حزب کمونیست ایران

بازخوانی یک روایت تکان‌دهنده تاریخی؛ اعدام جمال چراغ‌ویسی

هاوری یوسفی

«جمال چراغ‌ویسی»، فعال کارگری کُرد، در اردیبهشت ۱۳۶۸ چند روز پس از سخنرانی در مراسم روز جهانی کارگر در سنندج بازداشت شد. خبر اعدام او و ۱۶ نفر دیگر، از جمله دو دختر ١٧ ساله، یک سال بعد یعنی اردیبهشت ۶۹ اعلام شد و سنندج را در بهت و ماتم فرو برد. تاکنون گمان بر این بود که جمال چراغ‌ویسی نیز به همراه بقیه در اردیبهشت ۶۹ اعدام شد و پیکرش در محلی در شهرستان قروه که به «خاوران کردستان» معروف است دفن شد؛ اما تحقیقات ایران‌وایر نشان می‌دهد که او مدت‌ها پیشتر، یعنی اواخر دی ۶۸، پس از تحمل ماه‌ها شکنجه اعدام شد.

***

جمال چراغ‌ویسی، فعال کارگری کُرد، در اردیبهشت ۶۸ بازداشت شد. ماموران اطلاعات او را حوالی ظهر در محل کارش بازداشت کردند و به مکان نامعلومی بردند. او یازده روز پیش از آن متن سخنرانی‌اش را به مناسبت روز جهانی کارگر در «سالن تختی» سنندج قرائت کرده بود.

به گفته یکی از نزدیکان خانواده چراغ‌ویسی، دست‌کم تا سه ماه پس از بازداشت او خانواده‌اش خبری از سرنوشت فرزندشان نداشتند. پس از مدتی که این خانواده از نهاد بازداشت‌کننده باخبر شد، اداره اطلاعات سنندج هربار پدر و مادر جمال را با این وعده که او به زودی آزاد خواهد شد به خانه بازمی‌گرداندند.

این فعال کارگری هنگامی که اعدام شد ۲۵ سال داشت. او کارگر «سازمان آب» بود و در شورای مرکزی «اتحادیه کارگران صنعتگر سنندج» عضویت داشت. او در این اتحادیه عضو «شورای برگزاری مراسم اول ماه مه» و همین طور مسئول گروه فوتبال هم بود.

اتحادیه صنعتگر در سال ۱۳۶۵ اعلام موجودیت کرد؛ هرچند مقدمات تشکیل آن از یک سال پیشتر و به همت برخی از فعالان کارگری شهر سنندج آغاز شده بود.

این اتحادیه ابتدا کار خود را با نام «دفتر نمایندگان تعمیرکار اتومبیل سنندج» آغاز کرد اما پس از آنکه اصنافی همچون قنادی، خیاطی، نجاری، مکانیکی، جوشکاری و بافندگی‌ها به آن پیوستند، نام آن به «اتحادیه کارگران صنعتگر سنندج» تغییر یافت؛ این اتحادیه در اردیبهشت ۶۸ که بازداشت جمال ویسی روی داد حدود چهارصد تا پانصد عضو فعال داشت. اما به دنبال بازداشت گسترده اعضا شورای مرکزی و سپس اعدام جمال چراغ‌ویسی به اتهام همکاری با «کومله و عضویت در حزب کمونیست ایران»، جمهوری اسلامی این اتحادیه صنفی را برای همیشه بست.

«مظفر فلاحی»، فعال کارگری ساکن سوئد، یکی از یاران جمال چراغ‌ویسی بود. او که در شورای مرکزی اتحادیه و همچنین در شورای برگزاری مراسم‌های اول ماه مه  عضویت داشت، به دنبال موج گسترده بازداشت‌ها مدتی را به زندگی مخفی گذراند و سپس از کشور خارج شد.

