حزب کمونیست ایران

گرامی باد یاد انقلاب کارگری 1917 روسیه (بخش دوم و پایانی)

حکومت نوپای کارگری وارث ویرانی های یک جنگ امپریالیستی، صنایع ویران شده، کشاورزی آسیب زده، قحطی و گرسنگی سراسری و فقر و فلاکت غیر قابل توصیف بجا مانده از حکومت تزار بود. سه سال نخست پس از پیروزی انقلاب کارگری، کارگران و زحمتکشان با تحمل سختی های کم نظیری، با فداکاری و امید به رهایی، حکومت کارگری را از بحران مرگ و زندگی نجات دادند. در جبهه داخلی طوفان ها فرو نشست، اما در جبهه مبارزه بین المللی امید به قریب الوقوع بودن انقلابات کارگری در کشورهای صنعتی بویژه در آلمان سست شد.
مبارزه برای بنا نهادن ساختمان سوسیالیسم و برای بنای یک اقتصاد سوسیالیستی در جامعه شوروی در دستور کار حزب بلشویک و دولت کارگری قرار گرفت. بحث ها و جدل های فراوانی بر سر الگوهای اقتصاد سوسیالیستی، نحوه دست و پنجه نرم کردن با مقاومت های پنهان ضد انقلاب بورژوایی در داخل و فشارهای امپریالیسم در مقیاس جهانی در گرفت. جدال بر سر راه های صنعتی کردن جامعه روسیه و چگونگی بالا بردن تولید کشاورزی در حین خنثی کردن مقاومت دهقانان مرفه، جدال بر سر نفس امکان پذیری ساختمان سوسیالیسم در یک کشور، از اهم مناقشات این دوره بود.

در این جدال ها متاسفانه هیچکدام از جناح ها و فراکسیون های درون حزب بلشویک نتوانستند تکامل انقلاب کارگری و پایه گذاری اقتصاد سوسیالیستی را بر مبنای منافع طبقه کارگر نمایندگی کنند و در میدان عمل واقعی قدرت سیاسی کسب شده را به بهای فاصله گرفتن از آرمان های اولیه حفظ کردند. در غیاب الگوی اقتصاد سوسیالیستی این بار، این بورژوازی زخم خورده روسیه بود که امکان تحقق آرزوهای دیرینه خود را در بدست گرفتن سکان حزب و دولت و نهادهای انقلابی آن می دید. وقتی دولت نوپای کارگری در شوروی از ارائه الگوی رشد اقتصاد سوسیالیستی در این کشور عاجز ماند، این بورژوازی روسیه بود که در نهادهای جدید، آن ظرفیتی را یافته بود که با بکار گرفتن آنها می توانست بن بست خود را بشکند و آرزوی دیرینه اش را یعنی بنیانگذاری روسیه ای صنعتی و مقتدر را در برابر قدرت های سرمایه داری امپریالیستی آن دوره تحقق بخشد. آوازه سوسیالیسم و اعتبار اجتماعی آن، نفوذ حزب بلشویک که حاصل رهبری پیروزمندانه یک انقلاب کارگری بود، همگی با مهارت و استادی در خدمت ناسیونالیسم عظمت طلب روس بکار گرفته شدند.

جناح حاکم در حزب کمونیست، در سال های اواسط دهه ۲۰ آن سیاست هایی را که دوره ای برای حفظ قدرت در دست طبقه کارگر از آن به عنوان عقب نشینی موقت و آگاهانه برای تدارک تعرض بعدی یاد می شد، تا حد اصول ارتقا داد و از آن فضیلت های ابدی برای ادار ه ی امور کشور ساخت. بجای پیگیری آرمان های رهائی بخش سوسیالیستی، لغو مالکیت خصوصی، لغو کار مزدی، ایجاد رفاه مادی در زندگی مردم، بنیانگذاری یک جامعه متشکل از انسان های آزاد و برابر و فارغ از بی حقوقی، تحقیر و ستم، عملا احیای وجهه ملت روس را در جامعه ملت ها هدف خود قرار داد. نیاز به جبران عقب ماندگی های صنعتی، افزایش تولید ملی و ملزومات بنای ساختمان سوسیالیسم در یک کشور، همگی به سیاست های عملی برای احیای قدرت و عظمت امپراتوری روسیه تبدیل شدند. و بدین ترتیب راه تبدیل روسیه به یک ابر قدرت نظامی و صنعتی هموار شد.

