مظفر فلاحی
بخش پایانی خاطرات و تجارب من در کارخانه پارچه بافی چیا
در بخش پایانی سعی می کنم تا جایی که مسائل را در ذهن بی یاد دارم به نحوه مبارزه برای بیمه درمانی، سرویس رفت و برگشت کارگارن. مبارزه برای اضافه دست مزد شیفت شب و تلاش برای پیوند باد اتحادیه صنعتگر سنندج بپردازم
مدتی بعد از راه اندازی بخش تولید، شرکت به طور کامل رو غلتک افتاده بود و روند تولید به طور نرمال پیش می رفت. اما سوای اینکه شرایط کاری سخت و تاقت فرسایی داشتیم، اما از بیمه درمانی، سرویس رفت و برگشت محروم بودیم. تعدادی از کارگران متهل و دارای زن و بچه بودند و من میدانستم که باید برای این همکاران حقوق ویژه و اضافه در نظر گرفته شود، مثلا حق اولاد و حق مسکن بایستی به آنها تعلق می گرفت، چند بار پرداخت این مزایا ها و حق برخورداری از سرویس رفت و برگشت را با کارفرمایان طرح کردیم، اما کارفرمایان نه تنها به این مسئله توجه نمی کردند، بلکه به بهانه های واهی از تحقق این خواستها امتناع می کردند.
من و یکی از همکارانم (م- ص) باهم در این باره بحث کردیم و قرار بر این شد ما خودمان مستقیما به اداره سازمان تامین اجتماعی مراجعە کنیم و با یکی از کارکنان آن اداره در مورد کارخانه چیا و همچنین وضعیت کارگران و نبود بیمه درمانی حرف بزنیم. برای انجام این کار باهم قرار گذاشتیم که در یک فرصت مناسب از کارخانه مرخصی بگیریم و با هم برویم به اداره سازمان تامین اجتماعی. چند روز بعد ما باهم رفتیم وبا یک نفراز مسئولین آن اداره ملاقت کردیم. آن شخص برخورد خیلی خوبی در این دیدار با ما داشت و قرار بر این شد که در اولین فرصت چند نفر از بازرسان سازمان تامین اجتماعی را برای روشن کردن وضیعت بیمه کارگران به کارخانه بفرستد. بعد از دو هفته از مراجعه ما به سازمان تأمین اجتماعی ، بالاخره بازرسان آمدند و در جلسه ای که با کارفرمایان کارخانه و مسول امور مالی داشتند، لیست تمامی کارگران کارخانه را جهت اجرای مقررات بیمه آماده کردند و بعد از مدتی برای تمامی کارگران دفترچه بیمه درمانی صادر شد. این اقدام من و همکارم (م ص) برای کارگران پراهمیت بود و باعث شد که یک نوع شورو شوق و همدلی میان آنان ایجاد شود. پیروزی این حرکت کوچک موجب شد تا کارگران به ما اعتماد بیشتیری کنند و هم با اعتماد به نفس بیشتری وارد روند مبارزات آتی علیه کارفرمایان شوند. کارفرمایان کارخانه من را بانی اصلی این اقدام می دانستند، زیرا پیشتر راهکار ایجاد صندوق مالی کارگران را نیز طرح کرده بودم و آنان این مسئله را می دانستند. به خاطر این فعالیتها آنها منرا تهدید کردند و هشدار دادند که مواظب حرفها و رفتارم باشم، ولی من این تهدیدها را نادیده گرفتم زیرا هیچ گونه تردیدی نداشتم کە همزنجیرانم در این کارخانه من را تنها نخواهند گذاشت و از من دفاع خواهند کرد. کارفرمایان اطلاع پیدا کرده بودند که من یکی از اعضای اصلی اتحادیه صعتگر و از سازمان دهندگان مراسم های اول ماه مه های سنندج هستم، به این خاطر هر اتفاقی که در کارخانه می افتاد به من مشکوک می شدند ولی از آنجا کە کارخانه به تخصص من به شدت احتیاج داشت، آنها ناچارند چیزی نمی گفتند. بعدها فهمیدم که مظهری یکی از مقامات دولتی در أمور استخدام در اداره کار رژیم به پرونده تمامی فعالین کارگری در کردستان دست رسی داشته است و او سابقه من را به کارفرمایان چیا اطلاع داده است . من با این شخص برسر نحوه ثبت نام اتحادیه صنعتگر چندین بار رو برو شده بودم.
