این آخرین جمله ای بود که هفته پیش در شامگاه دوشنبه بیست و پنجم ماه مه ، پنجم خرداد از زبان “جورج فلوید “مرد سیاه پوستی که زیر فشار چکمه پلیس سفید پوست بر گردنش و در حالیکه به سختی نفس میکشید ، دقایقی کوتاه قبل از مرگش ابراز داشت. “درک شووین”پلیس سفید پوست و سه همکارش که شاهدان مرگ جانگاه “فلوید “چهل وپنج ساله بودند ، حتی در مقابل اعتراض عابری که آنها را خطاب قرار داده و میگوید که “فلوید” دیگر توان حرف زدن وحرکت ندارد ، همچنان به جنایت مرگبار خود ادامه میدهند. ” فلوید” در حالی که فشار زانوی پلیس بر گردنش آخرین لحظات زندگی او را رقم میزند،از مأمور خواهش میکند که زانوی خود را بردارد. ” لطفا ، من نمیتوانم نفس بکشم ! من را نکش ” اما هر دو پلیس سفید پوست که درکنار او ایستاده اند میدانند چه میکنند و حتی زمانی که مردم جمع شده و یکی از میان آنان میگوید ” رهایش کن ، تو که او را در اختیار داری،حداقل اجازه بده نفس بکشد ” کار ساز نیست. پایان جنایت زمانی است که بعد از ده دقیقه آمبولانس در محل ظاهر شده و جسد بی جان ” فلوید” به داخلش کشیده میشود. “اف بی آی” پلیس فدرال آمریکا اعلام کرد که چهار مأموری که درصحنه حاضر بودند ، یک روز بعد اخراج شدند و مضافا اینکه پرونده ای در این مورد باز کرده است که یکی از “محورهای این تحقیقات احتمال نقض حقوق مدنی قربانی است” . کسی چه میداند که این به اصطلاح ” احتمال ” هیچوقت به یقین تبدیل نخواهد شد. اگر چه قاتل مزبور بازداشت شد ولی ساعاتی بعد با وثیقه پانصد هزار دلاری آزاد گردید.
انتشار ویدئوی ده دقیقه ای مرگ دردناک ” جورج فلوید ” از روز سه شنبه با اعتراضات به حق و خشمگین مردم ابتدا در ” مینیا پولیس ” و آتش زدن پاسگاه پلیس و سپس در روزهای گذشته به بسیاری از شهرهای آمریکا کشیده شد.تنها در روز یکشنبه در بیش از سی شهر امریکا دهها هزار نفر دست به راهپیمایی اعتراضی زدند. راه پیمایان در بسیاری از شهرها همان جمله ای را تکرار میکردند که ” جرج فلوید” در لحظات آخر بر زبان رانده بود: ” نمیتوانم نفس بکشم “. باندرولهائی که بر روی آنها نوشته شده بود”جان سیاه پوست ارزش دارد ” و “بدون عدالت صلحی نخواهد بود ” همه جا به چشم میخورد .در متینگ مرکزی در ” مینیا پولیس ” یک زن جوان سیاه پوست از فعالین شناخته شده جنبش زنان به نام” تمیکا مالوری “با خشمی عمیقا انسانی خطاب به مردمی که در آنجا جمع شده بودند چنین گفت : ” ما در شرایط اضطراری بسر میبریم و نمیتوانیم تماشگر این اوضاع باشیم .ما در اینجا از خشم داریم آتش میگیریم .ما به اهالی کالیفرنیا به اهالی واشنگتن و به اهالی سرتاسر ایالات متحده میگوئیم دیگر بس است.”
