حزب کمونیست ایران

آیا حرکت‌های سلطنت‌طلب‌ها در خارج کشور به‌نفع جمهوری اسلامی است؟!

بهرام رحمانی

مقدمه

در 9 ماهی که از انقلاب «زن، زندگی، آزای» می‌گذرد سلطنت‌طلب‌ها در تجمعات خارج کشور و موضع گیری‌های سیاسی‌شان، همواره در جهت منافع جمهوری اسلامی ایران و ارتش و سپاه پاسداران این حکومت، حرکت کرده‌اند. چرا که آن‌ها بر علیه نیروهای چپ و کمونیست و هم‌چنین خلق‌های تحت ستم ایران و هم‌چنین بر علیه انقلابیون 57، نفرت‌پراکنی می‌کنند و تفرقه می‌اندازند. حتی به درگیری فیزیکی نیز متوسل می‌شوند. چنین اقداماتی به‌دلیل این که به نفع جمهوری اسلامی است و خواست قلبی سران و مقامات و نهادها جمهوری اسلامی ایران را برآورد می‌سازد حاضرند به هرگونه ترفندی متوسل شوند تا دست‌کم شهروندان عادی و غیرتشکیلاتی در این تجمعات شرکت نکنند. به‌خصوص عوامل حزب‌الهی جمهوری اسلامی، 44 سال است چنین اقداماتی را علیه مخالفین خود و جبش‌های اجتماعی در داخل کشور به کار گرفته و تجارب زیادی در به‌هم زدن تجمعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارند.

طیف‌های مختلف سطنت‌طلب و شاه‌پرست، بر علیه کسانی کمپین راه می‌اندازند که تا دیگر با آن‌ها همکاری می‌کردند. اما به محض این که به آن‌ها انتقاد می‌کنند و یا از آن‌ها دور می‌شوند به شنیع‌ترین شکلی مورد آماج حملات لفظی خود قرار می‌دهند. هرگونه تهمت و افترا را به‌سوی آن‌ها پرتاب می‌کنند. برای مثال علیه حامد اسماعلیون، شیرین عبادی، عبدالله مهتدی، مسیح علینژاد و

البته در صفوف سلطنت‌طلبان طیف‌های مختلفی وجود دارد و نمی‌توان در مورد محافل مختلف این جریان، برخورد یک‌سانی داشت.

در این مطلب، به چند نمونه‌ از تعرضات و پرخاشگری‌های سلطنت‌طلبان به سایر نیروهای سرنگونی‌طلب و هم‌چنین کارنامه حکومت‌های پهلوی اشاره می‌کنم.

یاسمین پهلوی

برخی‌ها می‌گویند رضا پهلوی شخصا خودش آدم خوبی است و موافق برخوردهای اهانت‌آمیز به نیروهای دیگر نیست. شاید شخصا آدم خوبی باشد اما بحث ما شخصی نیست و برخوردهای سیاسی است. از نظر من، رضا پهلوی به لحاظ سیاسی به طرفداران خود فضا می‌دهد تا مخالفین خود را با تهدید و حتی حمله فیزیکی مرعوب و منزوی سازند. این رفتار همه سازمان‌ها و احزاب و شخصیت‌های مستبد و دیکتاتور است که بر علیه مخالفین خود به خشونت متوسل شود. یعنی اگر جامعه ما در داخل کشور با حملات حزب‌الهی‌ها مواجه است اکنون ما در خارج کشور نیز با حملات سلطنت‌طلبان رو‌به‌رو هستیم. بنابراین گفتن این که رضا پهلوی با رفتار خشونت‌آمیز برخی محافل سلطنت‌طلب مخالف است چندان پذیرفتنی نیست. چرا که یاسمین پهلوی همسر رضا پهلوی یک از نزدیکان خانواده درجه یک رضا پهلوی و شریک زندگی او است برای اولین بار شعار «مرگ بر سه مفسد، ملا، چپ، مجاهد» را در اینستاگرام منتشر کرد تا ازا ین طریق رسما و علنا سلطنت‌طلبان را تشویق کند تا بر علیه این نیروها وارد حرکت‌های فیزیکی و خشونت‌آمیز شوند. بحثم این نیست که رضا پهلوی جلو همسرش را بگیرد اساس بحث من این است که اگر رضا پهلوی قادر نیست شریک زندگی خود را قانعکند ما باید شاهد اعمال و مواضع خطرناک‌تری از سوی هواداران او باشیم.

یاسمین پهلوی، حتی همه جمهوری‌خواهان را بدون پرده‌پوشی «چپی، تجزیه‌طلب و کمونیست» می‌نامد. بنابراین می‌توان گفت که احتمالا یاسمین پهلوی یکی از خط‌دهنده اصلی محافل سلطنت‌طلب است.

انقلاببون 57 باید اعدام شوند

یکی دیگر از شعارهای سلطنت‌طلبان که برگرفته از طرح شعای یاسمین پهلوی است به صراحت اعلام کرده اند که اگر ما به قدرت برسیم همه انقلابیون 57 را اعدام خواهیم کرد.

گروهی و جریانی که می خ.اهد انلابوین 57 را اعدام کند چگونه می تواند با انقلاب «زن، زندگی« آزادی» همراهی کند؟ انقلاب 57 مانند امروز علیه دیکتاتوری رضا پهلوی و سرکوب‌ها و اعدام‌ها و بی‌حقوقی‌هایی بود که بر جامعه تحمیل کرده بود.

به‌عبارت دیگر، وقوع انقلاب در یک جامعه، دلبخواهی و اراده سک حزب و سازمان و افراد و یا توطئۀ خارجی نیست بلکه مستقیما حاصل عمکرد حاکمیت و اراده سیاسی‌–‌طبقاتی در مقابل همه بی‌حقوق‌ها و سرکوب‌هاست. حکومتی که نه تنها هیچ‌گونه مطالبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر حق و عادلانه مردم را نمی‌پذیرد بلکه شدید و بی‌رحمانه مطالبه‌کنندگان را سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام می‌کند.

مردم از سر خوشی و رفاه به انقلاب روی نیم آورند بلکه برعکس، از سر بی‌حقوقی و استبداد حاکمیت و انباشته‌شدن مطالبات‌شان، جان‌شان به لب‌شان می‌رسد تا با اعتراض و اعتصاب به حق خود برسند. مردم جان به لب رسیده، به خیابان‌ها می‌ریزند و در مقابل نیروهای تا دندان مسلح حکومتی با دست خالی می‌ایستند و جان می‌بازند. بنابراین نارضایتی عمومی از حاکمیت، مهم‌ترین عنصر تعیین‌کننده در وقاع انقلاب است.

تشکل‌های ناپایدار سلطنت‌طلب

اولین تشکل در سال 1392، با نام «شورای ملی ایران» شکل گرفت. رضا پهلوی در مجمع موسس این شورا که در 27 و 28 آوریل 2013 در پاریس برگزار شد، عنوان سخن‌گو و مدتی بعد به درخواست اعضای این شورا، ریاست آن را به‌عهده گرفت. او در 16 سپتامبر 2017-25 شهریور 1396 در نشست سالانه شورای ملی، از سمت ریاست این شورا کناره‌گیری کرد. این ائتلاف بی‌سروصدا پایان یافت.

در شهریور ماه 1397، فرشگرد با هدف براندازی و با شعار «ایران را پس می‌گیریم و دوباره می‌‌سازیم»، شاملپادشاهی‌خواهان مشروطه و جمهوری‌خواهان تشکیل شد.

در بیانیه اعلام موجودیت این تشکل، از کلیه مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور برای همکاری در جهت براندازی نظام حاکم و در جهت گذار به یک جامعه سکولار دمکراسی لیبرال دعوت شد. در متن بیانیه، از نظام جمهوری اسلامی تحت عنوان «فرقه تبه‌کار» یاد شدهاست. فرشگرد در بیانیه خود، از اسلام سیاسی و ایدئولوژی‌های مربوط به کمونیسم اعلام برائت کرده و آن‌ها را «ارتجاع سرخ و سیاه» نامید و اعلام کرد که به نقش کلیدی و محوری شاهزاده رضا پهلوی در ایجاد اتحادی بین نیروهای سکولار و دمکرات مخالف جمهوری اسلامی اعتقاد دارد. نهایتا این تشکل نیز بر‌سر2و‌صدا منحل شد تا این که شبکه فرشگرد در دی ماه 1401، طی بیانیه‌ای اعلام کرد که فعالیت‌های خود را تحت عنوان «حزب ایران نوین» دنبال خواهد کرد.

پروژه ققنوس ایران، اندیشکده علمی و تحقیقاتی در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور و سخنرانی رضا پهلوی در سوم اسفند 1397، اعلام موجودیت کرد. هدف این پروژه، بررسی مشکلات ایران در عرصه‌های مختلف و ارائه راهکارهای علمی و عملی برای «بازسازی ایران» با بهره‌گیری از دانش و کارشناسان و متخصصان ایرانی در دوران پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی اعلام شد.

محافل مختلف سلطنت‌طلب، گرایشات خشونت‌طلب و تند نظامی‌گرانه، قدرت‌طلبانه و انتقام جويانه دارند. هم‌چنین گرايشات ديگری که شعار اصلی‌شان «خدا، شاه، میهن» و در مقابل شعار «زن، زندگی، آزادی، شعارشان «مرد، میهن، آبادی» است. این‌ها عاشقان سینه‌چاک «تاج و تاخت شاهی» هستند و چشم‌شان غیر از این را هم نمی‌بیند.

شاید می‌توان گفت به‌نوعی مشروطه‌خواهان، جناح‌های معتدل‌تر و عقلايی‌تر کل محافل سلطنت‌طلب را تشکیل می‌دهند. بنابراین رضا پهلوی، هرگز نمی‌خواهد طرفداران محدود و سینه‌چا خود را برنجاند.

«شاهزاده رضا پهلوی»

سلطنت‌طلبان و شاه‌پرستان، از نام بردن از رضا پهلوی بدون پیشوند «شاهزاده» حساسیت و تعصب خشک و مذهبی نشان می‌دهند. آن‌ها شعار می‌دهند: «رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه»، و این اواخر: «معبد ما پهلویه …»

آنان در فراخوان‌های عمومی «زن زندگی آزادی»، با وجود درخواست برگزارکنندگان تجمعات، به زور پرچم خود و عکس‌های گذشته و حال خاندان پهلوی را بالا می‌برند. یا هم‌زمان در همان مکان، تجمعات موازی خود را برگزار می‌کنند و شعارهای سلطت‌طلبانه سر می‌دهند.

رضا پهلوی ۹ آبان ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. وی فرزند ارشد محمدرضا پهلوی و فرح پهلوی است و او خود را وارث تاج و تخت پاشدهای ایرن می‌داند بدون این که در قبال عملکردها و سیاست‌های مستبدانه پدر و پدر بزرگش مسئولیتی را قبول کند. رضا پهلوی برادر بزرگ‌تر علیرضا، فرحناز، لیلا و برادر کوچکتر و برادر ناتنی شهناز پهلوی است. لیلا پهلوی جوان‌ترین فرزند فرح پهلوی در سال 1379 در لندن خودکشی کرد. سال 1389 هم برادر کوچکتر رضا پهلوی در بوستون آمریکا در آپارتمان خودش بر اثر خودکشی درگذشت.

رضا پهلوی هم‌زمان با انقلاب 1357، در تگزاس بود اما با وقوع انقلاب 57 دیگر هیچ‌وقت نتوانست به ایران بازگردد.

رضا پهلوی در 22 خردادماه 1365 با دختری به نام «یاسمین اعتماد امینی» که در آن زمان 17 سال داشت، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه دختر به اسم‌های نور، ایمان و فرح است.

ویلیام برنیگین در واشنگتن پست نوشته است که ثروت خاندان پهلوی «سرسام‌آور» است. براساس تخمین اقتصادانان ثروت خاندان پهلوی به میلیارد‌ها دلار می‌رسد! واشنگتن پست به نقش «بنیاد پهلوی» برای خلق ثروت اشاره کرده است و نوشته «ابزار اصلی ثروت شاهنشاهی ایران چه در داخل و چه در خارج از ایران، بنیاد پهلوی بوده است. این بنیاد در ظاهر موسسه خیریه، اما در عمل عمدتا یک خانه سرمایه‌گذاری سودآور برای خاندان پهلوی بوده است

آن‌گونه که از اسناد تاریخی آمده بیش‌تر ثروت خاندان پهلوی در خارج از ایران به بعد از سال 1332 برمی‌گردد. هنگام کودتای 28 مرداد 1332 که شاه و ثریا از ایران فرار کردند گفته می‌شود شاه در آن دوره وضعیت مالی خوبی نداشت به‌همین دلیل او تصمیم گرفت که پس از بازگشت این رویه را ادامه ندهد به‌طوری‌که اگر زمانی خود و خانوادش خواستند از ایران خارج شوند، بتوانند به لحاظ مادی خودشان را تامین کنند.

