حزب کمونیست ایران

خیابان‌ها* پاسُخِ نظام‌های سرمایه‌داری‌ست

شباهنگ راد

حوادثِ سیاسی در جوامع‌ی سرمایه‌داری و بخصوص در جامعۀ ایران بسیار بالاست. دلیلِ اصلی آن به زیربنای جامعه و نیز به اوضاعِ بدِ معیشتی مردم برمی‌گردد. سرمایه‌داران با سازمان‌دادن اقتصاد جامعه به سمت منافع‌ی طبقۀ حاکمه، بر روندِ تخریب و ناامنیِ زندگیِ میلیاردها انسان دردمندِ سرتاسر جهان افزوده‌اند و توانی برای آنان باقی نگذاشته‌اند. اعتراض و اعتصاب به اوضاعِ بدِ زیستی، کاری، بهداشتی، ناامنیِ شغلی، نابرابری‌ها و نظایر این‌ها، جهانِ سرمایه‌داری را با مشکلات متعددی رودررو ساخته است. دنیا انباشته از اعتراض و نارضایتیِ پائینی‌ها شده است و در مقابل بالائی‌ها به‌دلیل در دست داشتن اهرم‌های حکومتی در تلاش‌اند تا مانع‌ی اعتراضات به‌حقِ میلیاردها کارگر، زحمت‌کش، زن و مرد و قربانیان نظام‌های سرمایه‌داری شوند.

البته همان‌طورکه آمده است چهرۀ سرتاسر دنیا یک‌جور است و بی‌گمان ردیف کردن آمار و ارقامِ مصائب اجتماعی و زندگیِ ویران‌کنندۀ میلیون‌ها انسان دردمند در زیر سلطۀ سرمایه‌داران در یک‌جا، ممکن نیست. آن‌قدر اعتصابات و اعتراضاتِ کارگری و توده‌ای، آن‌قدر مرگ‌و‌میرِ کودکان در اثرِ بی‌آبی، فقدان بهداشت، بی‌غذائی و نداری میلیاردها انسانِ دردمند از تهبۀ مایحتاج اولیۀ زندگی، و نیز آن‌قدر تفاوتِ طبقاتی بالاست که نمی‌شود به همۀ آن‌ها پرداخت. بی‌تردید زندگی مردم ایران و آن‌هم زیر سلطۀ طبقۀ سرمایه‌داری وابسته جدا از زندگیِ دیگرِ کارگران و زحمت‌کشان دنیا نیست و بی‌دلیل نیست که مردم دارند در اثرِ فقر دائم‌التزاید و ندا‌ری به خیابان‌ها پناه می‌آورند و به اشکال متفاوت حامیان وضع موجود را به‌چالش می‌کشند؛ خبایان‌هایی که جواب‌گوست و اگرچه خیابانِ بدونِ سازمانِ سازمانده، و بویژه خیابانِ بدونِ سازمانِ مطابق با قانون‌مندی‌های حاکم بر جامعه از ثمربخشی باز خواهد ماند؛ و مهم‌تر باآن‌که خیابان‌ها تمام کننده‌اند، ولی بدون حمایتِ عملی و بدونِ سمت‌و‌سو دادن آن‌ها از جانبِ نیروهای کمونیستی و هدایت‌گر ناتمام خواهند ماند.