شیفت شب یا همان نوبت کاری
چند ماه از راه اندازی کارخانه گذشته بود که کارفرما به ما اعلام کرد باید دوشیفت کارکنیم. ولی از بابت اضافه دستمزد و پرداخت مزایا هیچ حرفی به میان نیامد و این درست هم زمان بود با آمدن رفیق (ا-پ) به کارخانه. آمدن رفیق(ا-پ) به کارخانه نقطه قوت و کمک بزرگی بود برای من، زیرا ما قبلا باهم دوست بودیم و در مورد ماسائل کارگری و فعالیت های اجتماعی باهم بحث کرده بودیم و به هم اعتماد داشتیم. رفیق (ا-پ) هر چند وقت یک بار هم سری به اتحادیه صنعتگر میزد.
مشکل اساسی
مشکل اساسی که ما در کارخانه داشتیم این بود که رفقای کارگرمان حتی با قانون کار ضد کارگری رژیم هم اشنای چندانی نداشتند و از مفاد آن سر در نمی آوردند و ما چاره ای جز این نداشتیم که مسائل کارگری از ساعت کار اضافی گرفته تا ایمنی محیط کارو تمامی حق و حقوق مربوط به کارگران با حوصله تمام توضیح دهیم و خود این مسئله واقعا پشت کار و انرژی میخواست. ما برای حل این معضل تصمیم گرفتیم یک جزوه از قانون کار را از دفتر اتحادیه صنعتگر بیاوریم. من با همکارم (م-ص) انرا دست نویسی کردیم و به تعدادی از همزنجیرانمان تحویل دادیم . این کار باعث شد که تعداد بیشتری از کارگران در جلسه مجعمع عمومی بر سر اضافه دست مزد، حق أولاد و حق مسکن حرف بزنند. ما در جلسه مجمع عمومی به توافق رسیدیم که به کارفرما اعلام کنیم که حاضر هستیم که شیفت شب راه اندازی شود به شرط اینکه تمام مزایایی که در قانون کار آمده است به کارگران داده شود. این درخواست برای کارفرمایان غیره منتظره بود و نمی دانستند چگونه با آن برخورد کنند. سریعأ لیستی از درخواستها یمان را تهیه کردیم و به مسئول حساب داری که یک پسر خیلی با محبت و دوست داشتنی بود تحویل دادیم و تاکید کردیم اگر صاحبان کار با این درخواستهای ما توافق کنند ماهم از فردا حاضریم شیفت شب را راه اندازی کنیم.
یک مسئله دیگر را نیز لازم می دانم اشاره کنم آن هم این بود که همزمان با طرح این خواستها، برای پیوستن کارگران کارخانه پارچه چیا به اتحادیه صنعتگر و همکاری برای ایجاد صندوق مالی و درست کردن شرکت تعاونی مصرف کارگران صنعتگر سنندج نیز تلاش زیادی کردیم که متاسفانه و بنا به دلایلی موفق به پیشبرد این دو پروژه مهم نشدیم. امیدوارم بتوانم در فرصتی دیگر دلایل عدم موفقیت ما درانجام این کار و وجود موانع سر راه را توضیح دهم.