این فعال کارگری که به عنوان نماینده بخش مونتاژ قطعات دستگاه‌های «کارخانه پارچه‌بافی چیا» در شورای مرکزی اتحادیه فعال بود، ماجرای سخنرانی جمال چراغ‌ویسی در مراسم روز جهانی کارگر سال ۶۸ را برای ایران‌وایر این‌گونه روایت کرد: «متن سخنرانی پیش‌تر در مجمع عمومی اتحادیه تایید و بعد در مراسم توسط سخنران خوانده شد. البته خود سخنران مراسم می‌توانست نکات دیگری را اضافه کند اما با هماهنگی و مشورت با دیگر اعضا. از سوی دیگر، متن نهایی سخنرانی برگرفته از قطعنامه‌های خود اتحادیه بود و صرفا به مطالبات قانونی کارگران در چارچوب قانون، از جمله حق بیمه، کاهش ساعات کار، افزایش دستمزد، استفاده از امکانات بهداشتی و درمانی، ایجاد تعاونی مصرف و رفع بیکاری، اشاره داشت. جمال هم به عنوان سخنران انتخاب شد.»

این فعال کارگری در ادامه روایت خود اشاره کرد که اواسط مراسم خبر دادند که نیروهای امنیتی سالن تختی را محاصره کرده‌اند و هر لحظه ممکن است به مراسم حمله کنند. با این حال آنها اطمینان داشتند که ماموران دست‌کم تا پیش از پایان مراسم دست به حمله نخواهند زد. هم به دلیل ازدحام مردم در سالن، و هم اینکه فقط یک جرقه کافی بود تا شهر به میدان اعتراضات مردمی تبدیل شود: «مدتی پس از اتمام سخنرانی جمال چراغ‌ویسی، از جایگاه به حاضران اعلام شد که سالن را با رعایت آرامش ترک کنند تا مراسم بدون هیچ تنش و تشنجی به اتمام برسد. اما دقایقی بعد از خروج مردم از سالن، درگیری نیروهای امنیتی با کارگران آغاز شد؛ حمله نیروهای اطلاعاتی به معترضان در “محله فرح” درگیری‌ها را افزایش داد؛ طوری که به سمت معترضان گاز اشک‌آور پرتاب کردند و برای کنترل اوضاع، حکومت نظامی اعلام شد. در نهایت، بازداشت گسترده سازمان‌دهندگان مراسم با شدت هرچه تمام آغاز شد.»

«هادی ناواره»، فعالان سابق کارگری که در حال حاضر در سنندج زندگی می‌کند، جزو افرادی است که در همین ایام در یکی از سلول‌های بازداشتگاه اداره اطلاعات محبوس بود.

با اینکه یادآوری روزهای بازداشت‌ در زندان اطلاعات برای او به کابوس تبدیل شده، با این حال او برای اولین بار «داستان دردناک» اعدام این سه نفر را روایت می‌کند: جمال چراغ‌ویسی، «استاد احمد بنا» اهل دیواندره، و «عبدالله بویسه»، کارگر خباز مریوانی.

او به ایران‌وایر گفت: «یک بازجو معروف به “برادر بهمنی” که در اصل اهل شهرستان قروه بود به طور مرتب اقدام به بازجویی و شکنجه جمال و چند زندانی دیگر می‌کرد. این بازجو انسانی به غایت خشن و جزو افرادی بود که اطلاعات مربوط به متهمان را یا از طریق اعتراف‌گیری و شکنجه جمع‌آوری می‌کرد یا از طریق توابانی که قبلا عضو تشکیلات مخفی احزاب بودند و اطلاعاتی در مورد فعالان سیاسی و کارگران معترض داشتند.»

هادی ناواره در ادامه اضافه کرد: «بازجویی‌های جمال از همان ابتدا با شکنجه شروع نشد. چون او هرگز اتهاماتی از قبیل عضویت در حزب کمونیست ایران، عضویت در کومله، همکاری با نیروهای پیشمرگ، سازمان‌دهی شبکه‌های مخفی و خانه‌های تیمی را نپذیرفت. جمال می‌گفت: “من به عنوان یک کارگر فقط مطالبات برحق کارگری را طرح و پیگیری کرده‌ام و همه کارهایم در چارچوب قانون بوده. در مراسم روز کارگر هم متنی را قرائت کردم که در مجمع‌ عمومی اتحادیه مصوب شد”. اما پس از دو ماه او به شدت زیر شکنجه بود و اغلب اوقات زیر شکنجه بیهوش می‌شد.»

به گفته این زندانی سیاسی سابق، صدای فریاد و ضجه زندانی‌ها به راحتی در سلول‌ها شنیده می‌شد؛ که البته برای در هم شکستن روحیه دیگر زندانی‌ها نیز به کار می‌رفت. به ویژه در آغاز مراسم «کابل زدن به کف پا».

