خاورمیانه
الف ، خاورمیانه به میدان رقابتهای امپریالیستی و قدرتهای منطقه ای تبدیل شده است. روسیه به میدان رقابتهای خاورمیانه بازگشته است و دولت آمریکا دیگر نیز ابرقدرت بلامنازع در خاورمیانه نیست.
روسیه تلاش می کند جای پای خود را در خاورمیانه، در قدم اول از طریق سوریه، محکم نماید. در همین رابطه از ظرفیتهای رژیم اسلامی ایران نیز بهره می گیرد. کشاکشهای موجود بین آمریکا و روسیه در این منطقه، تلاشهائی هستند برای شکل دادن به توازن قوای جدید در خاورمیانە. دولتهای اروپائی با وجود تفاوتهائی که در مصالح و سیاستهایشان با دولت آمریکا در منطقه دارند، عملا در سیاستهای کلان در این منطقه دنباله رو سیاستهای آمریکا هستند. استراتژی امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه بر اساس حفظ کنترل غالب خود بر مناطق نفت خیز، محدود کردن دامنه نفوذ دولتهای روسیه و چین، کنترل دخالتگری های رژیم جمهوری اسلامی و تأمین منافع همپیمانان منطقەای اش استوار است. قدرتهای محلی که سابقا دولت آمریکا را پشت و پناه خود می دیدند، اینک در جستجوی راههای جدیدی برای حفظ قدرت خود هستند. آنها پس از تجربه سقوط چند دیکتاتور در خاورمیانه و شمال آفریقا، دیگر برای تداوم حاکمیت خود نمی توانند چندان روی حمایت آمریکا حساب کنند. از اینرو تلاش می کنند عمق امنیتی خود را توسعه دهند و در تقسیم کار سیاسی و اقتصادی کل منطقه مستقیما سهیم باشند.
ب، مسئله کرد یکی از مسائل حل نشده در خاورمیانه است و کومه له در مسیر مبارزه برای رفع این ستم قرار دارد.
اگر چه این مسئله در حال حاضر در کشورهای عراق و سوریه به نحوی که این سند در ادامه به آن می پردازد، دستخوش تغییراتی شده است، اما همچنان یکی از پیچیدگیهای اوضاع سیاسی کنونی در خاورمیانه را تشکیل می دهد. مردم کرد در این منطقه همچنان از وجود ستم ملی رنج می برند. جنبش رفع ستم ملی عکس العملی مردمی و حق طلبانه در برابر تبعیض و نابرابری و بیحقوقی ناشی از وجود این ستم است. ناسیونالیسم کرد جریانی است که از وجود این ستمگری تغذیه میکند. برای احزاب ناسیونالیست در این دوره مسئله ملی و جنبش رفع ستم ملی به نردبانی برای مشارکت در قدرت محلی و یا مرکزی تبدیل شده است. کمونیستها به دلیل پیگیری و جدیتی که در ضرورت رفع ستم ملی، بعنوان مانعی بر سر راه حرکت جامعه به سوی آزادی، رفاه، برابری و وحدت طبقه کارگر دارند، میتوانند نقطه امید مردم کرد برای رهائی از ستم ملی باشند. کومه له در کردستان ایران در این مسیر قرار دارد و موقعیت غیر قابل انکاری در این زمینه در جامعه کردستان بدست آورده است. ج، مسئله فلسطین؛ رنج و آزار و ستم بر مردم فلسطین اساسا به این دلیل ادامه دارد که امپریالیسم آمریکا و لابی های قدرتمند طرفدار اسرائیل در کشورهای اروپائی در همکاری با دولت اشغالگر اسرائیل، نمیخواهند که این مسئله به شکل عادلانه ای حل شود.