حساب داری خواستهای ما کارگران را به مدیران کارخانه تحویل داده بود. بعدها شنیدیم که گویا میان مدیران شرکت اختلاف نظر در مورد چگونگی برخورد با خواستهای برحق ما کارگران کارخانه وجود داشته است. وجود اختلاف میان کارفرمایان باعث شد پای اداره کار و رئیس کل مزدور این اداره که آقای اقلامی بود به همراه نادر محمدی که او نیز یکی از مزدواران جیره خور رژیم بود به عنوان رئیس حل اختلاف به کارخانه باز شود. پیدا شدن سروکله شوم این مزدوران در کارخانه برای ما کارگران خوشایندی نبود و شکی نداشتیم که آنان طرف کارفرمایان را خواهند گرفت و پیامدهای بدی برای ما کارگران به همراه خواهد داشت. همان لحظه اول که این دو مزدور اداره کار به محیط کار ما آمدند، من با رفیق ایرج که تنها یکی دوهفته بیشتر از استخدامش در چیا نگذشته بود در مورد آمدن اینها صحبت کردم. دو روز بعد از آمدن ریئس کل اداره کار به کارخانه چیا، نادر محمدی دوباره آمد و با مسئول حساب داری و یکی از مدیران کارخانه جلسه کذاشت. در این جلسه بر سر چه چیزی حرف زده بودند و چه مسائلی را مورد بحث و بررسی قرار داده بودند، برای ما کاملأ ناروشن بود و هیچ اطلاعی نداشتیم.بعد از جلسه آنان، مدیر کارخانه از من و دو نفر دیگر خواست تا با او جلسه ای در رابطه با شیفت شب و فراهم کردن سرویس شبانه برای رفت و برگشت کارگران برگزار کنیم . من متوجه این شگرد مدیر و هدفش از برگزاری جلسه ، آن هم تنها با سە نفر شدم و می دانستم نیت شومش بد نام کردن ما و ایجاد تفرقه در میان کارگران می باشد او همچنین می خواست به میزان جدیت و پیگیری ما در رابطه با خواستهای برحقمان پی ببرد. من برای آن دو نفر از همکارانم نیت و هدف مدیر کارخانه برای برگزاری این جلسه را توضیح دادم، یکی از همکاران که واقعا من زیاد ازاو انتظار نداشتم با من موافق بود و گفت ما نباید به این جلسه بریم و باید باهم مشورت کنیم. پیشنهاد کردم ما باید فراخوان مجمع عمومی در صبح روزه پنجشنبه را بدهیم و به همه کارگران اطلاع دهیم که در رائس ساعت ١٠ صبح در جلو دفتر حساب داری که یک اتاق کوچک بود جمع شوند. به کارفرما بگوێیم ما آماده کارکردن در شفیت شب که قرار بود از اول ماه شروع شود نیستیم. روز پنجشنبه همه کارگران آمده بودند و اتفاقا خود اقای مدیر هم آنجا حضور داشت، او با دیدن تجمع کارگران خودش را به کوچه علی چپ زد و با طعنه گفت چه خوب همه حاضر شده اید، حتما میخواهید همه باهم بروید انبار نخ ها رو جابه جا کنید. آن کارگر همکارم که پیشنهاد تا به جلسه نرویم رشتە سخن را دست گرفت و گفت آقای مدیر شما بسیار خوب می دانید هدف ما از این تجمع در این ساعت روز چیست. او ادامه داد کارگران جلسه ای را که قرار است تنها با حضور سە نفر برگذار کنید قبول ندارند و اینک همانطورکه ملاحظه میکنید همه اینجا هستند تا در مورد اهداف جلسه و سایر درخواست هایمان باهم صحبت کنیم. کارفرما اول میخواست طفره برود و گفت حالا که جریان از این