مدت‌ها پیش یک وکیل آمریکایی به‌نام «پل او دوایر»، از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران از خاندان پهلوی در دادگاه نیویورک شکایت کرد و خواهان بازپس‌گیری 56 میلیارد دلار از دارایی مردم ایران شد. او هم‌چنین شکایتی علیه اشرف پهلوی هم مطرح کرد، اما در نهایت دادگاه عالی ایالت نیویورک این شکایت‌ها و ادعا‌ها را رد و نادرست دانستند.

یکی از مواردی که همواره مورد انتقاد بسیاری از مخالفان خاندان پهلوی بوده، مشخص نبودن شغل و راه درآمد اوست. نقدی که رضا پهلوی نه تنها نتوانست با جواب خود مخالفان را اقناع کند بلکه به میزان مخالفت‌ها و شبهات بیش از پیش افزود. وی در پاسخ به سئوال خبرنگار رادیو فردا در رابطه با شغل و راه‌درآمدش می‌گوید: «در واقع شغل من در این سال‌ها، مبارز سیاسی بوده است

رضا پهلوی هم‌چنین در پاسخ به این سئوال که آیا از این راه درآمدی دارد یا به‌طور کلی راه درآمد خود و خانوادش چیست اظهار کرد: «مبارزه سیاسی درآمدی ندارد. من خوشبختانه با کمک خانواده‌ام تا به حال توانسته‌ام زندگی‌ام را بگذرانم. هزینه‌های من و خانواده‌ام را هم میهنان و مادرم می‌دهد تا همه انرژی خود را برای مبارزه سیاسی بگذارم

براساس گفته‌های رضا پهلوی آن چیز که مشخص است این است که او در طی 44 سال، هیچ شغل و راه درآمدی نداشته و همین هم به گمانه‌زنی‌ها علیه او و خانواده‌اش افزوده است که چه‌طور یک خانواده چهل و چهار سال کار نکنند، اما از بهترین رفاه مالی در آمریکا برخوردار باشند؟

تحریف تاریخ توسط امیر طاهری روزنامه‌نگار قدیمی شاه‌پرست

امیر طاهری روزنامه‌نگار قدیمی شاه‌پرست که از روز نخست، همبستگی و اعضای آن را مسخره می‌کرد و از منشور همبستگی غلط‌های املایی و انشایی می‌گرفت، بعد از خروج رضا پهلوی از همبستگی و فروپاشی آن، راحت‌تر منشور مهسا را مورد تمسخر قرار داد، و چند روز بعد، اعضای همبستگی را «گروهی قلابی با رهبران قلابی» نامید. انگار او خیلی زود فراموش کرد که «شاهزاده»‌شان هم یکی از شش نفر اعضای همبستگی و از امضاء‌کنندگان این منشور بود؟!

حجت کلاشی بنیان‌گذار سازمانی تحت عنوان «سازمان مشروطه ایران» درباره شکست منشور مهسا و قهر حامد اسماعیلیون گفته این منشور از ابتدا مرده به دنیا آمده بود. او منشور همبستگی را به پدیده «هالک ایرانی» تشبیه کرده و گفته بعضی از شخصیت‌های عضو این منشور مانند هالک ایرانی بودند که در مصاف واقعی خودشان را نشان دادند.

حامد اسماعیلیون، در جریان نشستی در کانادا از دادخواهی برای خانواده «مجاهدین خلق» اعدام شده سخن گفته و تاکید کرده بود هیچ‌کس نمی‌تواند حق خانواده‌ها برای دادخواهی را نادیده بگیرد و برای کمک به این دادخواهی بهترین‌اش را انجام خواهد داد.

لایو این نشست در اینستاگرام در حال پخش بود. یاسمین پهلوی همسر رضا پهلوی در اقدامی عجیب در زمان پخش اینترنتی نشست کمیته، به این بخش از اظهارات اسماعیلیون واکنش نشان داد و نوشت «مشخص نیست چرا در این نشست وقت به صحبت درباره عدالت برای خانواده اعضای «سازمان مجاهدین خلق» صرف می‌شود. فکر می‌کنم آقای اسماعیلیون باید تمرکزش را روی خانواده قربانیان انقلاب مهسا بگذارد

آقای امیر طاهری، سردبیر سابق کیهان و از مشاوران و تئوریسین‌های سلطنت‌طلبان، همواره واقعیت‌های تاریخی را به‌‌نفع وابسته به جریان فکری خود، تحریف می‌کند.

بزرگ‌ترین و تازه‌ترین تحریف امیر طاهری، از تاریخچه شعار «زن، زندگی، آزادی» است. امیر ظاهری، ادعا کرده است:

شعار «زن، زندگی، آزادی» اولین‌بار پیش از انقلاب و در یک سمینار به‌مناسبت سال‌گرد اعطای حق رای به زنان مطرح شده است

امیر طاهری، ساکن بریتانیا، روز 16 دی 1401 در مصاحبه‌ای با تلویزیون اینترنتی ایندیپندنت فارسی می‌گوید شعار زن، زندگی، آزادی اولین بار پیش‌از انقلاب و در یک مراسم بزرگ‌داشت سال‌گرد روز کشف حجاب مطرح شده بود:

«این شعار (زن زندگی آزادی) در17 دی که روز کشف حجاب بود در ایران به مناسبت بیست‌وپنجمین سالگرد دادن حق رای به زنان، در یک سمینار دانشگاه اصفهان از طرف جناح سازنده حزب رستاخیز، ارائه شد. در آن‌جا آقای هوشنگ انصاری که وزیر اقتصاد و دارایی بود در آن موقع، سخنرانی کرد و بعد چند تن از استادان دانشگاه اصفهان صحبت کردند یعنی برنامه ویژه‌ای بود برای حق رای به زنان ولی صحبت‌های دیگری هم در آن‌جا شد. در مورد این‌که زنان نیمی از جمعیت را تشکیل می‌دهند ورودشان به بازار کار کمک خواهد کرد به افزایش کارایی، پیشرفت اقتصادی. خب این شعاری نبود که مردم داد بزنن، ولی روی پوسترهای این سمینار بود الان هم پوسترهایش را می‌توانید در اینترنت پیدا بکنید

طاهری پیش از این در 27 آبان 1401 در برنامه اینترنتی بیژن فرهودی هم این ادعا را مطرح کرده بود.

اما واقعیت چیست؟ پوستری که امیر طاهری به آن استناد می‌کند و می‌گوید در اینترنت نیز پخش شده‌اند، تصویری است مربوط به هشتم اسفند 1356 که از سوی جناح سازنده حزب رستاخیز ملت ایران منتشر شده است.

هم‌چنین در این روز، محمدرضا شاه پهلوی در یک مراسم با عنوان «شانزدهمین سالگرد دادن حقوق سیاسی و اجتماعی برابر با مردان به زنان ایران» در استادیوم 12 هزار نفری آریامهر‌(آزادی) سخنرانی می‌کند.

در این پوستر می‌بینیم که عبارت «زن و آزادی» نوشته شده است. بنابراین نمی‌توان گفت که «شعار زن، زندگی، آزادی» از این همایش درست شده است؛ هر چند کلمات زن و آزادی در آن وجود داشته باشد.

اساسا از همان ابتدا و با اجرای طرح کشف حجاب در سال 1317، این اقدام با عنوان «آزادی زنان» معرفی می‌شده است بنابراین نمی‌توان اشاره به این دو کلمه را مساوی تولد شعار «زن، زندگی، آزادی» دانست.

پیشینه «ژن، ژیان، ئازادی»، روشن است. آقای عبدالله اوجالان فعال و زندانی سیاسی کرد اهل ترکیه که از او به‌عنوان رهبر جنبش آزادی‌بخش کردستان یاد می‌شود در سال 1998-1376 با قرار دادن ریشه تاریخی ستم و بی‌عدالتی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ظهور سلسله مراتب جنسیتی در دوران نوسنگی، رابطه مستقیمی را بین سلسله مراتب جنسیتی و تشکیل دولت پیشنهاد می‌کند. وی زنان را اولین مستعره تاریخ می‌نامد و تاکید می‌کند: «تا زن آزاد نشود، جامعه آزاد نخواهد شد

در میان کتاب‌های اوجالان نیز می‌توان ردپای این شعار را پیدا کرد. به عنوان مثال او در یادداشتی که در سال 2013 نوشته، به شعار زن زندگی آزادی اشاره می‌کند و از خوانندگان خود می‌خواهد که «رمز و فرمول جادویی زن، زندگی، آزادی» را آموزش داده و معرفی کنند.

این شعار در مبارزات زنان کرد علیه نیروهای داعش در سال‌ 2015 و در لحظاتی که زنان دوشادوش مردان در حال مبارزه برای رهایی از دست داعش بودند توسط زنان مبارز کرد سر داده شد تا به نماد مقاومت آن‌ها تبدیل شود.

در ایران نیز رد این‌ شعار را می‌توان در اردیبهشت 1394 پیدا کرد. زمانی که شبکه حقوق‌بشر کردستان با انتشار تصویری از اعتراض زنان در کردستان به مرگ فریناز خسروانی نوشت:

زنان کرد در سنندج و سردشت: «مهاباد تنها نیست»، «زن، زندگی، آزادی»، «ما همه فرینازیم

شعار «زن، زندگی، آزادی»، زمانی در ایران طنین‌انداز شد و به گوش جهانیان نیز رسید در مراسم خاکسپاری مهسا‌(ژینا) امینی در گورستان شهر سقز سر داده شد و به شعار اصلی و محوری انقلاب سراسری سال 1401 شد. انقلابی که هم‌چنان با افت و خیزهایی ادادمه دارد.

در فیلم «دختران آفتاب» محصول 2018، که گلشیفته فراهانی در آن بازی می‌کند، در سکانسی می‌بینیم که یگان‌های زنان روژآوا‌(کردستان سوریه)، قبل از شروع عملیات خود علیه داعش،‌ شعار «زن، زندگی، آزادی» سر می‌دهند. کارگردان این فیلم در مصاحبه‌ای می‌گوید: «زن، زندگی، آزادی» نماد فلسفه اوجالان است.

یا سلطنت‌طلبان شعار «زن، زندگی، آزادی» را تغییر داده و به شعار ارتجاعی «مرد، میهن، آبادی» تغییر داده‌اند و

پرویز ثابتی رییس امنیت داخلی ساواک حکومت پهلوی

گفته‌ می‌شود اکنون «پرویز ثابتی»، مشاور ارشد رضا پهلوی است. پرویز ثابتی رییس امنیت داخلی ساواک بعد از یک دوره طولانی غیبت و سکوت حدود 44 ساله، هم‌زمان با سخن‌رانی رضا پهلوی در تجمع مخالفان جمهوری اسلامی ایران در لس‌آنجلس ظاهر شد، و در پی آن، هواداران رضا پهلوی از او به‌عنوان «سرمایه ملی» یاد کردند  و تاکید نمودندکه در آینده باید از تجربه او استفاده شود. او چه تجربه‌ای دارد که برای رضا پهلوی و سلطنت‌طلبان این‌قدر مهم و ارزش‌مند است؟!

رضا پهلوی خود در پاسخ به پرسش ار.اف.ای فارسی، در باره واکنش گسترده به رونمایی پرویز ثابتی، بدون نام بردن از او گفت که با این«اختلاف‌افکنی‌ها» موافق نیست و آن را کار جمهوری اسلامی می‌داند. و در ادامه اضافه کرد: «جمهوری اسلامی با استفاده از عوامل سایبری خود برای تفرقه‌افکنی کرم می‌ریزد

پرویز ثابتی یک جنایت‌کار است و همین امروز نیز هزاران زندانی سابق که از زندان‌های حکومت پهلوی جان سالم بدر برده‌اند شاهدان تاریخی و عینی انبوهی از جنایات ساواک و پرویز ثابتی هستند.