مسئله فلسطین همچنان بصورت یک استخوان لای زخم لاینحل باقی مانده است. ملتی را از حق تعیین سرنوشت خود محروم کرده اند، ملیونها نفر از آنها را از سرزمین خود آواره کرده اند، به دور آنها که باقی مانده اند حصار کشیده اند ومقاومت عادلانه آنها را با خشن ترین روشها سرکوب می کنند. دولت اسرائیل هنوز پایگاه قدرتمند غرب در دل منطقه استراتژیک و بحرانی خاورمیانه، برخوردار از سلاح اتمی و ارتشی مجهز و تا دندان مسلح است. دولت اسرائیل با چنین ظرفیتهائی، به حکم شرایط عینی که در آن قرار دارد متحد پایداری برای دولت آمریکا و کشورهای غربی است. تا زمانیکه دولتی نژاد پرست و مذهبی در این کشور بر سر کار است، این کشور لاجرم در جبهه آمریکا قرار خواهد داشت. از اینرو از نگاه دولت آمریکا، اسرائیل به عنوان نیروی ذخیره دفاع از منافع این کشور و کل جهان غرب، باید از یک دولت با ثبات و قدرتمند برخوردار باشد. دولت اسرائیل با آگاهی از این موقعیت عینی خود، با سرسختی دست اندر کار سرکوب مردم حق طلب فلسطین است. رژیم اسرائیل مدام سیاستهای سرکوبگرانه خود را بر علیه مردم فلسطین تشدید میکند و به توسعه شهرکهای یهودی نشین در سرزمینهای اشغالی فلسطینی ها ادامه میدهد. در همین دوره دیوار حائل بین مناطق فلسطینی نشین و اسرائیل را تکمیل نمود. به این ترتیب بخشهای وسیعی از سرزمین فلسطین بصورت زندانی بزرگ برای ساکنین آن درآمد. در همین دوره با بهانە های واهی منطقه محاصره شده غزه را برای چندمین بار به ویرانی کشید و جان هزاران نفر از مردم این منطقه را گرفت. مردم فلسطین و اسرائیل نفعی در این دشمنی و خشونت ها ندارند. دولت نژادپرست اسرائیل اساسا این نفرت را بوجود آورده است و مدام آنرا بازتولید می کند. این دولت اسرائیل است که زمینه را برای رشد جریانات اسلامی و افراطی در مناطق اشغالی هموار می کند. و زمینه ساز دخالتهای ارتجاعی و مخرب جمهوری اسلامی در قضیه عادلانه مردم فلسطین شده است. برای رهایی از این کشتار و ناامنی راهی جز این وجود ندارد که مردم ستمدیده فلسطین و مردم شریف و عدالتخواه در اسرائیل متحدانه و دست در دست هم بر علیه این رژیم که بقای خود را در پایمال کردن حقوق فلسطینیها و کشتار روزمره آنها می داند، برخیزند. مردم ستمدیده فلسطین تنها با اتحاد و همبستگی با کارگران و توده های مردم زحمتکش و جنبشهای پیشرو اجتماعی در این کشور، تداوم مبارزه متحد خود و برخورداری از حمایت مردم شریف در سرتاسر جهان می توانند راهی برای برون رفت از این وضعیت نابسامان، بازگشت آوارگان به سرزمینهائی که از آن رانده شده اند و تشکیل دولت مستقل فلسطین در این سرزمینها، بیابند.
د، عراق: اشغال عراق بوسیله نیروهای آمریکا نه فقط “پروسه آزادی عراق” نبود، بلکه سر آغاز دوران فلاکت و تیره روزی مردم این کشور شد.
پس از آنکه ارتش آمریکا از عراق خارج شد و دستگاه عریض و طویل اداری برای تأمین منافع آمریکا جایگزین آن گردید، ناامنی و کشتار در این کشور تداوم یافت. کینه و دشمنی های فرقه ای و مذهبی بویژه طی سالهای پس از سقوط رژیم بعث، دامن زده شد. کشمکش جناحهای رقیب منتسب به گرایشهای شیعه و سنی بر سر قدرت در عمل این کشور را به مناطق نفوذ جدا از هم تبدیل نمود و سرانجام بخش عمده مناطق تحت نفوذ احزاب و عشایر سنی مذهب، به کنترل نیروهای داعش در آمد.