درهرصورت هراسِ نظام‌های سرمایه‌داری و از جمله نظامِ وابستۀ جمهوری اسلامی، از ظهورِ چنین وضعیتی‌ست و دیده شده است‌که چگونه سردمداران ایران تابه‌حال و آن‌هم با اتخاذ سیاست‌های محیلانه و سرکوب‌گرانه کوشیده‌اند «بساطِ» اعتراضات و جوشش‌های خیابانی را جمع کنند؛ دیده شده است‌که علی‌رغم ادعاهای‌شان مبنی بر محترم شمردن به حقوق مردم، [همه] یک‌جور فکر می‌کنند و تفاوتی بین این جناح و یا آن جناح حکومتی، پبرامونِ پس زدن تحرکاتِ کارگری و توده‌ای در بیرون از میادینِ تولیدی، ساختمانی، خدماتی و توزیعی نیست. اشتراکِ نظر و عمل دارند و همۀ سعی و کوشش‌شان بر آن است تا نظامِ سرمایه‌داری پابرجا بماند. این اوضاعِ کلی جامعۀ وابستۀ ایران است؛ جامعه‌ای که به دو سوی کاملاً متضاد از هم تقسیم شده است و هر روز شاهد تنشِ اقتصادی – سیاسی بر سرِ کسب مطالبات پایه‌ای از جانبِ کارگران، زحمت‌کشان، زنان و جوانان، و نیز تعرض دائمیِ ارگان‌های حافظ بقای امپریالیستی از جانب‌دیگر است. واقعیت این است‌که نظام بیش از چهل سال تعرض بی‌وقفه و بگیر و به بندهای فله‌ای، کُشت و کُشتار کمونیست‌ها، مبارزین و مخالفین نتوانسته است جامعه را مرعوب و تسلیمِ سیاست‌های خودخواسته‌اش کند. خودِ بالائی‌ها هم می‌دانند اوضاعِ جامعه بسیار داغان و سرکوب‌ها بیش از این جواب‌دهنده نیست؛ می‌دانند روزی مردم و جوانان تأوان جنایت‌کاری‌های سران حکومت را باز پس خواهند گرفت؛ در انتظارند و کاملاً می‌دانند روزی جوابِ نهائی خود را از دلِ خیابان‌ها خواهند گرفت؛ می‌دانند که دادگاه‌های انقلاب و تیرک‌ها، چشم براهِ محاکمه و اجرای حکمِ جانیان بشریت و سرکوب‌گران‌ِ جنبش‌های اعتراضیِ کارگری، توده‌ای و جوانان‌اند. جبر تاریخ است و نتیجه‌ای به‌غیر از این در برابر سران حکومتِ جمهوری اسلامی نیست. مگر نامربوط است که از راستِ راست، تا «چپ» «چپِ» درونِ حکومت، از آیندۀ خویش هراسان‌اند و بارها و بارها و آن‌هم در چهارچوب تضادهای درونی به هم هشدار می‌دهند که: “وضعیت بُحرانی است‏، آتش بس کنید. باید بدانیم که همه جریانات در یک قایق قرار دارند که اگر زیر آب برود، هم اصلاح‏طلب غرق می‏شود و هم اصول‏گرا. برای غرق نشدن این قایق گفت‌و‌گوی سیاسی باید به گفت‌و‌گوی عمیق درباره مشکلات اساسی کشور تبدیل شود” [صادق زیباکلام]. علاوه بر «زیباکلام»، «غلام‌علی جعفرزاده ایمن‌آبادی» نماینده رشت و عضو هیئت رئیسه فراکسیون مستقلین ولایی مجلس شورا هم گفته است: “ما همه سوار بر یک قایق هستیم و هر کسی این قایق را سوراخ کند، همه با هم غرق می‌شویم”.

آری، وضعیتِ جامعه بسیار بیش از آن‌چه که از زبانِ این و یا آن سرکرده و وابسته به حکومت، دولت و غیر دولتی به‌میان آورده می‌شود، بُحرانی‌ست. گرچه ارائه تصویری این‌گونه از جامعه، موضوعِ تازه‌ای نیست و نه به چند سالۀ اخیر بلکه از زمانی‌که سران حکومت را بر مسند قدرت نشانده‌اند، برمی‌گردد. جنگ و جدالِ بین بالائی‌ها و پائینی‌ها از آغاز در جریان بُوده و روزبه‌روز گُسترده و گُسترده‌تر شده است. از کُردستان، ترکمن‌صحرا و جنگل‌های شمال ایران گرفته تا دیگر میادین اعتراضی‌ای هم‌چون دانشگاه‌ها و زندان‌ها، شاهد نبردِ دو تفکرِ حاکم بر جامعه بُوده و هست. در این‌بین، یکی با چنگ و دندان و همراه با سرکوبِ عنان گُسیخته در تلاش بوده و هست، تا بر اندوخته‌های بادآورده‌اش بی‌افزاید و عمرِ حاکمیت ننگین‌اش را طولانی‌تر کند و دیگری تلاش و کوشش‌اش بر آن است تا سرمایه‌های به یغما بُرده‌اش را باز پس گیرد و ثروت‌های جامعه را در خدمت به رشد و بالندگی جامعه و بویژه زندگی بهترِ سازندگان اصلی آن و کودکان قرار دهد.