قرار است من وقت ندارم و هر کسی که فکر میکند طلبی از شرکت و یا چیزی کم و کاست دارد میتواند خودش شخصأ درخواست بنویسد و ما هم به نوبت رسیدگی میکنیم. حالا هم تشریف ببرید سر کاهایتان. در این اینجا من إحساس کردم اگر حرف نزنم ممکن است این حرکت امروزمان با شکست مواجه شود و تا دوباره بتوانیم همچنین جمعی را سازمان دهیم طول خواهد کشید و امکان اینکه کارفرما بتواند نقشه شوم خود را که همان ایجاد تفرقه بوجود آوردن بود را عملی کند زیاد است. گفتم با اجازه همکاران گرامیم من هم میخواهم چند کلمه صحبت کنم. گفتم ببین آقا ی مدیر خواستهای ما کارگران این واحد تولیدی شخصی نیست، بلکه این خواستها مشترک وهمگانی است. طبق قانون کار نه تنها شما بلکه تمام واحدهای تولیدی و صنعتی موظف به اجرای آنها هستند. برای نمونه شما بعنوان مدیر کارخانه موظف به رعایت ساعت کار، فراهم کردن یک سرویس خوب و منظم برای رفت و برگشت کارگران، ایمنی محیط کار وووو هستید. خلاصه کارفرما دید که ما از مطالبات خویش کوتاه نمی آئیم، گفت خیلی خوب حال برگردید سرکار و یک لیست تهیه کنید و به مسئول حساب داری تحویل دهید تا ما بعدا بر رسسی کنیم، بازهم تلاش کرد طفره برود و مسئله را خاتمه دهد، اما من ولکن نبودم و گفتم ما لیست تهیه میکنیم و روز شنبه با انتخاب چند نفر خدمت میرسیم. از چهره کارفرما معلوم بود او دوراه بیشتر پیش رو ندارد، یا باید تن به قبول خواستهای کارگران میداد یا باید قید شیفت شب و کار نوبتی را می زد.
لیست درخواستی کاگران عبارت بود از
١ ساعت کاری باید ٤٠ ساعت در هفته باش
٢ پرداخت حق اضافه برای شب و نوبت کاری
٣ سرویس رفت و برگشت منظم
٤ پرداخت حق أولاد و حق مسکن
٥ تامین امینی در محیط کار
٦ تهیه مکان مناسب برای صرف غذا و چند خواست دیگر که به یاد ندارم
از میان کارگران من و دو نفر دیگر برای پیگیری خواستهایمان انتخاب شدیم. ما سە نفر قبل از رفتن نزد کارفرما باهم صحبت کردیم من روی یک نکته مهم تأکید کردم و به این دو همکارم گفتم بنا به تجارباتی از کارفرمایان دارم در این نوع مواقع عادت دارند در ابتدا زبان تهدید را به کار ببرند، خیلی مهم است که ما شگرد تهدید آنان را جدی نگیریم و اگر احیانأ هر گونه مشکلی برای هر کدام از ما پیش آید، نبایدما نباید بگذاریم رفیق کارگرمان احساس تنهایی کند و باید با تمام توان کمک و حمایتش کنیم .
وقتی ما به جلسه برای پیگیری خواستهایمان رفیتم، مدیر کارخانه اولین حرفی که زد رو به همکارم (م-ص) بود که فلانی تو دیگر چرا؟ او هم فورأ پاسخ داد که منظور شما رو نگرفتم؟ مدیر کارخانه سخنانش را ادامه داد وگفت همه ما باهم برادر هستیم و این کارخانه متعلق به خودتان است و ما رئیس و فالان نداریم . شماها با این کار دارید هم به خودتان، هم به بقیە پرسنل و هم به شرکت تازه راه اندازی شده لطمه میزنید، جناب مدیر ادامه داد و گفت ما هنوز به مرحله برداشت سود نرسیده ایم و کماکان ضرر می کنیم. در اینجا همکارمان گفت قربان مطالبات ما کارگران کاری به سود یا ضرر شما و شرکت ندارد، این چیزهای که ما از شما درخواست میکنیم جزوه قانون کار است و یک سری خواستهای طبیعی و ابتدای ما کارگران است. در آن جلسه کارفرما حتی یک کلمه با من حرف نزد. من می دانستم او این کارها را از چشم من میبیند، مدیر باز هم شروع کرد به حرف زدن و آیه و حدیث آوردن از قران و پیغمبر. او گفت شما ها نباید فریب کسانی که اهداف دیگری را تعقیب می کنند بخورید. می دانم اینجا افرادی هستند که حرفهایی می زنند و مسائلی را مطرح می کنند که با شئون اسلام و احادیثمان مغایرت دارد وووو….. همکار ما گفت قربان اینجا کسی بحثی در مورد آیە و احادیث طرح نکرده است و در میان ماهم هیچکس اخلاگر نیست، ما داریم از حق و حقوق برحق مان سخن می گوئیم و مطالباتمان نیز شفاف و روشن نوشته شده است. کارفرما خیلی عصبی و ناراحت بنظر میرسید بیچاره حق هم داشت، زیرا ما با هشیاری تمامی شگردها ی او را برای ایجاد شکاف و تفرقه میان کارگران را خنثی کرده بودیم. اوعملا میدید مبارزه طبقاتی و ضد سرمایه داری کارگران نه مذهب میتواند در مقابلش مقاومت کند و نه تهدید به اخراج و بیکاری. من هم درپایان جلسه گفتم اقای مدیر عامل ما نه اخلالگریم و نه انسانهای تن پرور و تنبل، ما کسی را تهدید نمی کنیم ، ولی اگر کسانی هم بخواهند با توسل به تهدید ما را مرعوب کنند و یا خواستهای برحقما ن را نادیده بگیرند و بی پاسخ بگذارند، مطمئن باشند ماهم ساکت نخواهیم شد. لازم می بینم که اشاره کنم که در طول آن مدت هیچگاه به فکر سازماندهی اعتصاب در این کارخانه نبودم، زیرا واقعا دوست نداشتم کارخانه دچار مشکل و یا در پروسە تولید آن اخلالی ایجاد شود، دلایلش هم یکی این بود کارگرانی که آنجا بودند سابقه کار در مراکز کارگری نداشتند و آمدن انها به این واحد تولیدی نقطه عطفی در زندگی و مکانی برای رشد آگاهی طبقاتیشان بود که در آینده بتوانند با کسب آگاهی بیشتر پی به منافع طبقاتیشان پی ببرند. دومی و از همه مهمتر اینکه جنگ ارتجاعی ایران و عراق همه جا شرایط دهشتناکی بر معیشت توده های کارگرتحمیل کرده بود و بیکاری و فقر ناشی از آن ملیونها خانوار کارگری را به ورطه نابودی کشانده بود. به همین دلیل دوست نداشتم بیشتر از این شاهد بیکاری و فالاکت طبقه کارگر باشم
در نتیجه تلاشهای فراوان، اتحاد و همبستگی طبقاتی درمیان کارگران واحد تولیدی پارچه چیا ما توانستند هم از ایجاد تفرقه و دودستگی که آرزوی صاحبان سرمایه بود جلوگیری کنیم و هم مطالبات برحقمان را به کارفرمایان تحمیل کنیم.
کار من در کارخانه پارچه چیا تا اول فروردین ١٣٦٨ ادامه داشت و از اول فروردین ٦٨ در شرکت تازه تأسیس شدە کفش زیربار استخدام شدم که متاسفانه خیلی زود و بنا به شرایط امنیتی و یورش دوباره پولیس امنیتی دولت سرمایه به فعالین کارگری در کردستان و بخصوص شهر سنندج در ٢٠ مامه ١٣٦٨ مجبور شدم برای همیشه عزیزانم را تنها بگذارم و از کردستان خارج شدم.