پرویز ثابتی رییس اداره سوم ساواک و رییس ساواک تهران بود. در واقع در یک دهه پایانی حکومت پهلوی، پرویز ثابتی مسئول مستقیم مقابله جریان‌های سیاسی و چریکی بود و حفظ امنیت داخلی کشور را برعهده داشته و این یعنی هر آن‌چه درباره شکنجه‌ها، اعدام‌ها و بازداشت‌های انقلابیون و مخالفان حکومت پهلوی شنیده‌اید زیر نظر پرویز ثابتی و توسط او انجام شده است. همین پیشینه کافی بوده که ثابتی را چهار دهه در سایه فرو ببرد.

پرویز ثابتی پیش‌تر و سه دهه بعد از انقلاب 57 با انتشار مجموعه گفت‌وگو‌هایی با عرفان قانعی‌فرد از خاطراتش، نامش را به زبان‌ها انداخته بود. احتمالا دلیل انتشار مجموعه 700 صفحه‌ای گفت‌وگو‌های او با عنوان «در دامگه حادثه» این بوده که پرویز ثابتی به‌عنوان یک عنصر امنیتی و اطلاعاتی به این جمع‌بندی رسیده که جمهوری اسلامی به آخر خط خود رسیده و از طرفی بسیاری از اطلاعات او بعد از سی سال از طبقه‌بندی خارج شده است. با این وجود، او حتی زمان انتشار این کتاب هم‌چنان محافظه‌کاری را کنار نگذاشته و از چهره خود رونمایی نکرد. بعد از 44 سال ظاهرا ثابتی به یک جمع‌بندی جدید رسیده و آن این‌که خطری دیگر او را تهدید نمی‌کند.

«ناصر مقدم» مقام بالاسری و آخرین رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور‌(ساواک)، درباره ثابتی گفته است: «او شخصیت خشنی بود و اساسا من آمدم تا پرویز ثابتی را کنار بزنم و خشونت از بین برودثابتی می‌گوید «زمانی که در سوم آبان 1357 نزد هویدا رفتم که بگویم مرا برداشته‌اند و می‌خواهند سفیر شوم، هویدا پنیک کرد و گفت که با برداشتن تو از ساواک معلوم است که شاه دیگر اراده ماندن ندارد. کار ما تمام است. امیدی بود که روزی شاه برگردد و مخالفین را سرجایشان بنشاند، ولی الان با برداشتن شما دیگر تمام است

افرادی از جمله داریوش همایون وزیر اطلاعات دوران پهلوی، معتقدند پس از حسن پاکروان هیچ شخصیتی در ساواک به اندازه پرویز ثابتی باهوش نبوده است. حسین فردوست می‌گوید ثابتی شخصی جاه‌طلب و بلندپرواز بود

حسینفردوستمی‌گویدپرویزثابتیبهموسادرفتهودرآن‌جاآموزشدیدهاست.

احسان نراقی در جایی گفته آدم‌های عاقل رییس ساواک نمی‌شدند و خمیرمایه ساواک، شکنجه‌گران قدیم تیمور بختیار بودند که درک سیاسی نداشتند. اداره کل سوم ساواک که ثابتی حدود پنج سال ریاست آن را به عهده داشت، در میان ادارات نه‌گانه ساواک، گسترده‌ترین تشکیلات را داشت. وظیفه اصلی این اداره جمع آوری اطلاعات و سرکوب عملیات براندازی در داخل و در مواردی خارج از کشور بود.

جیمز بیل نویسنده کتاب «عقاب و شیر» می‌گوید «اداره‌ سوم موجب بدنامی ساواک شد. زیرا این بخش فعالیت‌های خود را روی کنترل و نظارت سیاسی داخلی متمرکز کرده بود

پرویز ثابتی از مبتکران ترور مخالفان در خارج از کشور بود. تیمور بختیار سپهبد نیروی زمینی شاهنشاهی و از بنیان‌گذاران ساواک و نخستین رئیس آن سازمان از اسفند 1335 تا اسفند 1339 بود. او پس از اختلاف با محمدرضا شاه و اتهام خیانت به کشور، به اعدام غیابی محکوم و توسط مامورانِ ساواک در 25 مرداد سال 1349، در دیاله عراق به قتل رسید.

در پیِ مسافرت بختیار به آمریکا در بهمن 1339 که حامل پیامی از سوی شاه برای جان اف. کندی بود، بر وحشت شاه از کودتای بختیار افزود. در ملاقات بختیار با کندی موضوع گسترش سرسام‌آور فساد در هیات حاکمه ایران و ناتوانی شاه در اداره مطلوب کشور مطرح شد. بختیار در اواخر اسفند 1339 از ریاست ساواک برکنار شد.

گفته می‌شود ثابتی مسئول مستقیم پرونده بختیار در ساواک بوده است. مامور ارمنی که ثابتی به عنوان محافظ به سیستم بختیار در عراق اضافه کرده بود، عامل ترور بختیار بود. ثابتی می‌گوید من برنامه نداشتم او را ترور کنم و قصد داشتم به ایران برگردانم، اما مامور من با ابتکار خود دست به ترور زده است.

ثابتی در خاطراتش به بازداشت داریوش خواننده به‌دلیل محتوای اشعارش اشاره کرده است. او گفته چندی بود شروع به خواندن اشعار انقلابی کرده بود یکی از شعرهایش این بود که «تن‌پوش او از پوست پلنگ است، تن‌پوش من از تاول استبقیه خواننده‌ها را هم تحریک می‌کرد اشعار انقلابی بخوانند. او را بازداشت کردیم و

دو ماه پس از واقعه سیاهکل، پرویز ثابتی مدیرکل ادارهسوم ساواک در کنفرانس مطبوعاتی که از او با عنوان «یک مقام امنیتی» یاد شد، به شرح این ماجرا، ریشه‌های آن، اقدامات پیشین گروه چریک‌های فدایی خلق و چگونگی برخورد ساواک با آن پرداخت. در این نشست خبری که 15 فروردین 1350 با حضور خبرنگاران خبرگزاری‌های داخلی و خارجی، روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون برگزار شد، این مقام امنیتی «اسرار واقعه سیاهکل» را فاش کرد.

واقعه سیاهکل حمله مسلحانه چریک‌های فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در تاریخ 19 بهمن سال 1349، گفته می‌شود. هدف از این عملیات آزاد کردن یکی از اعضای دستگیرشده این سازمان بود. بعد از این، ده نفر دیگر از چریک‌های شرکت‌کننده در این یورش، دستگیر و سپس اعدام شدند.

فروردین 1354، «بیژن جزنی» رهبر چریک‌های فدایی، همراه با شش نفر دیگر از چریک‌های فدایی خلق به نام‌های «حسن ضیا ظریفی»، «احمد جلیلی افشار»، «مشعوف کلانتری»، «عزیز سرمدی»، «محمد چوپان‌زاده» و «عباس سورکی» به‌همراه «مصطفی جوان خوشدل» و «کاظم ذوالانوار» دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اطراف زندان «اوین» توسط عوامل حکومت شاه تیرباران شدند.

روزنامه‌های چاپ 30 فروردین 1354، خبر را با تیتر «9 نفر از زندانیانی که قصد فرار داشتند، کشته شدند» منتشر کردند. اسرار نحوه کشته‌شدن این‌ها تا سال‌ها مخفی بود، اما بهمن نادری‌پور معروف به «تهرانی» از بازجویان ساواک اولین بار راز این تیرباران به دستور پرویز ثابتی را فاش کرد.

بنا به گفته‌های نادری‌پور که خود در جریان تیرباران آن‌ها در تپه‌های اوین حضور داشته، ماجرای فرار اساسا دروغ بوده و این ۹ نفر در واقع به خاطر انتقام عملیات‌های متعدد ترور مجاهدین خلق و چریک‌های فدائی خلق‌(مخصوصا ترور تیمساز فرسیو) در زمستان 53 کشته شده‌اند.

نادری‌پور گفته «یک روز محمدحسن ناصری مرا خواست و گفت «باید در عملیات فوق محرمانه‌ای که به دستور ثابتی طراحی شده و چگونگی اجرای آن هنوز معلوم نیست شرکت کنی. سر میز ناهار عطارپور جزئیات طرح را با تاکید بر این‌که امروز روز اجرای عملیات است و هیچ‌کس حق اعتراض و سرپیچی ندارد افشا کرد و افزود که به دستور ثابتی این طرح باید اجرا شود، زیرا همان‌طور که عده‌ای از رفقای ما به وسیله این گروه‌ها ترور شده‌اند، آن‌ها هم باید مورد تهاجم قرار بگیرند و کشته شوند

ثابتی مبنای این اتهام را «ادعا‌های یکی از بازجویان کمیته مشترک ضد خرابکاری به نام نادری پور معروف به تهرانی» خوانده و گفته «این شخص برای حفظ جان خود مطالبی عنوان کرده که از اعدام رهایی پیدا کند

ثابتی مدعی شده پس از این‌که تقی شهرام و سعادتی از زندان ساری و ربابه عباس‌زاده یا همان اشرف دهقانی از زندان قصر فرار کردند، بیژن جزنی و دوستانش هم درصدد برآمدند با فرار از زندان، از خود قهرمان‌سازی کنند. آن‌ها در زندان قصر بسیار به موفقیت نزدیک بودند و در لحظه آخر مامورین شهربانی توانستند نقشه آن‌ها را خنثی کنند.

ثابتی گفته «جزنی در زندان قم هم برای فرار تلاش کرد، اما موفق نشد. ما از این جریان‌ها خبر داشتیم تا اینکه در شب مورد اشاره، عباس وزیری معاون اداره کل چهارم ساواک که مسئولیت زندان اوین را داشت به من تلفن کرد و گفت ماموران قصد داشتند تعدادی از زندانیان را از اوین به زندان‌های دیگر منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی زندانیان که در یک ون قرار گرفته و کامیونی از سربازان پشت سر آن‌ها حرکت می‌کرده با بریدن دست بند از ون خارج و قصد فرار داشتند که مامورین به طرف آن‌ها تیراندازی کرده و هر 9 نفر کشته می‌شوند

پرویز ثابتی در خاطراتش اذعان کرده که شکنجه در ساواک بعد از برکنار پاکروان و ریاست نصیری بر ساواک آغاز شده است. او گفته بعد از ریاست نصیری حادثه تیراندازی به شاه اتفاق افتاد و در جریان آن در سال 1344 متهمان تحت شکنجه قرار گرفتند.

او اعتراف کرده که از اوایل دهه 50 شمسی که فعالیت گروه‌های چریکی و کمونیستی و مذهبی شدت گرفته بود، شناسایی افراد هم زیاد شد. افراد از خانه‌های تیمی بازداشت می‌شدند و متدشان این بوده که تا 24 ساعت مقاومت کنند و چیزی را لو ندهند تا گروهشان فرصت داشته باشند خانه‌های تیمی را تخلیه کنند. او تلویحا می‌گوید ساواک برای جلوگیری از مقاومت 24 ساعته این افراد دست به شکنجه آن‌ها می‌زده است.

خود ثابتی به گزارش‌هایی اشاره کرده که از سازمان‌های بین‌المللی به اشرف خواهر شاه که در آن زمان رییس هیات نمایندگی ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل بود می‌دادند. او می‌گوید اشرف یک‌بار به او گفته این همه اتهامات راجع به شکنجه چیست؟ مگر شما از داروی حقیقت که اخیرا اختراع شده و آن را برای اقرار به زندانیان می‌دهند استفاده نمی‌کنید؟ ثابتی می‌گوید ایده داروی حقیقت مدت‌ها مضحکه شاه بوده است.

ثابتی در توجیه اظهارات شاه در آمریکا درباره این‌که در ایران زندانی سیاسی نداریم، می‌گوید «شاه تروریست را زندانی سیاسی نمی‌دانست

محمدرضا کایینی تاریخ‌پژوه درباره ثابتی نوشته «او در دوره مسئولیت خود در ساواک و به ویژه اداره سوم، معتقد بود که مردم ایران لایق دموکراسی نیستند و برقرار شدن آن تنها دست ما را می‌بندد

کارنامه ثابتی به‌عنوان یک عنصر اطلاعاتی و امنیتی مخوف، نشان می‌دهد او تنها در خدمت شاه و سلطنت و رضا پهلوی او بوده است. پرویز ثابتی مدعی است که رضا پهلوی را فردی می‌داند که هر کاری می‌توانسته برای آزادی ایران کرده است. ثابتی سال 1390 گفته «شرایط اکنون به کلی متفاوت است. رضاشاه قشونی در اختیار داشته و محمدرضا شاهد در شهریور 1320 یا مرداد 1332 در ایران بوده و در ارتش بین مردم طرفدارانی داشته است که برای حفظ مقام او تلاش کرده‌اند در حالی که رضا پهلوی در سن 17 سالگی به تبعیدگاه پرتاب شده اشت

بسیاری بر این باورند که پرویز ثابتی، یکی از مهم‌ترین نیروهای سلطنت‌طلبان بوده و قرار است فصل جدیدی از فعالیت اپوزیسیون سلطنت‌طلب را کلید بزند. حال این برنامه چیست، هنوز مشخص نیست.