به‌راستی سئوال این است، این چه جامعه‌ای‌ست که بالائی‌ها به پائینی‌ها تحمیل کرده‌اند؟ این چه منش و تفکری‌ست که انبانِ بالائی‌ها را بی‌انتها کرده است و در عوض سرِ سفرۀ میلیون‌ها کارگر، زحمت‌کش و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی از بدیهی‌ترین نیازهای زندگی هم‌چون نان و پنیر کم‌یاب و یا نایاب شده است؟ به‌طور مثال یکی از نانوایان بلوچستان به خبرنگار تسنیم می‌گوید: «این روزها دیگر همه چیز گران شده و نان هم مسلماً دیر یا زود باید گران می‌شد. امّا خود ما که از کارگران نانوایی هستیم نمی‌دانیم باید چه کنیم. روز به روز سفره ما کوچک‌تر می‌شود و این در حالی است‌که مسئولانی که حقوق سر ماه به آن‌ها به راه است، و حتی برای خرید بازار نمی‌روند، اصلاً شرایط زندگی ما قشر کارگر را درک نمی‌کنند».

نان به اندازۀ کافی در سرِ سفره کارگرِ نانوایی نیست و البته دیر وقتی‌ست که نان، آب و دیگر نیازهای زندگی به معضلاتِ بخش اعظم جامعه تبدیل شده است. پس جدال و تنش‌های سیاسی در درون جامعه هم بی‌ربط به این‌موضوعات، یعنی در نبُودِ نان و دیگر اقلام اولیۀ زندگی نیست. در حقیقت نانِ کارگرِ نانوایی را از سرِ سفره‌اش گرفته‌اند تا طول و عرضِ سفرۀ‌شان را درازتر و پهن‌تر کنند. این اوضاعِ جامعه و زندگی مردم است و در بستر چنینِ وضعیت دردناکی، هروقت مردم دست به اعتراض می‌زنند و به خبابان‌ها سرازیر می‌شوند و طالب حقوق و نانِ گرفته شدۀ‌شان از سران حکومت‌اند، با دار و دسته‌های سرکوب‌گر و نیز با ارذال اوباش‌ِ مسلح‌شان رودررو می‌شوند. پس، بی‌علت پیش‌تر «اسحاق جهانگیری» معاون رئیس جمهور فعلی و رد صلاحیت ریاست جمهوری آتی [خرداد 1400] گفته است: “.. کسانی که گرانی و بیکاری را بهانه کرده‌اند و بانی حوادثی شده‌اند که ابعاد و زوایای دیگری دارد و باید بدانند، دود این حوادث به چشم خود آن‌ها خواهد رفت چرا که وقتی جریان اجتماعی ایجاد شد و به سطح خیابان رسید قطعاً کسانی که آن را شروع کرده‌اند کنترل‌کننده آن نخواهند بود و دیگران سوار بر آن موج خواهند شد”.

عجالتاً باید گفت که آمدن مردم به خیابان‌ها و در اعتراض به نبُود و گرانی نان بهانه نیست. سفره‌ها خالی شده است و چاره‌ای به‌غیر طلب آن از سارقان حقیقی نان و آب‌شان نیست؛ پس‌ازاین معلوم است‌که خیابان‌ها حرف اوّل و آخر را خواهند زد و چنان‌چه اعترضاتِ اجتماعی و خیابان‌ها، مسلط به برنامه و سیاستِ کمونیستی شوند، روز و روزگارِ حاکمان [و از جمله «اسحاق جهانگیری»] را سیاه خواهند کرد. چراکه از نظر مردم تفاوتی بین دار و دسته‌های حکومتی – دولتی نیست؛ در سرِ تیترِ قرار گرفتن اعتراضات وسیع توده‌ای گذشته و آن‌هم تحت عنوان «اصول‌گرا، اصلاح‌طلب دیگه تموم ماجرا» از جمله نمونه‌هاست. با این اوصاف و بنابه هزاران اسنادِ اعتراضی – خیابانی می‌شود گفت که نظر مردم نسبت به جناح‌های متفاوت نظام و جانیانی هم‌چون «اسحاق جهانگیری» به‌حق و روشن است؛ می‌شود گفت که دلیلِ آن به سفرۀ خالی مردم برمی‌گردد؛ می‌شود گفت که دلیلِ آن در باز ماندنِ کودکان از سرِ کلاس‌ها و آن‌هم به فقر والدین‌شان برمی‌گردد؛ می‌شود گفت که دلیل آن به کارتن‌خوابی و گورخوابیِ هزاران انسانِ بی‌سرپناه برمی‌گردد. اوضاعی که مشاهدۀ آن‌ها بسیار زجرآور شده است. نه سر پناهی مانده است و نه کاری برای زندگی. خانه‌های مردم  را بر سرشان خراب کرده‌اند و ثروت‌های جامعه را بالا کشیده‌اند و در مقابل توقع‌شان بر آن است تا خیابان‌ها آرام، و نیز مطابق با خواست و میلِ طبقۀ حاکمه به پیش برود.