رفقای کارگر در پایان این خاطره می خواهم سخن کوتاهی با شما همزنجیرانم در میان بگذارم. ما زمانی درون مراکز کارگری در کردستان فعالیت می کردیم که رژیم هار سرمایه اسلامی با تمام توان جنبش کارگری را در سراسر کشور سرکوب کرده بود. به بهانه جنگ ارتجاعی ایران و عراق هر گونه حرکت اعتراضی کارگری و توده ای را به خاک و خون می کشید و فعالان کارگری و جنبشهای اجتماعی را روانه زندانهای مخوف، شکنجه و اعدام می کرد. اعدام رفقای کارگر جمال چراغ ویسی در سنندج و عبدالله بیوس کارگر خباز مریوان در سال ٦٨ تنها یک نمونه از توحش و بربریسم دولت هار سرمایه اسلامی بود. حتی در بطن چنین شرایطی جنبش کارگری کردستان هیچ گاه مرعوب نشد، اعتصابات گسترده کوره پزخانه ها، برگزاری مراسمهای با شکوه اول ماه مه در سنندج در این ایام رخ داد. امروز شرایط برای پیکار طبقاتی به مراتب بسیار بهتر است، آنهم نه به خاطر اینکه ماهیت ضد کارگری رژیم تغییر کرده باشد، بلکه تنها به دلیل رشد آگاهی طبقاتی کارگران، کسب تجارب در میدان ستیز طبقاتی و پیوند گسترده فعالین جنبش کارگری کردستان با سایر نقاط کشور است. اگر در آن زمان جنبش کارگری کردستان تحت هژمونی رفرمیسم چپ بود، امروز دیگر گرایش رفرمیستی نه تنها در کردستان بلکه در سطح جهان کارنامه عملکرد ضد کارگری خویش را پس داده است. جنبش سندیکالیستی همه جا مبارزات ضد سرمایه داری توده های طبقه کارگر را به بیراه برده است و این مبارزات را در پیشگاه نظام انسان ستیز سرمایه قربانی کرده است. سران مزدور اتحادیه های کارگری در برنامه ریزیها و طرح های ضد کارگری دولتهای هار بورژوایی مشارکت می کنند. دولتهای بورژوایی در کشورهای غربی با همکاری این اتحادیه ها گام به گام دستاوردهای طبقه کارگر این کشورها را پس می گیرند. این اتحادیه ها همه جا در سلاخی توده های طبقه ما با بورژوزی سهیم هستند. طبقه کارگر برای رهایی از این شرایط ناهنجار بایستی قید این اتحادیه های فریبکار را بزند و به جنبش شورایی روی بیاورد. در کردستان نیز شما همزنجیران در مراکز کار و تولید با پیشبرد مبارزات ضد سرمایه داری، جرقه جنبش شورایی را بزنید. با تشکیل شوراهای مستقل خویش سنگر محکمی در نبرد طبقاتی علیه کلیت نظام سرمایه ایجاد کنید. با تشکیل شوراهای محیط کار و پیوند این شوراها در راستای تشکیل شورای سراسری کارگران کردستان گام بردارید.آنان که سالها در گوش ما می خواندند که شورا مال دوران قیام است، از شورا و جنبش شورایی هیولا درست کرده بودند و ما را به تشکیل سندیکا تشویق می کردند تنها منافع حقیر سازمانی را مد نظر داشتند، نه منافع ما کارگران. آنها پنهان نکرده اند که استفاده از قدرت طبقاتی ما کارگران را برای کسب قدرت سیاسی حزب می خواهند. راه کارها و عملکردهای چپ سوسیال خلقی و فرقه های رفرمیسم چپ در کردستان صفوف فعالین کارگری را از هم پاشیده و شقه کرده است. بیائیم دست در دست هم نهیم، بساط فرقه گرایی را برای همیشه از هم پاشیم و صفوف خویش را در شوراهای سرمایه ستیز متشکل کنیم. راه کار رژیم ستیزی فرا طبقاتی رفرمیسم چپ را به خودشان واگذار کنیم و صفوف طبقاتی خویش را برای نابودی کلیت نظام انسان ستیز سرمایه و محو بردگی مزدی متشکل کنیم.
زنده باد هبستگى طبقاتى کارگران.
با احترام مظفر فلاحی کارگر بخش تاسیسات سوئد
بهمن ١٣٩٩