀ وی از دیگر «احزاب» سیاسی «آمادهتر» و یا بقول حمید تقوائی «حزب توفان و حزب انقلاب» است!
البته اوّلین بار نیست که ایندست موارد دارد از سوی اصغر کریمی و حمید تقوائی تحت عنوان موقعیت «برتر حزب» و یگانه آلترناتیو در درونِ جامعه طرح میشود. دیده و خواندهایم که هر زمان اعتراضاتِ پراکنده و تکموردی، به اعتراضات وسیع و گُستردهای همچون 78، 86 و 96، شیفت کرده است، این دوستان با قوۀ تخیلِ بسیار بالایی پا به میدان گذاشته و با راهاندازی برنامههای 24 ساعته و امثالهم، از یکطرف به نهادینه شدن سیاستهای «حزب»ی در درون جنبشهای کارگری و تودهای تاکید ورزیدند و از طرفدیگر با مفولههایی همچون اینبار کار رژیم تمام است و قطار جنبش دیگر جائی برای جانیانی مثل موسوی باقی نگذاشته است، پای فشاردند!!
ولی و در عوض دیده و خواندهایم که جنبشها سرکوب شدهاند؛ دستگیریها و اعدامها پابرجا ماندهاند؛ دار و دستههای حاکمیت همچنان سوار بر جامعهاند و دارند انرژی مردم را تهی و اعتراضات را از مسیر اصلیاش منحرف میسازند؛ و مهمتر از همۀ اینها دیدهایم که رژیم همچنان در قدرت باقی مانده است. با این حساب معلوم نیست که چرا جنبشهای اعتراضی پس زده شدهاند و متعاقباً اینکه در هیچیک از موارد نمیشد نشانههایی از «حزب توفان و انقلاب»، با قوام و یا «موقعیتِ مستحکم حزب» را در میادین طبقاتی و یا در رودررویی با ارگانهای سرکوبگر نظام جمهوری اسلامی دید؟ اضافهتر اینکه چرا عکسالعمل و سایۀ چپِ «میدانیِ روزمره» را نمیشود در زمانیکه ارگانهای سرکوب و حافظ بقای امپریالیستی میدانهای دار را در خیابانها برقرار میکنند و با باطوم و سلاحهای گرم به جانِ جنبشهای اعتراضی میافتند، به عینه دید؟ خلاصه به چه دلیل «حزب توفان و انقلاب» و «آماده»، نتوانسته است، «علاوه بر کار ماکرو و سیاسی میدانی و موثر»، اعتراضات سرنوشتساز را از چالههای گیر کردۀ سردمداران رزیم جمهوری اسلامی نجات دهد؟ ایرادِ کار و دلیلِ نافرجامیهای مبارزاتی کارگران و دیگر تودههای ستمدیده از جانب «حککا» و «آماده» در چیست؟ مگر بنابه نظراتِ «اصغر کریمی»، فرامین «حزب»ی و بویژه «ده امر فوری انقلاب» در درون جامعه نهادینه و یا در سر لوحۀ کار و بار «حککا» قرار نداشته است؟ به چه علت «حزب» وی علیرغم دخالتگریها و کسبِ اعتبارِ قویتر در میان مردم نتوانسته است، آسیبی به موقعیتِ پایهای رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی وارد کند؟ آخرالامر دنیای بیرونی میبایست اصلِ هرچیز را، در انطباقِ نظر با عمل مورد آزمون قرار دهد، یا با لاف و گزاف و خودستاییهای سیاسی – «حزب»ی؟ خلاصه چطور میشود خود را مجاب کرد که بدونِ حضور و دخالتگری و نیز بدونِ کمترین ارتباط با خیزشها و اعتراضات کارگریای همچون هفتتپه، بانماه و آبانماه، دیماه و غیره، آنها را از ثمرۀ «سازمان»ی و «حزب»ی خود بدانیم؟ مگر برگهای سیاسی آن اعتراضات مشخص نیست و زیر هر یک از آن شعارها، پلاکاردها، کمپینها و تحرکات خیابانی، نام و نشانی نبُوده است؟
به هرحال رویاها و خیالپردازیهای بلندبالای این دوستان و پردۀ اوّل را کنار به زنیم و به بینیم که جنبشهای اعتراضی در چه موقعیتی قرار دارند و چگونه بهمدت چهار دهه و آنهم در عینِ سرکوبهای ممتد و بدون سنگرهای حمایتی و عملی از جانب مدافعین خود، به درخواستهایشان اصرار ورزیدهاند و دارند حکومتمداران و دولتمداران را با مشکلات جدی رودررو میسازنند. هم چنین و بر خلاف ادعاهای این و یا آن میشود نشان داد که چگونه قامت، استواری و نیز حضورِ میدانیِ چهار دهۀ کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان و دیگر قربانیان امپریالیستی را براحتی دید و صدها صفحه دور و بر آنها سیاه کرد. متعاقباً کافیست مختصراً هر دُورهای را شاهد گرفت و نشان داد که چطور جنبشهای حقطلبانه، در برابرِ قوای متفاوت نظام ایستادهاند و علیرغم هزینههای بس سنگین، از جانباختن گرفته، تا دستگیری و شکنجه، اخراج و شلاق و نظایر اینها، از بازستانی مطالباتشان پس نکشیدهاند؛ میشود نشان داد که چطور هزاران زندانیان سیاسی در سیاهچالهای نظام با سری افراشته به میدان تیر رفتند و کمترین لغزشی در برابر خواستهای شکنجهگران و منادین سرمایه از خود نشان ندادند؛ میتوان نشان داد که چطور زنان علیرغم محدودیتها و فشارهای مضاعف، لحظهای از طرح مطالبات و ایستادگیشان در برابر سردمداران رژیم جمهوری اسلامی باز نماندهاند؛ در یک کلام میتوان نشان داد که چطور جنبشهای اعتراضیِ سر تسلیم فرود نیآوردهاند، و در عوض “جنبش چپ”، دهههاست تسلیم شرایط و از «حضورِ میدانی» و انجام وظایفاش باز مانده است.
