یاد زنان و مردان کمونیست گردان شوان در دل مردم کارگر و زحمتکش فراموش نشدنی است
هرچه زمان می گذرد ، رشته افكار من نیز در خيالات و به گذشته برمى گردد و به ياد انسان هاى خوب و صادقی كه از نزدیک می شناختمشان غرق می شود. عزیزانی که براى بنیاد نهادن يك دنياى بهتر و برابر از روزی كه با كار و رنج اشنا شدند براى پیوند و ایجاد اتحاد میان همزنجیران خویش بی دریغانه تلاش کردند و برای رهائی طبقه کارگر زحمات زیادی را به جان خریدند. بسیار افسوس که این روزها در میانمان نیستند و وجود خالی این عزیزان کاملأ محسوس است. آرزو و تلاش این عزیزان برای ایجاد دنیائی آزاد و برابر، دنیائی فارغ از استثمار انسان به دست انسان و رهایی از توحش و بربریت نظام انسان ستیز سرمایه . ما کارگران و فرزندانمان هر ساله بار دیگر با ارج نهادن بر تلاش و فداکاریهای این عزیزان از دست رفته با ادامه راهشان یاد عزیزشان را گرامی می داریم. گردان شوان تنها یک گردان صرف نظامی و پارتیزانی جنگی نبود، گردان شوان تشکیل شده بود از صادق ترین و آگاه ترین زنان و مردان کارگر و کمونیست، گردان شوان پیوند تنگاتنگی از هر لحاظ با کارگران و مردم زحمتکش شهرها و روستاهای جنوب کردستان داشت.
اواخر سال ۱۳۶۶ برای کارگران و مردم زحمتکش کردستان واقعا دردناک و تاریک ترین روزهای قبل از تحویل سال نو بود. خبر حمله رژیم های فاشیستی عراق و ایران به مردم زحمتکش حلبچه و بمب باران شیمیایی آن شهر توسط رژیم فاشیست عراق و قتل عام بیش از پنج هزار نفر از مردم بی دفاع حلبچه از یک طرف و بدام افتادن رفقای گردان شوان و جنگ نابرابر وتن به تن رفقا با دهها هزار نفر از نیروهای فاشیستی اسلامی از سوی دیگر که متاسفانه منجر به قتل عام رفقای گرامی گردان شوان شد غم و اندوه سنگینی بر دل همه ما گذاشت. نیروهای فاشیستی اسلامی توانسته بودند در آخرین لحظات دوازده نفر از این عزیزان را در حالی که اکثرشان زخمی و دچار مسمومیت شیمیایی شده بودند به راحتی دستگیر کنند و بعد از چندین ماه شکنجه همه آنان را اعدام کردند. خبر حمله رژیم های فاشیستی عراق و ایران به مردم زحمتکش حلبچه و قتل عام رفقای گردان شوان از همان روزهای اول در شهرها و روستاهایی کردستان پیچیده بود و بخصوص مردم سنندج همه نگران و مضطرب و آشفته بودند که آیا واقعا چه بر سر فرزندانشان آمده است، آیا رژیم توانسته است عزیزانمان را بدام انداخته و از بین برده باشد،؟ و هزاران سئوال دیگر. چهره شهر کاملا تغییر کرده بود و دیگر سنندج آن سنندج سالهای گذشته در ایام نوروز نبود، همه غمگین و پریشان و در فکر فرورفته بودند که آیا واقعا چه شده؟ همزمان رژیم ضد انسانی و مرتجع شب و روز در بوق و کرنا می کرد که کومه له را نابود کرده است. تمامی افراد گردان های نظامی کومه له را یا دستگیر و یا از بین برده است. فضا برای همه غمگین و دردناک بود و بر ما کارگران و فعالین کردستان و بخصوص شهر سنندج بیش از همه تاثیر گذاشته بود. آخر گردان شوان تنها یک گردان صرف نظامی و پارتیزانی نبود، گردان شوان پیوند عجیبی با کارگران و مردم زحمتکش شهرها و روستاهای اطراف سنندج ایجاد کرده بود و از این رو باور کردنش سخت بود و هنوز که بعد از گذشا ۳۳ سال از آن واقعه، باور کردنش برای خیلی ها از جمله من سخت است. آخر من از روز اول که این عزیزان از شهر خارج شدند همیشه احساس میکردم با آنها هستم ، چون همگی را دیده بودم و از نزدیک می شناختم، درسته من در بخش نظامی و علنی نبودم ولی همیشه قلبا همراه این رققا بودم.
سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ جنبش کارگری کردستان و طبقه کارگر در شهرهای کردستان قدرت نمایی می کرد ، ستیز طبقاتی را بعد از سرکوب ۳۰ خرداد دوباره شروع کرده بود،
سر برآوردن تشکلات کارگری، مبارزات محلات زحمتکش شهرها، اعتراضات و اعتصابات گسترده کوره پزخانه ها و دهها نمونه دیگر از مبارزات طبقاتی در میان سالهای ۶۴ تا ۶۸ روی داد، در سنندج رادیکالترین تشکل کارگری بعد از شورای کارگری کارخانه شاهو بوجود آمد ، همان اتحادیه صنعتگر سنندج که توسط مجمع عمومی و نظارت شورایی رهبری و هدایت میشد ایجاد شده بود. مراسمهای اول ماه مه و جمع شدن کارگران و خانواده های کارگری که به یک سنت تبدیل شده بود. این تحرکات کارگری واقعا یکی از دست آوردهای با ارزش طبقه کارگر در آن ایام است،. شرح مبارزات طبقاتی آن دوران برای نسل جوان طبقه کارگر خیلی با ارزش است، ولی در این جا من میخواهم در مورد گردان شوان بنویسم و امید است در فرصت های آینده بتوانم مفصلا در مورد آن دوران حرف بزنم. جمع زیادی از رهبران و فعالین کارگری کردستان همراه با خانواده هایشان هر ساله در اواخر اسفند ماه و بعد از مراسم ۸ مارس روز جهانی زن برای تدارک مراسم اول ماه مه هم در جمع های خانوادگی و هم جمعهای کارگری دور هم جمع میشدیم و در مورد نحوه برگزاری و طرح خواستها و مطالبات طبقاتی بحث و تبادل نظر میکردیم، البته ناگفته نماند که ما در مجمع عمومی ماهانه اتحادیه صنعتگر هر ساله در مورد اول ماه مه و قطعنامه های پیشنهادی بحث میکردیم. در اینجا باید تاکید کنم این نظرمن است و دوستان و رفقای گرامی حق دارند آنرا رد یا اصلاح کنند. پایان سال ۱۳۶۶ برای خلیلی ها دردناک ترین سالها بود.
خبر حمله رژیم های فاشیستی عراق و ایران به مردم زحمتکش حلبچه و قتل عام رفقای گرامی گردان شوان ضربه ای شدید و دردناک بود، چند روزی کارهای روتین تدارک مراسمهای اول ماه مه دچار مشکل شده بود و سایه شوم فاشیسم را در داخل شهر احساس میکردیم، بعد از آنکه توانستیم خبر نسبتا دقیقی کسب کنیم به این فکر افتادیم که چکار کنیم و چگونه باید پاسخ فاشیسم سرمایه را بدهیم. همه بر سر یک مسئله توافق کردیم که باید به رژیم نشان دهیم اگر توانسته اند پارتیزانهای کمونیست گردان شوان را از بین ببرند ولی کورخوانده اند که بتوانند روحیه مبارزاتی سنندج سرخ را در هم بشکنند. خلاصه تصمیم بر این شد که باید به هر شکلی شده رژیم پاسخ بگیرد که سنندج تسلیم ناپذیر است. کارگران توانستند بزرگترین و باشکوهترین مراسم طبقاتی خود را در بیخ گوش نیروهای فاشیستی اسلامی حامی سرمایه برگذار کنند و در آن مراسم علاوه بر سرود، تئاتر و سخنرانی ، در آخر مراسم هم یک قطعنامه رادیکال و طبقاتی را ارائه دهند و به رژیم هار سرمایه اسلامی نشان دهند کمونیست و مبارزه طبقاتی در کردستان را نمی توان با از بین بردن فرزندانمان از بین ببرند.
یاد زنان و مردان کمونیست گردان شوان در دل مردم کارگر و زحمتکش فراموش نشدنی است.
یاد عزیزشان گرامی باد.
با احترام: مظفر فلاحی