برخلاف ادعای آنهایی که از آشفته بازار کنونی در عراق بهره می برند، اکثریت مردم این کشور بین احزاب و گروههای مافیایی و مذهبی درگیر، سرشکن نشدەاند، بلکه اکثریت مردم این کشور در دام این گروهها و سیاست آمریکا و دولت های منطقه گرفتار شده اند. مدنیت و انسانیت در این کشور نابود نشده است. آنچه که امروز در عراق جریان دارد، میراث رژیم فاسد و جنایتکار بعث، مداخلات آمریکا و رقابت دو ارتجاع جمهوری اسلامی و امرای حاکم بر عربستان سعودی و سهم خواهی دولت ترکیه از درآمد نفت این کشور است. در این میان این مردم محروم و ستمدیده عراق هستند که قربانی می شوند و داشتن امنیت جانی به بزرگترین آرزوی زندگیشان تبدیل شده است.
اینکه آیا عراق به عنوان یک کشور باقی خواهد ماند یا به چند واحد جغرافیائی و حاکمیت جدا از هم تجزیه خواهد شد، هنوز ناروشن است. اما واقعیت این است تا زمانیکه قدرتهای بورژوائی و جریانات ارتجاعی محلی آتش بیاران صحنه سیاسی در عراق هستند، به دلیل رقابتهای رژیم های ایران و عربستان سعودی و ترکیه، به دلیل تفرقه هائی که در این جامعه دامن زده اند و دشمنی های خونینی که بوجود آوردهاند، اجرای هر نوع طرح تقسیم جغرافیائی عراق به دولتهای مستقل، از مسیری فاجعه بارتر از آنچه که تا کنون رویداده است خواهد گذشت. ه، مسئله استقلال کردستان عراق، استقلال کردستان از دولت مرکزی عراق از یک حق فراتر رفته و به یک ضرورت تبدیل شده است، بحث تنها بر سر کم دردسر ترین راه عملی کردن آن است.
اگرچه استقلال کردستان عراق به خودی خود به معنای دموکراتیزه شدن این جامعه و شرایط مادی بهتر زندگی مردم آن نخواهد بود، اما راه حل قطعی برای حل مسئلە ملی است. از اینرو در شرایط مشخصی که امروز کشور عراق در آن قرار دارد، کومه له مدافع تشکیل کشور کردستان مستقل است. اما در عین حال بر این باور است که با توجه به رنجها و مصائبی که مردم کردستان طی هفتاد سال اخیر در این راه متحمل شده اند، اکنون زمان آن رسیده است که این خواسته همیشگی مردم کردستان از کم آزار ترین راهها متحقق شود. احزاب حاکم درکردستان عراق در طی ٢٥ سال اخیر در دو مقطع در موقعیتی قرار گرفتند که می توانستند استقلال این بخش از کردستان را اعلام کنند. نخست در سالهای اوائل دهه ٩٠ و هنگامیکه رژیم بعث ناچار شد نیروهایش را به پشت مدار ٣٦ درجه عقب ببرد. برای مدت نزدیک بە ١٣ سال کردستان عراق عملا مستقل از دولت مرکزی بود. در این دوره حتی پول رایج در مرکز و در کردستان متفاوت بود. اعلام رسمی استقلال با استقبال عمومی روبرو می شد. فرصت دوم هنگامی بود که با حمله آمریکا به عراق در سال ٢٠٠٣ رژیم صدام سقوط کرد. در آن مقطع نیز استقلال کردستان از پشتیبانی عمومی مردم برخوردار بود. حتی در این مورد رفراندومی برگزار شد که اکثریت قاطع مردم در آن شرکت کردند و به استقلال رای دادند. در هر دوی این فرصتها کردستان و عراق به طور کلی در موقعیتی قرار داشتند که دخالت نظامی جمهوری اسلامی و حتی ترکیه ممکن نبود. دولت مرکزی هم ضعیف تر از آن بود کە در این باره بتواند اقدامی انجام دهد. اما این دو فرصت برای اعلام استقلال به کار گرفته نشد و احزاب کردستانی به سراغ مشارکت در دولت مرکزی رفتند و به برقراری سیستم فدرالی رضایت دادند. بدین ترتیب عملا به آتش بیار استقرار یک حکومت مذهبی شیعه تبدیل شدند و به قانون اساسی که در انطباق با قوانین شریعت نوشته شده بود رای دادند. طی ١٣ سال بعد از آن به دلایل گوناگون از جمله عمیق تر شدن شکاف طبقاتی، ناتوانی حکومت محلی در جواب دادن به توقعات مردم، گسترش فساد مالی و اداری، فلج شدن نظام توافق احزاب بر سر تقسیم پستهای حکومتی، انحلال پارلمان، نبودن چشم اندازی برای بهبود وضعیت اقتصادی، مردم کردستان از رهبران و احزاب و حکومت محلی بیگانه شده اند.