فعالیت‌های فصلی رضا پهلوی

آغاز فعالیت‌های سیاسی رضا پهلوی را می‌توان پس از مرگ پدرش دانست.

رضا پهلوی با آغاز هر ناآرامی در ایران فعالیت خود را از سر گفته و پس از پایان ناآرامی‌ها مجددا به زندگی شخصی برگشته است.

در واقع اوج فعالیت‌های سیاسی رضا پهلوی به بعد از مرگ مهسا‌(ژینا) امینی برمی‌گردد؛ با آغاز اعتراضات مردمی در شهریور 1401 در ایران، رضا پهلوی سعی داشت «رهبری» خود را به این اعتراضت و انقلاب «زن، زندگی، آزادی» القا کند.

البته ناگفته نماند که وی در سال 1388 نیز با حمایت از موسوی، گفت: «اگر آمریکا قصد تعامل با ایران را دارد باید بهترین گزینه را برای تعامل در ایران انتخاب کند که پیشنهاد من بهترین و شایسته‌ترین گزینه؛ «جنبش سبز» است. اگر آمریکا از جنبش سبز حمایت کند در حقیقت از جنبش مردم ایران برای به دست آوردن دموکراسی و حقوق بشر حمایت کرده است و این امر به غرب کمک خواهد کرد تا مساله هسته‌ای ایران را نیز حل و فصل کند

پهلوی در اظهارات دیگر مدعی شد که با رهبران جنبش سبز ارتباط داشته و با آن‌ها گفت‌و‌گو کرده است. ادعایی که واکنش شدید جناح اصول‌گرایان جمهوری اسلامی را در پی داشت.

رضا پهلوی در فروردین سال 1396، طی گفت‌وگویی با آسوشیتدپرس اعلام کرد که مایل به دیدار با دونالد ترامپ است. به تصور او، ترامپ خواهان تغییر حکومت در ایران بوده؛ زیرا به اعتقاد وی حکومت جمهوری اسلامی ذاتا اصلاح‌پذیر نیست.

به دنبال مرگ مهسا امینی در گشت ارشاد، تظاهرات اعتراضی در ایران بالا گرفت و فصل جدیدی از اعتراضات در ایران آغاز شد. این بار مردم نه فقط به‌خاطر مسائل معیشتی، بلکه به دلیل آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و تبعیض‌های جنسیتی به خیابان ریختند. تداوم اعتراضات در ایران و سرکوب مخالفان، فعالیت اپوزیسیون خارج از کشور مخالف جمهوری سلامی را بیش از پیش افزایش داد.

پس از ماجرای «پیمان نوین» و شروع اعتراضات سراسری در ایران، هشتگ «من وکالت می‌دهم» در توییتر تکرار شد. در طومار اعطای وکالت/نمایندگی به رضا پهلوی در شبکه من‌و‌تو ایجاد شد، از مردم خواسته شد برای رهبری این جنبش به رضا پهلوی وکالت دهند.

«کارزار»، «من وکالت می‌دهممی‌دهم اساس به دنبال تثبیت موقعیت فردی رضا پهلوی بود که به ضد خود تبدیل شد.

به‌نظر می‌رسید در یک تقسیم‌‌کار از پیش انجام‌شده، پای علی کریمی بازیکن مطرح، حمید فرخ‌نژاد بازیگر شناخته‌شده و مسیح علی‌نژاد فرد جنجالی به بازی باز شد تا با اعلام آمادگی آن‌ها، دیگر ورزشکاران، هنرمندان و چهره‌های شناخته‌شده نیز یکی‌یکی به میدان بیایند. این نقشه طراحی و اجرا شد خیلی زود به بن‌بست برخورد.

مگر می‌شود تنها کسی در سن شصت و خرده‌ای، با اتکا به سابقه 44 سال پیش پدرش و صرفا «فرزند کسی بودن» به جایی رسید؟ با ثروت پدری می‌توان تجارت کرد اما تنها با پول نمی‌توان پست و مقام سیاسی را خرید. هرچند پول برای رسیدن به پست و مقام کمک می‌کند به شرط این که خود فرد هم باید هنری داشته باشد! «گیرم پدر تو بود فاضلاز فضل پدر تو را چه حاصل

با آن «ثروت افسانه‌ای» که پدر و سایر اعضای خانواده در سال 57 از ایران خارج کردند اگر در خدمت مبارزه رهایی‌بخش به کار گرفته می‌شد کارهای بزرگی امکان‌پذیر بود به شرطی این که این ثروت افسانه در دست جمعی و سازمانی و حزبی بود که مشغله اصلی‌اش مبارزه و سازمان‌دهی بود نه صرفا تمام وقت تجارت کرد و برای تفریح و تنوع هم گاهی بیانیه سیاسی سیاسی کرد و یا سخن گفت! اگر این ثروت در راه فعالیت و گسترش جنبش‌های سیاسی‌-‌اجتماعی به کار گرفته می شد چه بسا امروز جمهوری اسلامی نبود. چه کار‌ها که نمی‌شد کرد!

مجموع امضاهای این کارزار به بیش از چهارصد هزار امضاء هم نرسید. یعنی حدود نیم درصد!

رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق ایران

رضا پهلوی، همواره از ارتش و بخشی از سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران حمایت می‌کند و بر علیه نیروهای چپ و سازمان مجاهدین ایران موضع می‌گیرد به همین دلیل ساده، جمهوری اسلامی، تلاش می‌کند این مواضع رضا پهلوی و طرفداران او را تقویت کند چرا که به نفع بقای اوست!

وقتی از رضا پهلوی سئوال میشود راه‌حل تو برای ایران چیست، بلافاصله می‌گوید ما باید با جناح‌های غیر جنایتکار سپاه پاسداران و بسیج کنار بیاییم تا بتوانیم تغییر در ایران ایجاد کنیم. او در مصاحبه علنی با بلومبرگ گفته است من با فرماندهان سپاه و بسیج در ارتباطم که همین ژنرال مدحی بود و بلافاصله ادعا می‌کند مردم ایران البته حکومت اسلامی را به مجاهدین ترجیح می‌دهند! یا مردم ایران از مجاهدین خوش‌شان نمی‌آید.

بی‌دلیل نیست که آلترناتیو سازی از رضا پهلوی و مدافعان دیکتاتوری دوران سلطنت و رونمایی چهره‌های مخوف ساواک هم‌چون پرویز ثابتی، یک پروژه اطلاعاتی و امنیتی هم علیه مجاهدین و هم علیه نیروهای چپ و آزادی‌خواه است.

جناح‌های درون جمهوری اسلامی، برای حفظ ثروت و قدرت خود در حاکمیت، به هر ترفندی و شعاری علیه همدیگر متوسل می‌شوند. حتی در فضای مجازی یا شعارسازی در تظاهرات نام «رضا شاه روحت شاد» را نیز وارد کرده‌اند.

روزنامه جمهوری اسلامی، در شماره ۵5 تیر 1397 خود، اعتراف می‌کند که شماری از افراد که در جریان تظاهرات‌های اخیر تهران شعار «رضا شاه روحت شاد» می‌دادند، از اصول‌گرایان بودند که با اسکورت پلیس و آزادانه این کار را می‌کردند.

روزنامه حکومتی جمهوری این موضوع را در مقاله‌ای با عنوان «برنامه‌سازی برای سقوط دولتآورده و ضمن اشاره به طرح و برنامه‌ جناح مقابل برای ساقط کردن دولت روحانی نوشته بود:‌

«این جماعت آن‌قدر بی‌پروا شده‌اند که عده‌یی را با شعارهای بی‌سابقه رضا شاه روحت شاد و مرگ بر مفت‌خور، روانه مجلس می‌کنند و آن‌ها نیز با مشایعت پلیس آزادانه مانور می‌دهند. این جماعت دقیقاً همان دسته و گروهی هستند که در نماز جمعه تهران و راهپیمایی‌ها حضور دارند.» 

پیش از این نیز در نوارهایی که از جلسات توجیهی پاسداران و لباس شخصی‌ها افشا‌ شده بود مشخص بود که یکی از روش‌های پاسداران و دستگاه‌های اطلاعاتی حکومت، تلاش برای منحرف کردن تظاهرات و اعتراض‌های مردم به شعارهای انحرافی متوسل شده است، اما حالا روزنامه جمهوری صرحتا به این مسئله اقرار کرده است.

روزنامه جمهوری نوشته بود که چرا نفر می‌فرستید در تظاهرات داخل کشور، شعار به نفع سلطنت بدهند که بعد از آن استفاده کنی.

تعرض جنسی به آقای محمدرضا عالی پیام‌ معروف به «هالو»

تعرض جنسی‌(‌شش بار انگشت زدن به باسن وی) و تعرض کلامی به آقای هالو و مادر ایشان و تهدید به تجاوز از سوی سلطنت‌طلبان در تظاهراتی که قرار بود علیه اعدام باشد، بسیار بسیار چندش‌آور بود و البته هشداری جدی به کل اپوزیسیون سرنگونی‌طلب. چرا که به‌نظر می‌رسد فرقه‌هایی از سلطنت‌طلبان برای برهم زدن تجمعات اپوزیسیون سرنگونی‌طلب در خارج کشور، همان وظایفی را انجام می‌دهند که نیروهای بسیج و حزب‌الله بسیح در داخل مرتکب آن‌ها می‌شوند.

این نوع حرکت‌ها نه یک مخالفت سیاسی، بلکه عملا حذف فیزیکی و ترور مخالفین است. دیگر از اختلاف و رقابت سیاسی بسیار فراتر رفته است. این یک زنگ خطر مهم است که باید جدی گرفته شود.

کاری را که تاکنون سفارتخانه‌ های جمهوری اسلامی موفق به انجامش نشده‌اند اکنون سلطنت‌طلبان انجام می‌دهند. الان سخنران از سکوی سخنرانی پایین می‌کشند؛ باندرول‌های مخالفین را پاره‌پاره می‌کنند؛ به افرادی که شعار «مرگ بر سمت‌گر، چه شاه باشد چه رهبر» حمله فیزیکی می‌کنند؛ بر علیه خلق‌های غیرفارس ایران توهین‌های رکیک می‌کنند وفعالین حقوق زن را تهدید به تجاوز می‌کنند. شخصیت‌های سیاسی را مورد تعرض قرار می‌دهند. به این ترتیب، تعرض کلامی و جنسی به آقای هالو در لندن، نه اولین و نه آخرین شاهکار سلطنت‌طلبان نیست.

برخی از این سلطنت‌طلبان و طرفداران رضا پهلوی، در حالی از اتحاد و همبستگی حرف می‌زنند اما عملکرد این چند ماهه‌شان نشان داده است که آن‌ها جز حمله فیزیکی و پرخاشگری به مخالفین فرهنگ دیگری ندارند.

البته آقای رضا پهلوی، حرف همیشگی‌شان را تکرار کرد و گفت کسانی که چنین رفتار می‌کنند مورد تایید من نیستند!

در شبکه‌های اجتماعی آمده است بابک محرمی‌(حسن جوگی)، عامل سپاه پاسداران نفوذی بین پادشاهی خواهان همون کسی ست که به هالو سپاهی دست درازی کرده است. خودش می‌گه دایی‌اش دیپلمات وزارت خارجه جمهوری اسلامی است. هم‌چنین در شبکه‌های اجتماعی تاکید شده است که همه این مهاجمان سلطنت‌طلب از یاسمین پهلوی دستور می‌گیرند. صفا مکانی فردیی‌ست که علی ابراهیم‌زاده را تهدید جانی کرد. بابک محرمی فردی‌ست که به هالو تعرض جنسی کرد. فرمانده کیست؟ یاسمین پهلوی!