در این لحظات، ماموران رکیک‌ترین فحش‌های جنسی و جنسیتی را به زندانیان می‌دادند و آنها را تا حد مرگ کتک می‌زدند. اما کابل‌زنی روش سیستماتیک برای در هم شکستن زندانی بود: «هیچ کلمه‌ای قادر به توصیف زجر و درد ناشی از ضربه کابل نیست. جمال البته از افرادی بود که هیچ‌گاه وا نداد؛ اما زندانی‌هایی که سابقه زندان در دهه شصت را داشته باشند می‌دانند تحمل شکنجه با کابل، آن هم در طول پنج ماه، از هر انسانی جز یک تکه استخوان چیزی باقی نخواهد گذاشت. علت شکنجه وحشیانه جمال هم این بود که اتهامات وارده را کاملا انکار می‌کرد. ولی بازجوی پرونده و توابان تاکید داشتند که او دروغ می‌گوید و جزو کادرهای مخفی و از سازمان‌دهندگان تشکیلات مخفی کومله است.»

او در ادامه به آن روز سرد پایانی دی‌ماه ۶۸ و انتقال این سه زندانی (جمال چراغ‌ویسی، استاد احمد بنا و عبدالله بویسه) اشاره می‌کند. روزی که دو مامور مرگ، یعنی «کدخدا» و «سلمان»، زندانی را از سلولش بیرون می‌بردند: «هر وقت این دو نفر، که به گفته خودشان اجل زندانیان بودند، به زندان می‌آمدند همه می‌دانستند به سراغ اعدامی‌ها آمده‌اند. اواخر دی‌ماه بود که ظرف چند روز هر سه نفر را بردند و بلافاصله در زندان مرکزی سنندج اعدام‌‌شان کردند. جنازه آنها را هم شبانه در “لعنت‌آباد” شهرستان قروه که به خاوران کردستان معروف است دفن کردند.»

به گفته این شهروند سنندجی، اشتباهی فاحش است که روند دادرسی متهمان در دادگاه‌های دهه شصت با دوران کنونی مقایسه شود؛ چون بسیار محتمل بود که پرونده بسیاری از زندانی‌ها به هیچ دادگاهی نرسد و فقط مطابق صلاحدید حاکم شرع، توصیه بازجو، و به ویژه پیشنهاد توابان همکار با نهادهای امنیتی، احکام زندانی و به ویژه حکم اعدام صادر شود.

هادی ناواره همچنین اشاره کرد که حاکم شرع سنندج نه تنها نظارت یا اعتراضی بر روند بازجویی‌های خشن نداشت، بلکه خود او نیز در این ماجرا دخیل بود: «به عنوان مثال حجت‌الاسلام صادقی که حاکم شرع وقت استان کردستان بود، گاهی اوقات شخصا از زندانی‌های سیاسی و عقیدتی، از جمله جمال چراغ‌ویسی، بازجویی می‌کرد؛ حتی بعدها متوجه شدیم که او جزو مشاورین استانی اداره اطلاعات هم بود.»

ناواره معتقد است که غیر از حاکم شرع و «برادر بهمنی»، اِعمال نظر توابانی که در خارج از زندان وظیفه شناسایی شبکه‌های مخفی احزاب در شهر سنندج و روستاهای اطراف آن را به‌عهده داشتند نیز در پرونده جمال چراغ‌ویسی بسیار موثر بودند و حرف آنان حتی می‌توانست روند بازجویی‌ها را تغییر بدهد: «بسیاری از متهمان با دخالت همین تواب‌ها آزاد و بسیاری هم با توصیه و تاکید آن‌ها به جوخه اعدام سپرده شدند. به گمان من، جمال چراغ‌ویسی به این دلیل که مبلغی توانا، چهره‌ای مردمی و جزو افرادی بود که استعداد و ظرفیت سازماندهی بالایی در اتحادیه و در میان کارگران داشت، می‌بایست از میان برده می‌شد. به همین دلیل هم بود که خبر اعدام او را درست زمانی پخش کردند که بسیاری از فعالان کارگری سنندج در تدارک برگزاری روز جهانی کارگر در سال ۶۹ بودند.»