دُرست است و مدت‌هاست که خیابان‌ها به صحنۀ نبردِ دو سوی قضیه تبدیل شده است و در این‌بین نظام به یاریِ حامیان‌اش درپی جلوگیری از تکرارِ حوادث و اعتراضاتِ سیاسی و هم‌گانی‌ای هم‌چون دی‌ماه و آبان‌ماه سال‌های 96 و 98 است. نظام به روالِ پیشین درپی سازمان‌دادن وسیع‌ترِ دستگاه‌های نظامی و سرکوب‌گر در برابر اعتراضات مردمی، و بویژه در هنگامۀ انتصابات حکومتی آتی‌ست. با تهدید و ارعاب، و با شاخ و شانه کشیدن درپی حفظ دکل و بادبانِ ترکِ‌برداشتۀ نظام در مقابلِ اعتراضات خیابانی و مردمی‌ست. در حقیقت نظام جمهوری اسلامی با جناح‏های رنگارنگ‏اش بیش از چهار دهه است‌که جامعۀ ایران را به مسیر خودخواسته‌اش سمت‏و‏سو داده‌ و زندگی مردم به تباهی کشانده است. سرمایه‏های مملکت را در دستان عده‏ای محدود متمرکز و در عوض خیل عظیمی از جوانان و کودکان را به خیل بیکاران و کودکان کارِ خیابانی تبدیل کرده است. درآمدها پائین و تورم بسیار بالاست. حقوق‏های تعیین شده، کفاف تهیۀ ابتدائی‏ترین نیازهای زندگی را نمی‌دهد. چراکه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی سرمایه‌های مملکت را به باد داده‌اند و در مقابل کارگر و زحمت‏کش، معلم و پرستار و دیگر ستم‌دیدگان [و علی‌رغم اشتغال چندگانه]، در چنبرۀ، فقر و نداری گیر کرده‏اند. خلاصه آسیب‏های اجتماعی در اثر سیاست‏های ناعادلانۀ نظام دارد تولید و باز تولید می‏شود و متأسفانه جامعۀ ایران را به‏یکی از جوامع‏ی تیره و تار، و به جامعۀ بدون چشم‌انداز روشن تبدیل کرده است.