مسلما باید حمله فیزکی و جنسی به آقای محمدرضا عالی پیام‌(متخلص به «هالو») را باید صریحا و شدیدا تقبیح و محکوم کرد.

سلطنت پهلوی و انقلاب مشروطه

در رابطه با ادعای مشروطه‌خواهی واقعیت این است که سلطنت پهلوی ربطی به انقلاب مشروطیت ایران ندارد؛ چرا هر دو شاه پهلوی پدر و پسر نابود‌کنندگان دستاوردهای آن انقلاب و قاتلان انقلابیون دوران مشروطیت بوده‌اند.

رضاخان از فرماندهان پرخاشگر و مستبد نیروی قزاقی بود که تبریز را محاصره کرد و به‌کشتار انقلابیان مشروطه دست زد. در پایان این جنگ وی به‌دستور عین‌الدوله ارتقادرجه یافت.

در سال 1911 که نیروهای اشغال‌گر روسی و قزاقان تحت‌امرشان در حال کشتار و حلق‌آویز مشروطه‌خواهان تبریز و رشت بودند، رضاخان فرمانده یکی از واحدهای تیپ قزاق بود.

محمدرضا پهلوی در آخرین کتاب خود، پاسخ به‌تاریخ، در صفه 23 می‌نویسد: «در سال 1907 هنگامی که قرارداد روس و انگلیس به‌امضاء رسید، پدرم که در حدود سی سال داشت، فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق بود

رضا خان در سرکوب جنبش خیابانی نقش داشت. خیابانی روز 13 سپتامبر 1920 به‌قتل رسید و رضاخان روز 20 سپتامبر 1920، یک درجه ترفیع گرفته و سرتیپ شد.(«رضاشاه از تولد تا سلطنت»، ص 308)

او هم‌چنین به‌دلیل سرکوب جنبش جنگل که به‌کشته‌شدن رهبر پرآوازه آن میرزا کوچک خان منجر شد و به‌خاطر سرکوب جنبش کلنل پسیان و قتل او تعادلقوای سیاسی در تهران را به میزان زیادی به‌سود خود تغییر داد.

در حقیقت پایه‌های سلطنت رضاخان با جنازه‌های انقلابیون مشروطه پایه‌ریزی شد. او پس از هنگام شروع زمامداریش، کلیه نهادهای سیاسی و قانونی مشروطیت و دست‌آوردهای آن را یک به‌یک نابود کرد.

سلطنت پهلوی و ادعای مدرنیزه کردن

ادعای مدرنیزه کردن رضا شاه و پسرش نیز یاوه‌گویی بیش نیست و بخشی از تاریخ جعلی حاکمیت آن‌هاست. چرا که نوسازی نسبی و محدود نظام‌های آموزشی، قضایی و نظامی که در دوره 57 ساله حکومت پهلوی صورت گرفت، حاصل تلاش‌های هدفمند و بنیادین سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک توسط پهلوی‌ها نبود، بلکه بخشی از روند تغییرات سیستم سرمایه‌داری در جهان و منطقه و تاثیر علیل پیشرفت اقتصادی و اجتماعی ایران بود. به‌خصوص زیر تاثیر انقلاب صنعتی غرب و نیاز کشورهای مزبور به‌تصرف استعماری بازارها و منابع جامعه ما صورت گرفت. این روند از نیمه سده نوزده در حکومت قاجار شروع شد و در حکومت پهلوی و حاکمیت جمهوری اسلامی ادامه یافت. واقعیت این است که تحت حاکمیت هیچ‌کدام از این حکومت‌‌ها، مدرنیزاسیون و نوسازی و توسعه به‌صورت یک تغییر بینادی و واقعی در زندگی اقتصادی و اجتماعی شهروندان ایران عملی نشده است.

کافی است بدانیم که تا سال 1337، «تهران» پایتخت ایران هنوز شبکه لوله‌کشی آب نداشت. در سال 1354 پنجاه درصد مردم بی‌سواد بودند در حالی که در همان دوران، نرخ بی‌سوادی در ترکیه 40 درصد و در تانزانیا 34 درصد بود. در همان زمان، از چهار کودک ایرانی یکی به‌هیچ‌وجه به‌آموزش ابتدایی دسترسی نداشت، کلاس‌های هفتاد هشتاد نفری متدوال بود و حتی در تهران هر دبستان باید روزی سه نوبت نوآموزان را می‌پذیرفت.

در مورد احداث راه‌آهن سراسری هم که مهم‌ترین اقدام رضاشاه نامیده می‌شود که در سال 1938-1317 پایان یافت باید گفت این خط‌آهن، بندر ترکمن در دریای خزر را به بندر شاهپور در خلیج‌فارس متصل می‌کند. کاملا روشن بود که ساخت این راه‌آهن برای مصارف نظامی بود و در جریان اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در جریان جنگ دوم جهانی به آن‌ها امکان داد اسلحه و تجهیزات را به جبهه شمالی و به روسیه برسانند. همان موقع که این موضوع را برای تصویب به‌مجلس ششم برده بودند مصدق رای منفی داد و نظرش این بود که این خط «کاملا برخلاف مصالح مملکت است» و توضیحی داد اگر مسیر صحیح خط آهن مسیری است که حمل و نقل اروپا به‌آسیا را وصل کند و به‌اقتصاد ایران نفع برساند. یعنی از غرب به شرق.

محمد مصدق در جلسه نهم آبان 1322 مجلس گفت: «دیکتاتور با پول ما و به‌ضرر ما راه‌آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دیدمن می‌خواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم؛ خانه‌یی را در اختیار داشتن به‌ از شهری است که دست دیگران است

به‌هر حال این خط‌آهن یک خط‌آهن نظامی بود. به جای عبور از شهرهای پرجمعیت مثل اصفهان و شیراز واز مناطق کم جمعیت می‌گذشت. و فایده‌ای به‌حال مردم نداشت.

واقعیت آن است که حکومت‌ها از قاجاریه و پهلوی‌ها تا جمهوری اسلامی، مسبب از دست رفتن مناطقی از ایران و فرو بردن فاجعه‌بار کشور در جنگ‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بوده و عامل فقر و اختناق و عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بوده‌اند.

تحولات سده‌های 18، 19 و 20 ایران، نشان می‌دهد که در سلسله‌های گوناگون حاکم در این سه‌دهه، تثبیت قدرت هر شاه، دقیقا با تحمیل فقر بر مردم و اختناق و سرکوب و اعدام بوده است. در نتیجه دور تسلسلی از استبداد و بی‌ثباتی پیوسته جامعه ایران را گرفته و توسعه اقتصادی و اجتماعی را مختل و گاهی نیز متوقف کرده است.

به‌گواهی تاریخ، سلسله‌های پادشاهی ایران در این سه سده، هیچ‌گاه مایه وحدت ملی ایرانیان نبوده‌اند. به‌عکس، خصومت و دشمنی و تفرقه را دامن زده‌اند.

این جنبش‌های اجتماعی بودند که تاثیر عمیق جنبش‌های آزادی‌خواهی بود که در خلال جنگ جهانی اول و در سال‌های پس از آن در مناطق مختلف ایران قیام کردند؛ جنبش جنگل در گیلان، تنگستانی‌ها و چاکوتاهی‌ها در بوشهر، جنبش پسیان در خراسان و قیام خیابانی در تبریز. قوای ملیون ایران به فرماندهی کلنل پسیان که در جنگ جهانی اول، راه نیروهای روسیه را سد کرده و ماه‌ها در اسدآباد همدان آن نیروی عظیم را متوقف کردند.

قوای جنبش جنگل در شمال متجاوزین روسی در جنگ جهانی اول را ناگزیر از تغییر مسیر کرده، راه رسیدن آن‌ها به تهران را سد کردند تا جایی‌که روس‌ها ناگزیر شدند از محور انزلی-‌قزوین به سمت مرکز حرکت کنند. مسیری که چند گام بعد باید با قوای کلنل محمدتقی‌خان پسیان می‌جنگیدند.

بی‌شک نجات تهران از اشغال سریع در جریان جنگ جهانی اول، اساسا ناشی از مقاومت قوای جنگل و کلنل بود. پایداری آن‌ها قوای اشغال‌گر انگلیس را مجبور به‌ترک ایران کرد. بار عمده مبارزه‌ای که موجب شکست قرارداد خائنانه 1919 وثوق‌الدوله شد، بر دوش آن‌ها قرار داشت.

ژنرال لرد ادموند آیرون ساید، رضاخان را برای کودتا در تهران توجیه و اعزام نمود؛ آیرونساید پس از بازدید از نیروهای قزاق در 24 دی 1299 در خاطرات خود می‌نویسد: «شخصا عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرداز قول مصدق نیز نقل شده که رضاشاه خود در جمعی گفته بود: «آیرون ساید مرا آورده است

کم‌تر از دو ماه از عمر این کودتای انگلیسی برای به قدرت رساندن رضا خان نگذشته بود که تمام زندان‌ها و بازداشتگاه‌های ایران مملو از زندانیان، از جمله شمار کثیری از فعالین و هواداران انقلاب مشروطه و آزادی‌خواهان شد به‌نحوی که عده‌‌ای از آنان به شهرها و مناطق مختلف دیگر تبعید شدند. در این دوران تاریک، رضا خان برای تضمین قدرت مطلق خود روزنامه‌های مستقل را تعطیل کرد، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان مجلس سلب نمود و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دل‌خواه خود را انتخاب کند و با پشتیبانی دربار به مصادره زمین‌های حاصل خیز مازندران پرداخت و به‌سرعت به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد. در یک‌کلام، این افسر قزاق اما گوش به فرمان انگلیسی‌ها، دمکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی آن دوارن را در ایران نابود کرد.

روز ششم آذر 1304 نمایندگان مجلس موسسان معرفی شدند. آخوند سید ابوالقاسم کاشانی در میان آنان بود. آخوندها اولین صنفی بودند که به او تبریک گفتند. اردیبهشت 1305، تاج‌گذاری صورت گرفتامضای فرمان مشروطیت درست بیست سال بعد با جشن تاج‌گذاری رضا شاه به یک دیکتاتوری دیگر ختم شد.

سرانجام رضاخان مستبد از حاکمیت برکنار کردند و راهی تبعیدگاه کردند. متن حقارت‌آمیز تلگراف سفارت انگلیس در شهریور1320: «اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد

واقعیت این است که رضا شاه ایران را در میانه جنگ جهانی دوم به‌دام اشغال‌گران خارجی انداخت و فاجعه‌‌ای بزرگ گریبانگیر ملت کرد؛ محمدرضا شاه مردم ایران را به‌دام دستگاه روحانیت، مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران، انداخت تا این دستگاه مخوف و مفت‌خور پس از سرنگونی حکومت پهلوی در سال 57، با کشتار مخالفین به‌ویژه نیروهای چپ و مجاهدین به قدرت رسیدند.

محمدرضا شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332، فضای حیاتی سیاسی و توسعه ملی را سلب کرد و یک اختناق نفس‌گیر و از بین بردن تمام احزاب مستقل، سندیکاها و اتحادیه‌ها، مطبوعات مستقل و به‌طور کلی جامعه مدنی و سرکوب و کشتار جنبش‌های انقلابی و مشخصا جنبش‌های آزادی‌خواه آذربایجان و کردستان و فدائیان و مجاهدین مهم‌ترین جنبش‌های و سازمان‌های سیاسی بود که شاه با سرکوب آن‌ها، راه رشد و توسعه ارتجاع مذهبی را گشود.

حال شاه‌هاوسلطنتموروثیبااینهمهجنایت‌وسرکوبگری‌هایصدهاسالهخود،بازهمالگویبرایجامعهایرانهستند؟بایدنتیجهگرفتبااینتجربهتاریخی،آیامردمایرانبازبهبازگشتسلطنتبه‌ایرانرضایتدارند؟

کلام آخر این‌که بازگشت سلطنت، یک رویاپردازی خام و ناشیانه بیش نیست!

سفر به اسرائیل

رضا پهلوی، قبل از سفرش به اسرائیل، بیانیه‌ای را در توییتر خود منتشر کرده و گفته بود: «می‌خواهم به مردم اسرائیل بگویم که جمهوری اسلامی نماینده مردم ایران نیست و اینکه رابطه تاریخی بین مردم ما می‌تواند به سود دو ملت باشد.» او هم‌چنین گفته «من قرار است به اسرائیل بروم که نقشم را در ساخت آینده‌ای روشن‌تر بازی کنم.»