با وجود اینکه در بسیاری ازشهرها گارد ملی برای سرکوب مردم در خیابانها حضور یافته و بیش از هزار و هفتصد سرباز ویژه ضد شورش به ” مینیا پولیس ” ارسال شده و این نیروها با گاز اشک آور و گلوله های پلاستیکی به صفوف مردم هجوم برده اند ، ولی همه این تمهیدات نتوانسته اند مردم را به خانه هایشان باز گردانند.در واشنگتن صدها نفر در برابر کاخ سفید تجمع کردند. ترامپ سمبل راسیسم عریان موجود درآمریکا روز شنبه در واکنش به تظاهرات در مقابل کاخ سفید در صفحه تویتر خود نوشت : “جمعیت زیادی آمده بود که به صورت حرفه ای سازماندهی شده بود. اما هیچکس حتی در آستانه عبور از نرده ها هم قرار نداشت. اگر این کار را انجام میدادند با وحشی ترین سگها و شوم ترین سلاحهائی که من تاکنون دیده ام روبرو میشدند “.تصورش سخت نیست که خود او یکی از آن سگهای وحشی بود که با سلاح مرگبار و در معیت گارد ویژه اش مردم معترض را مورد حمله قرار دهد.
نباید کتمان کرد که راسیسم موجود در آمریکا در بستر یک تاریخ خونین برده داری شکل گرفته و هیچگاه و هیچ زمان از این جامعه رخت برنبست.زمانیکه بیشترین زندانیان را سیاه پوستان ولاتینو ها تشکیل داده و نیروی کار آنان به مثابه بردگان در مؤسسات صنعتی و کشارزی به حراج گذاشته میشود، زمانیکه اکثریت بزرگی از آنان به حاشیه شهرها رانده شده اند ،در اینصورت به سختی میتوان از الغای بردگی و راسیسم برآمده از آن صحبت کرد.زمانیکه ترامپ از ” آمریکا اول ” صحبت به میان میآورد بدون تردید منظورش آمریکای سفید پوست است.در تفکرات راسیستی او سیاه پوستان و لاتینوها انسانهای بی ارزشی هستند که یا حامل بیماریها خطرناکند،یا باندهای انتقال مواد مخدرند و یا کسانی که باید سگهای بسیار وحشی را به جانشان انداخت.کافی است حتی به سخنان آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا که” آزادی بردگان ” به نام او در تاریخ سفید پوستان نگاشته شده است نگاهی بیاندازیم تا مفهوم این لغو بردگی و در بستر آن راسیسم نهادینه شده را بفهمیم. او که اعلامیه ” ازادی بردگان ” را در اوج جنگ داخلی آمریکا در سال 1862 بین ایالات شمال و جنوب را صادر کرد، در جریان جنگ اعلام نمود : “هدف اصلی من در این مبارزه این است که اتحادیه را حفظ کنم ( منظورش اتحادیه ایالات شمال و جنوب است) نه این که برده داری را حفظ کنم و یا از بین ببرم. اگر میتوانستم اتحادیه را بدون آزاد کردن هیچ برده ای حفظ کنم ، این کار را میکردم و اگر میتوانستم اتحادیه را با آزاد کردن گروهی از بردگان و نگه داشتن گروهی دیگر حفظ کنم ، این کار را میکردم ” . فراموش نکنیم زمانی هم که حفظ به اصطلاح اتحادیه از طریق لغو بردگی امکان یافت،سیاه پوستانی که در آمریکا به دنیا آمده بودند شهروند آن کشور محسوب میشدند ولی حق رأی نداشتند. تنهایک قرن بعد تر یعنی در دهه هفتاد قرن گذشته ، شهروندان سیاه پوست از حقوق یکسان با شهروندان سفید پوست برخوردار گشتند ولی همین راسیسم موجود نشان میدهد که برابری حقوقی هیچگاه به مفهوم حقوق برابر نیست. باید گفت که راسیسم موجود در آمریکا چیزی جز شکل تلطیف یافته برده داری در چهارچوب دمکراسی صوری پارلمانتاریسم بورژوائی نیست . اکنون باید امیدوار بود که جنبش اعتراضی کنونی که بیان خشم آگاهانه و عمیق بخشهائی از مردم ایالت متحده است،جامعه را به آن سوئی ببرد که نقطه پایانی بر راسیسم نهادینه شده بگذارد و در آنصورت است که شعار ” جان سیاه پوست هم ارزش دارد ” مفهوم واقعی خود را مییابد.