متأسفانه تنهائی و بیحمایتیِ عملی خیزشها بسیار محسوس هست و در حقیقت عللِ ایستائی و عدم پیشرفت آنها، به نبُود سازمانهای حامی آنان برمیگردد. شکی نیست که تابحال فرصتهای سیاسیِ بسیار کلانی در درونِ جامعه از دست رفته است و در بیرون هم تجمعات چپ، در حال و هوای «نشستها»، برگزاری «گُنگرهها»، «سُخنرانیها و کمپینهای اینترنتیِ» فرومایه، اتحادهای بیروح، و جنگ جدلهای بیارزش و مملو از توهین و بیحرمتی نسبت به رفقای چندین دهه و یا با «رقبا»ی خودیاند. مواردی که به کارِ روزانۀ تجمعات خارج از کشوری، و نیز به فرهنگِ غیر کمونیستی مدعیان تغییر مناسبات ناسالمِ درون جامعه تبدیل شده است.
حقیقتاً درد و مرضهای سیاسی، کهنه و ناعلاج شده است و روزبهروز و به دلیل خودخواهیهای فردی – جمعی دارد انرژی و نیرویهای باقیمانده را تهی و از مدار دُور و فرسوده میکند. اغراقی نیست که هیچگونه سلامتیِ سیاسی و مبارزۀ ایدئولوژیکِ سالمی میانِ تجمعات خارج از کشوری نیست. رفتارِ بغایت غیرسالم و لشکرکشی بمنظور حذفِ مخالفین درونی، برخُورد عجولانه و بدون تعمق، سوار بر رفتارِ روشنگری، یگانگی و مبارزۀ ایدئولوژیک سالم شده است؛ رفتارهایی که تابحال اثرات بس منفی و عظیمی به روابط و به افکارِ چپ وارد ساخته است و مسلماً با چنین ترازنامههایی نمیشود، بخود بالید و بدان مفتخر بُود. نه تنها راهِ علاج و چارۀ اصلی نیست، بالعکس موقعیت فعلی را وخیمتر خواهد کرد. بنابراین تنها راهِ دُرستِ بُرونرفت از آن، اعتقادِ عملی به اندیشۀ مارکسیست – لینیستی، و نیز دُوری از تکبُر و جدلهای سیاسی – تئوریکیِ بدون چشمداشتهای «سازمان»ی و «حزب»ی است. موارد و موضوعات مهمی که کمتر در میان عناصر و تجمعات خارج از کشوری نمود دارد.
سرآخر اینکه میشود تاحدودی شرایط و موقعیت اسفبار درونی را تغییر داد، در صورتیکه به منافع و به اندیشۀ کلانتر اندیشید؛ میشود شیفت فعلی را تغییر داد، در صورتیکه بمانند کمونیستهای صدیق و مدافع مردم، روایتِ دُرست و دقیقی از موقعیتِ خودی به دنیای بیرونی ارائه داد. با خودستایی نمیشود به موقعیت مستحکمتری دست یافت و نیروی بیشتری را حول سیاستها و برنامههای خود بسیج کرد. متأسفانه مواردی که با قد و قوارۀ «حزبِ» اصغر کریمی همطراز نیست و بر خلافِ ادهاهایاش میشود گفت که دنیایاش هر روز کوچکتر و محدودتر از روز قبل خواهد شد. به این سبب که با افسونگریهای سیاسی، نمیشود کار «حزب»ی را به پیش بُرد و دنیای بزرگتر را بسیج کرد.
22 ژانویه 2021
3 بهمن 1399