در این بیانیه علت سفر رضا پهلوی، یافتن راهی برای رسیدن به منافع مشترک در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی و فرصت‌های زیست محیطی مشترک اعلام شده است. او در این سفر قرار است از یک نیروگاه آب شیرین‌کن، دیوار غربی، اماکن مقدس بهایی، باغ‌های حیفا دیدار کند.

سئوال مهم این است که رضا پهلوی این منافع مشترک خود را اسرائیل را در کجا پیاده خواهد کرد؟ ایشان در ایران نیستند و در آمریکا زندگی می‌کنند شاید این تصور پیش بیاید که طرح منافع مشترک او و نتانیاهو، قرار است در مزرعه ایشان در آمریکا اجرایی شود؟!

جالب است که رضا پهلوی در سفر اخیر خود به اسرائیل، افردی از اعضای فرشگرد را به جای تیمی از کارشناسان و صاحب‌نظران معرفی کرد. در حالی که او ادعا کرده بود از اهداف این سفر، بازدید از سیستم پیشرفته آبیاری این کشور است. حال این سفر چه رابطه‌ای با سیستم پیشرفته آبیاری اسرائیل داشت خود، یک معمای بزرگی‌ست؟!

آن‌هم در حالی که «گیلا گاملیل»، وزیر اطلاعات اسرائیل در این سفر «تاریخ‌ساز»‌(کانال خبری تحلیلی کوچه)، از او به عنوان یک مهمان رسمی استقبال می‌کند و حتی او را در کنفرانس‌های خبری هم همراهی می‌کند؟

به‌علاوه چرا رضا پهلوی و نخست وزیر، نتانیاهو پشت در بسته، در یک اتاق چند متری و دور یک میز چای‌خوری و شاید هم یک آشپزخانه کوچک صورت گرفت؟ مگر این یک سفر رسمی نبود؟ پس به چه دلیل رضا پهلوی از موضوع گفت‌وگوهای دو طرف بعد از بازگشت، هیچ سخنی به میان نیارود؟

در واقع دیدارهای غیر رسمی در مکان‌هایی نامتعارف، بدون تشریفات معمول، بدون نشان و پرچم همگی نشان‌دهنده جدی نبودن و رسانه‌ای بودن حضور پهلوی در اسرائیل است.

«منشه امیر» مدیر رادیو اسرائیل گفته است: اصولا وقتی شخصیت بزرگی! وارد فرودگاه شود او را به سالن «وی‌آی‌پی» منتقل و سپس از دری مجزا منتقل می‌کنند اما آن چه باعث شگفتی شد این بود که این اتفاقات روی نداد. برای رضا پهلوی فرش قرمز هم پهن نشد.کنفرانس مطبوعاتی  نیز ترتیب داده نشد.

«دانیل شک» سفیر اسبق اسرائیل در فرانسه نیز گفت: «باید در باره این سفر صادق باشیم؛ او فقط یک یادگاری از گذشته‌های دور است، واقعا نمی‌دانم که دستاورد اسرائیل از این سفر چیست؟

رضا پهلوی برای دعا و ثنا به دیوار ندبه متوسل شد. جالب است بدانید عبادت زنان و مردان به‌طور هم‌زمان در کنار دیوار ندبه ممنوع است و فقط بخش کوچکی از دیوار به زنان اختصاص داده شده است. به این دلیل، خانم یاسمین همسرش را به این مکان «مقدس؟!» راه نداده بودند.

آن هم در روزهایی که مردم اسرائیل علیه نتانیاهوی راست افراطی، در حال برگزاری تظاهرات‌های اعتراضی بودند! هم‌ اکنون اعترضات گسترده مردم اسرائیل علیه نتانیاهو وارد بیست و سومین هفته پیاپی شده است. تظاهرات و راهپیمایی‌ها در نقاط مختلف اسرائیل از جمله در شهرهای تل آویو، حیفا و رخووت در جریان است.

خبرگزاری فرانسه از حضور هزاران تن در راهپیمایی‌ها خبر داده و خبرگزاری آلمان شمار تظاهرکنندگان را ده‌ها هزار نفر ذکر کرده است.

اعتراضات چندین ماهه به‌ویژه علیه طرح و برنامه‌های دولت نتانیاهو در راستای بازنگری قوانین قضایی است که می‌کوشد آن را به اجرا درآورد.

معترضان دولت نتانیاهو را متهم می‌کنند که با طرح بازنگری قوانین قضایی استقلال قوه قضاییه در اسرائیل را تضعیف کرده و بنیادهای دموکراسی در این کشور را متزلزل می‌کند.

دولت ائتلافی راست‌گرا در اسرائیل با طراحی اصلاحات قوانین قضایی به دنبال محدود کردن اختیارات دادگاه عالی این کشور پیرامون دخالت در تصمیمات سیاسی است تا بدین طریق قدرت دولت گسترش یابد.

منتقدان این اصلاحات اما تفکیک قوا و حفظ اصول مهم دموکراسی در اسرائیل را در خطر می‌بینند.

و

در حالی که «گیلا گملیل» وزیر اطلاعات اسرائیل میزبان اصلی او در این سفر است و به نمایندگی از دولت میزبانی رضا پهلوی را بر عهده داشته است.

سئوال این است که چرا وزیر اطلاعات اسرائیل میزبان اصلی رضا پهلوی بوده است؟ چرا مثلا میزبانی از پهلوی به عهده وزیر آبادانی گذاشته نشده است؟ رضا پهلوی چه پیام مخفیانه و امنیتی برای اسرائیل داشت که باید میزبان اصلی‍‌اش وزیر اطلاعات می‌شد؟

حتی در ابتدا مشخص نبود که قرار است نتانیاهو با رضا پهلوی دیدار رسمی داشته باشد. با این حال به نظر می‌رسد نتانیاهو کمی پیش از سخنرانی خود، با رضا پهلوی در اتاقی دیدرای داشت نه در یک سالن رسمی و مهمان‌ها!

این سفر بعد از مصاحبه و سفر تیم رسانه‌ای ایران اینترنشنال به اسرائیل ترتیب داده شده است. شبکه ایران‌اینترنشنال که گفته می‌شود منبع مالی آن توسط عربستان سعودی تامین شده تیم رسانه‌ای خود را عازم اسرائیل کرد و در جریان این سفر چندین مستند در مدح برنامه‌های مدیریت آب و کشاورزی اسرائیل و هم‌چنین یک گفت‌و‌گوی تلویزیونی تماما رپرتاژ با بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل ساخته شد.

ایران اینترنشنال اولین رسانه فارسی‌زبان نبود که با نتانیاهو مصاحبه می‌کرد. پیش از این شبکه بی‌بی‌سی فارسی هم سال 1393 برای اولین بار با نتانیاهو گفتگو کرد، اما نوع گفت‌و‌گوی رسانه‌ای این شبکه با ایران اینترنشنال متفاوت بود. صادق صبا رییس وقت بخش فارسی بی‌بی‌سی که هم اکنون عضو هیات تحریریه ایران اینترنشنال است همان زمان مجبور به توضیح درباره چرایی مصاجبه با نتانیاهو شده بود. او گفته بود «بیش‌ترین انتقادی که به بی‌بی‌سی فارسی وارد شده این است که چرا ما به کسی تریبون دادیم که ایران را تهدید به حمله نظامی کرده، مردم فلسطین را سرکوب می‌کند و اصولا حرف حسابی برای گفتن ندارد.»

او در توضیح به مخاطبان بی‌بی‌سی فارسی گفته بود این تصمیم «حرفه‌ای و مطابق اصول ژورنالیسم» بوده چرا که «نتانیاهو یکی از رهبران موثر منطقه است‌(بدون توجه به این‌که ما با نظراتش موافق باشیم یا نه) و سیاست‌های او برای مخاطبان‌مان در ایران تبعات جدی دارد.» اما نحوه گفت‌و‌گوی تلویزیونی ایران اینترنشنال با نتانیاهو کم‌تر با اصول خبرنگاری هم‌خوانی داشت و بیش‌تر جنبه رپرتاژ به‌خود گرفته بود.

این سفر هم‌زمان با سرگیری روابط ایران و عربستان برنامه‌ریزی شده است. اسرائیل در طول چهار سال ریاست جمهوری ترامپ و از ابتدای دولت بایدن همه تلاشش را برای به نتیجه رساندن پیمان ابراهیم و عادی‌سازی روابط با کشور‌های عربی به کار بسته و این تلاش‌ها هم تا حد زیادی نتیجه‌بخش بوده است.

این پیمان تاکنون با کشور‌های امارات متحده عربی،  بحرین، سودان و مراکش به امضاء رسیده و انتظار می‌رفت با عربستان هم به نتیجه برسد.

آسوشیتدپرس در گزارشی تلویحا سفر رضا پهلوی به اسرائیل را برای جلب حمایت جهت بازگشت به قدرت خوانده و گفته مشخص نیست که آیا او می‌تواند برای بازگشت به قدرت، جلب حمایت کند یا نه. پدرش محمدرضا پهلوی با کودتای مورد حمایت سیا در سال 1953 و با سرکوب روی کار آمد. شاه روابط دیپلماتیک و نظامی نزدیکی با اسرائیل داشت.

برخی معتقدند کودتای 28 مرداد 1332 در تقویت روابط محمدرضا با اسرائیل نقش داشته است. دلیل آن هم کمک آمریکا به محمدرضا شاه برای برگشت به قدرت در جریان کودتا بود. در واقع محمدرضا شاه از این تاریخ به‌دلیل نزدیکی به آمریکا، پیوند با اسرائیل را هم تقویت کرد.  رضا پهلوی از دولت نتانیاهو و وزیر اطلاعات او، چه درخواستی کرده است؟!

البته حائز اهمیت است که توجه کنیم سفر رضا پهلوی به اسرائیل، هم‌زمان با توافق جمهوری اسلامی و پادشاهی عربستان بوده است. بی‌گمان این توافق، به روابط سلطنت‌طلبان با حکومت عربستان سایه انداخته است. چرا که طیف سلطنت‌طلبان و آن بخش از اپوزیسیونی که تاکنون از حمایت‌های مالی عربستان برخوردار بوده‌اند پس از توافق بین دو حکومت، قطع شده و یا خواهد شد. به‌همین دلیل، به‌نظر می‌رسد سفر عجولانه و ناگهانی رضا پهلوی به اسرائیل، در رابطه با همین توافق ایران و عربستان بوده است.

در این میان، «دویچه‌وله فارسی» در گزارش خود نظرات کاربران مختلف از سلطنت‌طلب تا مخالفان این جریان را منعکس ساخت. این رسانه آلمانی در تارنمای خود به نقل از یک کاربرد سلطنت‌طلب نوشت: برای ما مهم بود عزیزمان پیش از افتادن اتوبوس به دره از آن خارج شود که شد، اتوبوس را هم خاموش کرد و سوییچش را هم به اسرائیل برد. حالا شما در این اتوبوس خاموش بمانید یا نمانید برای ما مهم نیست.

فروپاشی ائتلاف گرایش راست اپوزیسیون خارج از کشور

ائتلاف گرایش راست اپوزیسیون خارج از کشور، که افرادی مثل «مسیح علی‌نژاد»، «حامد اسماعیلیون»، «رضا پهلوی»، «عبدالله مهتدی» و «نازنین بنیادی» و «شیرین عبادی»، طولی نکشید که از هم پاشید.

البته در این بین، افراد دیگری نظیر «علی کریمی» و «گلشیفته فراهانی» هم حضور داشتند که به‌نظر می‌رسد از همان ابتدا چندان بازی داده نشدند و فقط در حد تبلیغی به‌کار گرفته شدند.

کار این  ائتلاف، با خروج رضا پهلوی و سپس حامد اسماعیلیون و دیگران، پس از 6 ماه، به‌صورت عملی تمام شد.

اسماعیلیون ابتدا طی یک بیانیه در فضای مجازی اعلام کرد که به‌دلیل «تحمیل فشارهای بیرونی بر اعضای گروه جورج تاون» از این ائتلاف کناره‌گیری کرده است.