بالاخره چاره‌ای به‌غیر از این نیست که مردم به خیابان‏ها پناه می‌آورند و خواهان حقوقِ لگدمال شدۀ‌شان هستند. عللِ به خیابان‏ها آمدن مردم هم، به فقرِ روزافزون، به بیکاریِ مزمن و به زندگی نامعلومِ بر می‏گردد. کاملاً پیداست‏که وضع موجود و آن‌هم زیر لوای چنین مناسباتی پاسُخ‏گو نیست و نیز پیداست‏که عللِ اصلی جنب‏و‏جوش‏های مردمی، به ساختارِ معیوب نظامِ حاکم بر ایران بر می‏گردد. متعاقباً دیده شده است‏که هر زمان، مردم در صف‏های گسترده‏تر و فراشهری، به خیابان‏ها سرازیر می‌شوند، نظام با دم و دستگاه‌های عریض و طویل‌‌اش در فکر انحراف و سرکوبِ خیزش‌های اعتراضی خیابانی است. در این قسمت نمونه‌ها زیاد است و سران نظام هم تابه‌حال در این‌زمینه سنگ تمام گذاشته‌اند تا خیابان‌ها به میدان و به نبردِ سیاسیِ نهائیِ دو سوی حاکم بر جامعه تبدیل نشود. چراکه دریافته‌اند مردم از اوضاع کنونی کلافه‌اند و می‌دانند که عناصرئی هم‏چون، خامنه‏ای، روحانی و دیگر عناصر وابسته به حکومت اسلامی امتحان خود را پس داده‏اند و مضر جامعه و بویژه از جمله عاملین و آمرین تخریب بیش از پیش زندگانی مردم‌اند. پس حضور عملی و افشای بی‌وقفۀ عناصر و جناح‏های مغلوبِ حکومتی و غیر حکومتی، و هم‏چنین طرح شعارهای بنیادی و تخریب کننده از زمره مواردی‏ست که بر عهده و بر دوش همۀ مدافعین جنبش‏های اعتراضی‌ست. لازم و به‏جاست تا شعارها و حرکت‏های ناروشن و مبهم را، به شعارها و به حرکت‏های روشن و قطعی تبدیل کرد و مانع‏ی سوءاستفاده و به انحراف کشاندن اعتراضات مردمی شد. مهم‌تر این‌که باید دانست زمانی جنبش‏های اعتراضی – خیابانی به سر منزل مقصود خواهند رسید، که بر سرِ آن‏ها، ایده‏ها، شعارها و برنامه‏های روشن قرار گرفته باشد. علاوه بر این‌ها زمانیِ ایده‏های گُنگ، سیاست‏ها و تاکتیک‏های مبهم و منحرف کننده از سرِ خیزش‌های مردمی بدُور خواهند شد که بر سرِ آن‌ها، سازمانِ مطابق با قانون‌مندی‌های حاکم بر جامعه قرار گیرد. بدونِ مشاهدۀ چنین عکس‌العمل‌هایی، یعنی بدونِ رودررویی سازمانِ مسلحِ مدافع‌‌ی مردمی و آن‌هم در برابرِ سازمانِ مسلح نظام، جامعۀ ایران به‏همان مسیری خواهد رفت که تابه‌حال در پیش گرفته است. سرمایه‌داران و همۀ مدافعین آنان [و از جمله «اسحاق جهانگیری»] بخوبی می‏دانند که جنبش هدایت شده و اجتماعی سالم، مناسبات سرمایه‏داری را زیر و رو، و همه منادیان آنرا از صحنۀ سیاست و نیز از غارتِ ثروت‌های جامعه به دُور خواهد ساخت. بوضوح می‏دانند که سوار بر یک قایق‏اند و روزی تندبادِ عظیم انقلابِ کارگری و توده‌ای، همۀ آنانرا به قعر دریا خواهد انداخت. بیهوده «اسحاق جهانگیری»، «زیباکلام» و دیگر عناصر وابسته به نظام، آهنگِ گفتمان سیاسیِ مابین اصول‏گریان و اصلاح‏طلبان را سر داده‌اند تا بخیال خویش مانع‌ی ثمربخشی خیابان‌ها شوند. درپایان باید گفت که انتصابات حکومتی آتی، و نیز مسیرِ اعتراضاتِ مردمی به‏هر کجا ختم شود، آن‏چه روشن می‏باشد آن است‏که، مردم بیش از این، حاضر به حکومت‏داری سران نظام جمهوری اسلامی، و هم‌چنین حاضر به تسلیم در برابر سیاست‌های اجحاف و سرکوب‌گرانۀ ارگان‌های حافظ بقای امپریالیستی نیستند. چراکه جامعه و مردم ایران طالب تغییر ریلِ مخرب، به ریلِ سازندگی و زندگی بهتر سازندگان اصلی آنند. موضوعات بااهمیتی که از جمله تکالیف سازمانِ کمونیستیِ متعلقِ به اعتراضات و خیزش‌های خیابانی‌ست.

6 ژوئن 2021

16 خرداد 1400

* هرکجاکه از خیابان‌ها آمده است، منظور تحرک و جنبش بیرون از میادینِ تولیدی، ساختمانی، خدماتی و نظایر این‌هاست. اضافه‌تر و مهم‌تر این‌که دربرگیرندۀ تحرکات عملی پیشاهنگان انقلاب در شهر و کوه است که بی‌تردید بدون آن‌ها، خیابان‌ها هم از ثمربخشی باز خواهند ماند.