تحت چنین شرایطی اهداف انقلاب کارگری در ویترن ها باقی ماند و سوسیالیسم و کمونیسم و مارکسیسم به ابزارهای بزک کردن و توجیه گر این روند ضد انقلابی و ضد کارگری تبدیل شدند. اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست این کشور از اواخر دهه 20 دیگر تماما در راه سرمایه داری قدم نهادند و به مرور زمان یک سرمایه داری متمرکز دولتی تحت نام سوسیالیسم شکل گرفت و چون بختکی بر زندگی و مقدرات کارگران و مردم زحمتکش و تحت ستم در اتحاد شوروی افتاد.

نیروی کار و قدرت خلاقه میلیون ها انسان، تحت یک سیستم متمرکز دولتی برای پیگیری این رسالت تاریخی بورژوازی روسیه بحرکت در آمد و در سالهای دهه ۳۰ در حالیکه جهان سرمایه داری در غرب در چنبره بحران اقتصادی سختی گرفتار آمده بود، اتحاد شوروی از بالاترین نرخ رشد اقتصادی برخوردار گردید و غول نیرومند صنعتی جدیدی در آستانه جنگ جهانی دوم با عرق جبین کارگران و زحمتکشان اتحاد جماهیر شوروی، پا به عرصه رقابت های بین المللی سرمایه داری گذاشت.
اما تضمین پیشرفت این روند ظالمانه و سرمایه دارانه به روش های حکومتی و ساختار سیاسی متفاوتی از آنچه که کارگران از انقلاب خود انتظار داشتند نیاز داشت. دیکتاتوری حزب جای دیکتاتوری طبقه را گرفت و در درون حزب نیز آن جناحی که توانسته بود رقبای حزبی خود را سرکوب و از میدان بدر نماید به عنوان نماینده طبقه کارگر، خود را در اعمال دیکتاتوری بر کل جامعه محق می دانست و بدین ترتیب برای خاموش نگاه داشتن کارگران و مردم معترض در شوروی و در نتیجه تامین امنیت سرمایه داری دولتی در پیگیری اهداف و آرزوهای خویش، سیستم دیکتاتوری و سرکوب بیرحمانه ای را بنیان گذاشتند و برای سالیان طولانی اجازه ندادند کوچکترین صدای اعتراض بالا بگیرد و هیچ نیروئی در قالب اپوزیسیون قادر به عرض اندام باشد. مردم جامعه شوروی و در رأس آنها کارگران این سیستم حکومتی را تماما از خود بیگانه می دانستند. سران حزب و دولت که نفوذ و پایه اجتماعی خود را از دست داده بودند برای بقای خود در این موقعیت ها یک بوروکراسی پیچیده، و یک سازمان امنیتی مخوف ایجاد کردند و تنها با اتکا به روش های خشن و بیرحمانه و سازمان بوروکراتیک دولتی شان قادر به حکومت کردن و حفظ سلطه خویش بودند.

هم پیروزی و هم پروسه شکست انقلاب کارگری در روسیه حاوی درسهای ارزنده ای است که می تواند مسیر مبارزات طبقاتی و انقلابی کارگران در ایران و جهان را در تمام عرصه های مبارزه بر علیه بربریت حاکم بر بشریت امروز، تداوم بخشیده و با اتکاء به نیروی آگاهی و تشکل ، راه رسیدن به سوسیالیسم را هموار و کوتاه تر سازد.