او در آن بیانیه گفته بود: «متاسفانه کار در این زمینه در گروه همبستگی به‌خوبی پیش نرفت. گروه‌های فشار از بیرون از جمع با شیوه‌های غیردموکراتیک می‌کوشیدند مواضع خود را بر جمع تحمیل کنند. تحمیل نظر در دموکراسی نمی‌گنجد و توافق اعضای گروه، نه‌فقط عضوی از آن، از شرایط حرکت دموکراتیک است

اسماعیلیون اندکی پس از این کناره‌گیری در گفت‌و‌گو با شبکه «اینترنشنال» به‌صراحت علیه رضا پهلوی سخن گفت و او را به برهم زدن اتحاد گروه، بردن اخبار محرمانه گروه به خارج و انتشار عمومی آن به‌صورت سازماندهی‌شده و تخریب اعضا توسط هوادارانش در فضای مجازی متهم کرد و گفت با این روش و رفتار، از همان ابتدا هم معلوم بود شکست حتمی است.

خروج بدون توضیح نازنین بنیادی از این ائتلاف و متوقف کردن فعالیت‌های خود در فضای مجازی نیز حاشیه‌ساز شد.

حالا از جمع به‌اصطلاح «رهبران؟اپوزیسیون راست، تنها مسیح علی‌نژاد و شیرین عبادی و عبدالله مهتدی باقی مانده‌اند و یا این که این‌ها هنوز موضع‌گیری علنی نکرده‌اند و واکشی خود را کنار کشیده‌اند و جنازه گروه همبستگی‌شان روز زمین مانده و کسی نیست آن را از زمین بردارد و دغن کند.

البته از همه بیش‌تر حرف و حدیث‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی در رابطه با مسیح عیل‌نژاد وجود دارد. از جمله گفته می‌شود بر اساس اطلاعات رسمی مخارج فدرال دولت آمریکا، فهرست سازمان‌ها و افرادی را که به‌صورت قراردادی یا گرنت، پولی از دولت فدرال آمریکا دریافت کردند، منتشر شده که در آن نام مصی علی‌نژاد نیز وجود داشت و اعلام شده بود که از سال 2013 تا 2023 در مجموع 727 هزار و 410 دلار از دولت آمریکا دریافت کرده است.

این مبالغ طی سال‌های 2013 تا 2023 در قالب قراردادهای آژانس رسانه‌های جهانی دولت فدرال آمریکا با مصی علی‌نژاد به حساب شخصی وی واریز شده است و حقوق کارمندی او نیست.

آژانس رسانه‌های جهانی دولت فدرال آمریکا U.S. Agency for Global Media  متولی امور رسانه‌ای و حمایت از منافع آمریکا در سطح جهان است که شبکه خبری‌VOA (صدای آمریکا) متعلق به آن است. علی‌نژاد بسیاری از برنامه‌های رسانه‌‌ای خود را با شبکه تلویزیونی صدای آمریکا اجرا کرده است.

این دریافتی‌ها از سال 2013 با مبلغ 7 هزار دلار شروع شده، اما به‌تدریج افزایش یافته و در سال 2022 به 125 هزار دلار رسیده است.

هم‌چنین وی در حالی در سال 2021، 117 هزار دلار از دولت آمریکا دریافت کرده است که میانگین درآمد شغلی در آمریکا سالیانه 59 هزار دلار بوده است.

پیش از آن نیز در گزارشی اشاره شده بود که علی‌نژاد سالیانه حدود 120 هزار دلار‌(دو برابر حقوق یک خبرنگار نیویورکی) از دولت آمریکا پول دریافت می‌کند تا از یک‌سو مدعی حمایت از بانوان ایرانی شود و از سوی دیگر، خواستار تحریم همه‌جانبه ایران باشد.

در آن گزارش، هم‌چنین اشاره شد که اکنون ثروت خالص مسیح علی‌نژاد حدود 1 تا 5 میلیون دلار است و در محله بروکلین که آمریکایی‌ها به‌راحتی در آن‌جا نمی‌توانند صاحب‌خانه بشوند، یک خانه فول‌امکانات دارد که 5 سال پیش 1 میلیون و 706 هزار دلار قیمت‌گذاری شده بود.

در طول مدت عمر شورای همبستگی؛ افراد تشکیل‌دهنده آن، با انتقادات فراوانی مواجه شدند به‌ویژه آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی مورد تمسخر قرار گرفتند. تجربه‌ای بر تجارب اپوزیسبون افزوده شد که هر جریانی و فردی با طیف سلطنت‌طلب و رضا پهلوی متحد شود طولی نمی‌کشد که به لحاظ سیاسی می‌سوزد، دود شود و هوا می‌رود. آن‌هم شش نفر در نقش گلادیاتور ظاهر شوند و مدعی باشند که قادرند انقلاب یک جامعه 85 میلیونی را هدایت کنند؟! آن هم کسانی که حتی قادر نیستند نزدیکان و محافل نزدیک به خود را قانع کنند و با خودشان همراه سازند!

به‌خصوص محافل وابسته به رضا پهلوی، عملا نشان داده‌اند تنها به‌دبنال سربازگیری هستند نه همکاری با افراد و نیروهایی که حاضرند با آن‌ها متحد شوند. پرخاشگری‌ها، توهین، تخریب‌ها و حتی حملات فیزیکی به مخالفین خود در تجمعات خیابانی علیه دیگر جریان‌های سیاسی اپوزیسیون، حرفه و مهم‌ترین هنر سیاسی و فرهنگی و اخلاقی محافل شاه‌پرستان است.

بی‌گمان تجربه و سرنوشت این شش نفر، باید به‌همه اپوزیسیون خارج کشور، از این نظر آموزنده باشد که رهبری انقلاب ایران نه در خارج کشور، بلکه دقیقا در داخل کشور است.

دفاع برخی از سلطنت‌طلبان از سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی

کیهان لندن، نشریه وابسته به سلطنت‌طلبان در گزارشی، تحت عنوان «گزارش ویژه؛ آیا ایران آینده به سپاه نامتعارف و پاسداران جمهوری اسلامی موازی «ارتش متعارف» نیاز دارد؟، به تاریخ پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1402 برابر با 27 آپریل 2023، نوشته است:

امیر طاهری روزنامه‌نگار ضمن تاکید بر مخالفت‌اش با قرارگرفتن سپاه در فهرست سازمان‌های تروریستی گفته «بریگاد قزاق در دوران مشروطیت مجلس را به توپ بست و قصد از بین بردن مشروطیت داشت اما مشروطه‌خواهان آن را منحل نکردندبعداً با کمک رضاخان میرپنج منجی مشروطه شدند

یکی دیگر از مخالفان تروریستی اعلام شدن سپاه که با طرح «انحلال سپاه» مخالفت کرده شهریار آهی «مشاور عالی شورای گذار» است. وی می‌گوید: «درست است که بخشی از سپاه مخوف‌ترین سازمان تبه‌کار و تروریستی جهان است و در سرکوب مردم نقش داشته است اما به بخشی از سپاه نیاز داریم

امیر طاهری: مخالفم، دنبال فروپاشی و براندازی نیستیم

امیر طاهری روزنامه‌نگار در مصاحبه با «کانال یک» با اشاره به تماس وحید بهشتی با او ضمن تاکید بر مخالفت‌اش با قرارگرفتن سپاه در فهرست سازمان‌های تروریستی با یک روایت تاریخی استدلال کرده «بریگاد قزاق در دوران مشروطیت به فرمان لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست و قصد از بین بردن مشروطیت داشت اما مشروطه‌خواهان بریگاد قزاق را منحل نکردند یا نگفتند یک گروه تروریستی است و فرماندهان آن را عوض کردند و همان بریگاد قزاق با فرماندهی رضاخان میرپنج منجی مشروطیت شد

وی در همین برنامه در توضیحات تکمیلی خود در مورد آینده ایران نیز گفته «ما به‌دنبال فروپاشی و براندازی نیستیم و دنبال بازسازی هستیم و می‌خواهیم یک دولت قوی مرکزی در ایران درست کنیم

شهریار آهی: در آینده به سپاه نیاز داریم

یکی دیگر از مخالفان تروریستی اعلام شدن سپاه پاسداران که با طرح «انحلال سپاه» مخالفت کرده شهریار آهی «مشاور عالی شورای گذار» است. وی در گفت‌و‌گو با شبکه «ایران اینترنشنال» می‌گوید: «درست است که بخشی از سپاه مخوف‌ترین سازمان تبه‌کار و تروریستی جهان است و در سرکوب مردم نقش داشته است اما بخشی از سپاه هست که نیروهای دفاع از مرز و بوم‌اند مثل نیروهای موشکی که به آن نیاز داریم

وی در این مصاحبه «فشار به سپاه» را مفید دانست اما گفت: «بخش‌هایی از سپاه مثل دستگاه اطلاعات و عملیات هستند که بعد از عوض کردن جمهوری اسلامی برای حفظ امنیت مردم به آن‌ها نیاز داریم و منحل کردن آن تشکیلات چیزی از آن باقی نخواهد گذاشت و (نیروهایش) به زیرزمین می‌روند و اسلحه را چال می‌کنند و سبب ناامنی در آینده ایران خواهند شد

هوشنگ امیراحمدی: سپاه تروریست نیست 

پیش از این‌ها هوشنگ امیراحمدی تحلیل‌گر سیاسی ساکن آمریکا نیز به «کانال یک» گفته بود: «سپاه تروریست نیست و آمریکا باید با سپاه کار می‌کرد تا روحانیون را اخراج کنداو معتقد است «بزرگترین اشتباه آمریکا این بود که سپاه را تروریستی اعلام کرد

سردار حسین دهقان مشاور نظامی علی خامنه‌ای نیز در آبان 1399 در گفت‌و‌گویی با آسوشیتدپرس از مقامات آمریکایی خواسته بود به‌دنبال براندازی و حذف موجودیت جمهوری اسلامی نباشد و با «نظام کار کنند

دهقان در این مصاحبه، به روشنی به آمریکایی‌ها پیام داد تغییر رویکرد بدهد و رژیم ایران و قدرتش را در منطقه به رسمیت بشناسند،‌ آن‌وقت هیچ مشکلی برای آنان ایجاد نمی‌شود.

علیرضا نوری‌زاده این ملیجک شاه‌پرستان و دلال سیاسی، اخیرا در مطلبی که در ایندیپندنت فارسی نوشته‌(شاهزاده رضا پهلوی و نیروهای مسلح یگانه راه نجات، پنج‌شنبه 25 خرداد 1402) از جمله گفته است: «من نه شاه‌پرست‌ام و نه رهپوی آستان عمویوسف گرجی و چپول‌های عقده‌مند اما با توجه به حال‌وهوای وطن، بر این باورم که اگر رضا پهلوی را جلو صف خود داشته باشیم، بخت پیروزی در نبرد با نایب امام زمان را خواهیم داشت. خارجی‌ها از تفرقه ما بهره می‌برند. مکرون تعدادی از مدعیان را شش هفت دقیقه می‌بیند و بعد 50 دقیقه با رئیسی تلفنی گپ می‌زند.

در این میان، من هنوز هم باور دارم که ارتش ما می‌تواند در کنار شاهزاده، نقش مهمی بازی کند. هفته‌ای نیست که من از نظامی میهنم سخنانی نشنوم که دلم را سرشار از امید کند. برای من تردیدی نیست که علی‌رغم تربیتی که ماموران عقیدتی‌سیاسی ارتش و حفاظت اطلاعات از فردای انقلاب بر ارتشی‌های ما تحمیل کردند، به اضافه ریش و تسبیح و مراسم سینه‌زنی با حضور سرلشکر ستاد موسوی در حال نوحه دوطفلان مسلم خواندن و زنجیرزنی دریادار کوچکی‌بادلانی به همراه دلاوران نیروی دریایی در پایگاه دریایی حربن یزید ریاحی در ناو زیردریایی طارق مجهز به اژدرهای طیرا ابابیل و…، ارتش ما تا سقف ۹۰ درصد مملو از نظامیان ملی‌گرا و عاشق خانه پدری و فداکار و دلاور تشکیل شده که طی ۴۴ سال گذشته زخم‌های بسیاری نه فقط از دشمن در جبهه‌ها بلکه از اهل ولایت فقیه بر جان و تنشان وارد شده است. این ارتش به روی مردم آتش نخواهد گشود و به روز واقعه کنار مردم خواهد بود.

