روزنامه ابتکار چاپ تهران مقاله اصلی صفحه اول روز شنبه 5 مردادماه خود را به موضوع بر خورد رژیم با آسیب های اجتماعی اختصاص داده است. گزارشگر این روزنامه می نویسد: “جمعآوری معتادان ، جمعآوری کارتنخوابها، جمعآوری زنان خیابانی، جمعآوری کودکان کار؛” اینها عناوین طرحهای متعددی هستند که گاه به گاه از سوی نهادهای مسئول در حوزه آسیبهای اجتماعی مطرح میشوند، اما هیچکدام تا کنون جواب نگرفته اند. در واقع بسیاری از جمعآوری شدگان در این طرحها، بعد از طی دوران ناموفقی از فرآیند بهبود وضعیت، با شرایط قبلی و یا حتی چه بسا بدتر از قبل ، به دلیل آسیبهای روانی، بر اثر ناامیدی از کمک، به خیابانها برمیگردند. همیشه این سوال مطرح است که چرا سیاست «جمعآوری» جواب نمیدهد ؟ در ادامه گزارش به یک نمونه ناموفق در مورد طرح جمعآوری کودکان کار و خیابان که به گفته گزارشگر روزنامه ابتکار، این روزها حاشیه ساز شده است می پردازد و می نویسد: ” این طرح بیش از 30 بار اجرای ناموفق داشته است.”
هدف جمهوری اسلامی از اجرای طرح دستگیری کودکان، زنان خیابانی، معتادان، کارتن خوابها، که از آن با عنوان تحقیر آمیز طرح های جمع آوری نام میبرند، در واقع به اسارت کشیدن قربانیان آسیب های اجتماعی و پنهان کردن آنها از معرض دید جامعه است. چنانچه حتی این هدف رژیم نیز تامین نمی شود. زیرا اولا فقر شدید در جامعه مدام این آسیبهای اجتماعی را باز تولید می کند، جمهوری اسلامی با اجرای اینگونه طرح ها نه با فقر بلکه با قربانیان فقر مبارزه می کند. ثانیا خود همین افراد هم بعد از مدتی به شیوه های مختلف، با ضربه های روانی و جسمی شدیدتری که خورده اند، به صحن خیابانها باز می گردند.
همین روزنامه به گزارشی اشاره می کند که یکی از فعالان حقوق کودک از جریان بازدید خود از یکی از مراکز نگهداری کودکانی که در خیابانها دستگیر شده اند، تهیه کرده است. ” با کودکانی که به این مرکز آورده شده اند، مانند زندانی رفتار می شود. نفس دستگیری آنها را هم یک شرکت خصوصی بر عهده گرفته است. در این مرکز در طول هفته تنها دو ساعت به کودکان اجازه حضور در فضای آزاد و هوا خوری داده می شود. این کودکان در بقیه روزهای هفته تنها تفریحشان این است که به تلویزیون کوچک چسبیده به سقف زل بزنند و تماشایش کنند. مددکارها بچهها را کتک می زنند. وقتی به اینگونه رفتار آنها با کودکان اعتراض می شود، می گویند این کودکان شانس آورده اند در اینجا کسی به آنها تجاوز نمی کند!” در این مراکز از مددکاران آموزش دیده، از مراقبتهای روانی و جنسیتی، از آموزش خبری نیست. در واقع آنها در این مراکز نگهداری می شوند تا هنگامی که سرپرستی سراغشان را بگیرد. بازگشت به محیط خانواده هم البته یعنی تکرار همان شرایطی که آنها را ناچار از ترک خانه کرده بود، یعنی روز از نو روزی از نو.
کار کودکان در ایران بسیار متنوع و گسترده است، هرکدام از کارهائی که کودکان انجام می دهند، سختی و مشکلات خاص خود را دارد، اما یکی از سختترین انواع کار کودک، زبالهگردی و تفکیک زباله است. در شهری مانند تهران روزانه ۹ هزار تن زباله تولید می شود. در این میان فقط سه درصد از زبالهها در مبدأ تفکیک شده و مابقی تفکیک به عهده کودکانی است که در میان آنها از کودک ۶ ساله تا ۱۸ ساله یافت میشود. تفکیک زباله در هر منطقه به پیمانکارهائی واگذار شده است که با شهرداریهای هر منطقه قرارداد دارند. کار تفکیک زباله در گاراژهائی که غالبا در حاشیه شهر قرار دارند، اساسا توسط کودکان در سنین مختلف انجام می شود.
کودکان زباله گرد شامل طرح “جمع آوری” شهرداری نمی شوند و سرنوشت آنها به گونه ای دیگر رقم می خورد. بازاء پرداخت یک ملیون و چهارصدهزار تومان شهرداری برای آنها ” کارت زباله گردی” صادر می کند. آنها در واقع کودکان کار یا بردگان شهرداری و مافیای جمع آوری و تفکیک زباله هستند. زباله گردی و تفکیک زباله در کلانشهرهای ایران و از آن جمله در تهران یکی از دردناک ترین صحنه های کار کودک را به نمایش می گذارند. این “کارگاهها” که پیمانکاران شهرداری برای تفکیک زباله از آن استفاده میکنند به طور معمول گاراژهایی در حاشیه شهر بدون ابتداییترین امکانات بهداشتی هستند و کودکان زبالهگرد در آن در معرض انواع بیماریهای عفونی قرار دارند.
این گوشه ای از سیمای زندگی در کشوری است که بر دریائی از ثروت طبیعی نشسته است. در کشوری است که در آن میلیونها انسان کارگر، روزانه ثروت و نعمت می آفرینند و خود از حاصل کار خود بیگانه اند. در چنین کشوری صدها هزار از کودکانش ناچار هستند نان روزانه خود و خانواده هایشان را با تفکیک زباله و زباله گردی تامین کنند و شهرداری برای آنها کارت زباله گردی صادر کند. باید فرزندان کارگران و دیگر اقشار تهیدست جامعه محروم از ابتدائی ترین امکانات، زباله دان های کوچه پس کوچه ها را زیرورو کنند و اشغال جمع کنند و شبها را در آلونکهائی در جوار زباله ها به روز برسانند. از بکار بردن لغت ” جمع آواری” و جنبه تحقیر آمیز و غیر انسانی آن در طرح های رژیم که بگذریم، پاسخ واقعی به این سوال را که چرا این طرح ها شکست می خورند، نه از زبان مطبوعات سانسور زده ایران و نه از زبان مسئولین جمهوری اسلامی نخواهید شنید. اما در واقع پاسخ روشن است ، جمهوری اسلامی با همه دستگاهها و نهادهای سرکوبش ، با ایدئولوژی و باورهایش، با اقتصاد و سیاستش، ویرانگر ترین آسیب اجتماعی در این جامعه است. تا این آسیب اجتماعی باقی است، همه آسیبهای دردناک اجتماعی دیگر به حیات خود ادامه خواهند داد.