می‌رسیم به سپاه؛ نیرویی متشکل از ۱۰۰ هزار یا کمی بیشتر از نیروهای کادری و حدود ۲۰ هزار سرباز زیرپرچم در نیروی زمینی‌ که به باور سیدعلی آقا، فرمانده کل قوا، آماده جانبازی در راه حفظ نظام و حمایت از جمهوری ولایت فقیه‌اند؛ اما من طبق مدارک و مستندات دقیق و تماس‌های شخصی‌ام، می‌دانم بدنه اصلی سپاه با مردم است و همان‌طور که ۸۵ درصد از سپاه علی‌رغم دستورهای محسن رضایی، فرمانده وقت و توصیه‌های نماینده سیدعلی آقای فرمانده کل قوا و بخشنامه برادر سرلشکر بسیجی حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل، در دوم خرداد ۷۶ به خاتمی رای داد، امروز نیز بیزار از عربده‌کشی‌های سلامی و یک دوجین ژنرال با درجه‌های کیلویی، سخت نگران سرنوشت وطن است. این‌ها نیز به روی مردم آتش نخواهند گشود اما مسئولیتشان فقط به شرکت نکردن در کشتار و سرکوب ختم نمی‌شود؛ بلکه آن‌ها امروز می‌توانند در جا‌به‌جایی قدرت در ایران نقش بسیار مهمی بازی کنند.» …

آن‌چه بعد از انقلاب به‌منافع ما مردم ضربه زد و هرگونه اعتراض مردمی را به خاک و خون کشید نهادهای نظامی و امنیتی و در راس همه سپاه پاسداران بود. همین سپاه است که به ترور مخالفنین در خارج کشور؛ می‌زند؛ قاچاق سلام و مواد مخدر است؛ باندهای مافیایی راه می‌اندازد؛ گروه‌های تروریستی اسلامی را به‌ویژه در خاورمیانه و آفریقا آموزش می‌دهد و مسلح می‌کند؛ جنگ‌های نیابتی سازمان‌دهی می‌کند وبنابراین هرگونه توجیهی از سپاه پاسداران، پیش زمینه همکاری با جمهوری اسلامی و دست‌کم جناح اصلاح‌طلب آن است و یا تفکری که به کودتای نظامی می‌اندیشد.

رضا پهلوی نیز همواره مواضع متناقض دارد و از جمله میان به تفاوت‌هایی میان سران و مقامات نظام با بدنه‌ لشکری و کشوری تاکید داشته و از نظامیان می‌خواهد تا به مردم بیپوندند. وی سپاه پاسداران را به دو بخش بد و خوب تقسیم می‌کند و تمام قد از ارتش دفاع می‌کند.

شکی نیست که همه نیروهای پلیس، نظامی، انتظامی و امنیتی در جمهوری اسلامی ایران، همگی نیروهای سرکوبگر و کودک‌کش هستند و به همین دلیل شرورت دارد که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی، همه این نیروهای منحل شوند و نیروهای مورد نیاز امنیتی و دفاعی جامعه، با آموزش‌های جدید سازمان‌دهی شوند که در هر شرایطی، احترام به جان و حرمت شهروندان، مدنظر آن‌ها باشد.

جمع‌بندی

بی‌تردید هر انسان آزاده‌ و عدالت‌جو صراحتا این سیاست‌ها و اقدامات خشونت‌طلبانه و ضدانقلابی سلطنت‌طلبان را محکوم می‌کند. در عین حال، بدون شک حق سلطنت‌طلبان و هر نیروی دیگری‌ست که در خارج کشور، تجمعات و تظاهرات‌های مستقل خود را برگزار کند بدون این که کسی برای آن‌ها مزاحمت ایجاد کند. اما سلطنتطلبان و هیچ نیروی چپ و راست و لیبرال حق ندارد حضورشان را با پرچم و تصویر و شعار خود، به تجمعات و تظاهرات‌های نیروهای دیگر تحمیل کند و تفرقه و درگیری به‌وجود آورد.

رضا پهلوی در برخی سخن‌رانی‌ها و صحبت‌هایش، خود را یک جمهوری‌خواه سکولار معرفی می‌کند، اما در برابر سکتاریسم همسر و هواداران متعصب خود سکوت حاکی از رضایت اختیار می‌کند. وی هم‌چنین به صراحت اعلام نمی‌کند که بالاخره خود را وارث تاج و تخت سلطنت سرنگون شده می‌داند و یا جمهوری‌خواه و غیره است.

او نمایش «من وکالت می‌دهم» راه انداخت و محافل  و شبکه‌های مختلف سلطنت‌طلبان و تقریبا همه رسانه‌های فارسی‌زبان دولتی هم‌چون بی‌بی‌سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، شبکه «ایران اینترنشنال» و، تمام امکانات مالی و تبلیغی خود را برای جمع‌آوری امضاء، آن‌هم از طریق شبکه‌های اجتماعی، به حالت آماده‌باش درآوردند اما در نهایت برای «شاهزاده»شان چند صد هزار رای، یعنی حدود نیم درصد آرای جامعه 85 میلوینی ایرانی را جمع کردند.

سلطنت‌طلبان به همین ترتیب پس از رفتن رضا پهلوی از منشور همبستگی، به پنج نفر دیگر، انواع و اقسام تهمت‌ها و توهین‌ها را نثار کردند. خود این ماجرا، آشکارا نشان می‌دهد که هر کسی به سلطنت‌طلبان و در راس همه رضا پهلوی نزدیک شود و اختلاف پیدا کند به‌همین سرنوشت پنج عضو منشور دچار خواهد شد.

سلطنت‌طلبان، همواره برای غیرخودی‌ها خط و نشان می‌کشند!

برای نمونه، سعید سکویی در مصاحبه با شهرام همایون در کانال یک، چنین خط‌ونشان می‌کشد: «ما نمی‌‌پذیریم یک مشت 57‌ای که به ملت خیانت کرده‌اند، حالا بیایند سرسفره بنشینندو در جای دیگر می‌گوید: «هِی به ما می‌گند پرسش سیاسی نکنید، چشم‌ها تون رو بر حقایق ببندید، امروز فقط اتحاد. اتحاد با کی؟! با دامپزشک سپاه، ببخشید دندانپزشک سپاه؟! … شیرین عبادی؟! یک میلیون دلار جایزه اسکار، اصلا این زن بلد نیست سه کلمه حرف بزنه. این‌قدر بدبخت شدیم، این‌قدر …»

رضا تقی‌زاده، مدیرکل دفتر مخصوص شهبانو در ایران و کارمند ساواک تا سال 1357‌(به نقل از ویکی‌پدیا)، در گفت‌وگویی در کلاب‌هاوس، اظهار ناراحتی می‌کند که: «چرا من که 50 سال پیش نطق‌های شهبانو را می‌نوشتم حالا کسی صدایم را نمی‌‌شنوداو در مصاحبه با کانال یک شهرام همایون باعنوان «پشت ویترین چپ، کالایی نیستبا حضور عبدالله مهتدی و یکی از شش عضو همبستگی مهسا، می‌گوید: «من منشوری را که مهتدی بنویسد، نمی‌خواهم

چرخش‌های مداوم رضا پهلوی، نشان می‌دهد که او نه آدم پیگیری است و نه سیاست روشنی دارد و به همین دلیل از این شاخه به آن شاخه می‌پرد تا بلکه به جایی برسد. اما تاریخ نشان داده است که او به جایی نخواهد رسید بنابراین، بهتر است به‌دنبال تجارت و معاملات نهان و آشکار خود باشد و هم‌چنان به طناب پوسیده سلطنت موروثی آویزان نشود.

مهم‌تر از همه، رضا پهلوی و هواداران کله تراشیده و شعبان بی‌مخی‌شان، خیلی حقیرتر و کوچک‌‌تر از آن هستند که انقلابیون 57 و سایر نیروهای سرنگونی‌طلب را تهدید و منزوی کنند. یکی را به ده راه نمی‌دادند ادعای کدخدایی می‌کرد!

حدود یک دهه است که رضا پهلوی، همواره با راه‌انداختن پروژه‌ها و کمپین‌های مختلف، تحت عنوان‌های «برنامه براندازی»؛ «پروژه ققنوس»، «کمپین نه به جمهوری اسلامی»، «پیمان نوین»، «میدان میلیونی»، «رستاخیز فیروزه‌ای»، «شورای ملی ایران»، «وکالت می‌دهد و «منشور مهسا»، از مهم‌ترین کمپین‌هایی بوده‌اند که در آن‌ها رضا پهلوی سعی داشته منتقدین خود را حذف کند و یا آن‌ها را به انحلال بکشاند و بدنام نماید. در این میان فقط باعث خوشحالی جمهوری اسلامی، شده است.

ظنز تلخ تاریخ این است که سلطنت‌طلبان از هم اکنون مخالفین سیاسی خود را تهدید می‌کنند و می‌گویند اگر بار دیگر در ایران به قدرت برسند همه انقلابیون سال 1357، از چپ تا راست را قتل‌عام خواهند کرد؛ عملا به عناوین مختلف در انقلاب کنونی «زن، زندگی، آزادی» اخلال به‌وجود می‌آورند و به‌همین دلایل، به‌معنای واقعی سلطنت‌طلبان هیچ ربطی به انقلاب ندارند و رسما و علنا ضدانقلاب هستند! انقلاب رو به آینده دارد در حالی که ارتجاع و ضدانقلاب تلاش می‌کند جامعه را به تاریخ گذشته برگرداند. شاید برای کسانی این سئوال مطرح شود که سلطنت‌طلبان، این قدرت‌نمایی‌های تهدیدآمیز و حملات فیزیکی به مخالفین خود را از کجا به‌دست آورده‌اند؟ آن‌هم در شرایطی که نیروی قابل توجهی نیستند. به‌نظرم جوابش ساده است: ریشه چنین تفکری غیر از حماقت، متاثر از سیاست راست افراطی میلیتاریستی، فاشیستی و پرخاشگری است!

اگر یک جریان سیاسی، در نقش اپوزیسیون حقوق و آزادی‌های فردی و مدنی، آزادی‌های بی‌قید و شرط بیان و عقیده، آزادی‌های بی‌قید و شرط سیاسی، آزادی مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تحزب، تشكل، آزادی نقد به كلیه جوانب سیاسی، فرهنگی، مذهبی، و اخلاقی جامعه جزیی را به رسمیت نشناسد مسلم است که چنین جریانی از هم اکنون طناب‌های دار خود را آماده کرده و دنبال گردن می‌گردد.

واقعیت این است كه در قرن اخیر، استبداد سیاسی، سركوب و بی‌حقوقی مطلق مردم، همواره بازتولید شده است. انقلاب‌ها و هر گونه تلاش مردم برای كسب آزادی و حقوق مدنی در این سیستم‌ها، به‌شدت سركوب شده است. استبداد ضرورت سیستم سرمایه‌داری در ایران است. برخلاف ادعاهای رضا پهلوی و مدافعین سلطنت مشروطه و غیره، دیکتاتوری محمد رضا شاهی غیرقابل انکار است. برخلاف ادعاهای رضا پهلوی ساواك حکومت پدرش محصول خصلت «دیكتاتور پرور» فرهنگ مردم نبود. بر عكس، چه در دوران حکومت پهلوی‌ها و چه در دوران جمهوری اسلامی در پایه‌ای‌ترین سطح، اساسا دیکتاتوری ناشی از ضروریات حاکمیت و سیستم اقتصادی و سیاسی بوده است. حفظ و سرپا نگه‌داشتن حاكمیت سیاسی این حکومت‌ها، مستلزم ایجاد سیستمی دیكتاتوری و استبدادی است. چرا كه استبداد عامل «موفقیت» و «توسعه» كاركرد نظام و انباشت سود سرمایه خواهند شد. نتیجتا باید جنبش‌ها و احزاب سیاسی و رسانه‌ها غیرقانونی و سركوب شوند.

به باور سلطنت‌طلبان و شاه‌پرستان، باید زندان و زندانی سیاسی داشت. باید شكنجه‌گر داشت، باید پرویز ثابتی را داشت. باید دست به ترور و اعدام زد همان‌طور كه تاكنون تمامی حكومت‌های ایران دست زده‌اند.

در یک کلام می‌توان گفت حرکت‌ها و اقدامات پرخاشگرایانه سلطنت‌طلبان بر علیه نیروهای سرنگونی‌طلب، به‌نفع جمهوری اسلامی و بر علیه انقلاب و آینده مردم ایران است! بنابراین این جریان، ربطی به تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آینده آزادی‌خواهانه، برابری‌طلبانه، دموکراتیک، عدالت‌جویانه و مدرن ایران ندارد.

پنج‌شنبه بیست و پنجم خرداد 1401-پانزدهم ژوئن 2023