رهبران احزاب ناسیونالیست کردستان آنقدر که به پشتیبانی ابرقدرتها دل بستەاند، به مردم کردستان اتکاء نمی کنند. دولتهای ایران و عراق و ترکیه توانسته اند شکافهای موجود بین این احزاب را تشدید کنند و در مناطق نفوذ هر کدام دستگاههای نظامی و امنیتی خود را مستقر کنند. امروز اگرچه صحبت از برگزاری رفراندوم و اعلام استقلال می شود، اما واقعیت این است پروژه متحدانه روشنی برای تحقق این امر وجود ندارد.
و، سوریه: سوریه ملیتاریزه شد زیرا همه آنهائی که از گسترش مبارزات توده ای و نتایج پیش بینی نشده آن نگران بودند، از این طریق مردم را از عرصه مبارزه مستقیم کنار زدند .
اوضاع در سوریه روز بروز پیچیدەتر می شود. صدها هزار نفر جان خود را از دست داده اند و شهرها و مناطق مسکونی این کشور به ویرانه تبدیل شده اند. در ماههای نخست آغاز حرکت مردم بر علیه دیکتاتوری حاکم، مردم این کشور فارغ از هرگونه تفاوت ملی و مذهبی، متحدانه علیه رژیم سوریه مبارزه میکردند. کمیته های محلی و انقلابی خود جوش از پائین، جنبش مردم را هدایت میکردند. کارگران، روستائیان فقیر و زنان نقش چشمگیری در حرکتهای اعتراضی داشتند. این جنبش قدم به قدم رژیم سوریه را ناچار به عقب نشینی میکرد و پایه های حکومت بشار اسد را به لرزه درآورده بود. این جنبش انقلابی و پیشرو دولتهای دیگر منطقه نظیر ترکیه، ایران و عربستان و حتی عراق را از سرایت امواج انقلاب به کشورهایشان نگران کرده بود. دستها از هر سو برای کنترل و تغییر مسیر مبارزات مردم به حرکت درآمدند، همه دولتهای منطقه و قدرت های جهانی ذینفع در بحران سوریه و نیز دولت مرکزی این کشور، ادامه روند خیزش انقلابی مردم برایی آزادی و زندگی بهتر در این کشور و ایجاد حکومتی برخاسته از رای و اراده مردم را در جهت منافع خود نمی دیدند و هرکدام به نحوی در میلیتاریزه کردن کل فضای سیاسی این کشور نقش داشتند. و سرانجام در غیاب یک جریان رادیکال و پیشرو کە بتواند اعتراضات تودەای را سازماندهی، رهبری و هدایت کند، موفق شدند که نیروی مردم، یعنی بازیگر اصلی صحنه سیاسی سوریه را تماما به حاشیه برانند و فلاکت و نا امنی و آوارگی را بر مردم این کشور تحمیل کنند. این روند بعنوان تنها راه باقیمانده برای بقای رژیم، مطلوب بشار اسد نیز بود.
اکنون مذاکرات آشکار و پنهان برای تثبیت توازن قوائی که در نتیجه کشمکشهای ٦ سال گذشته بین نیروهای درگیرحاصل شده است، در جریان است. اگرچه امید بستن به راه حل هائی که نیروهای ضد مردمی در سالنهای مذاکره ارائه می دهند، نهایتا راه به جائی نمی برد و با هر به اصطلاح صلحی که از زیر دست اینها بیرون بیاید، به احتمال زیاد نطفه فاجعه دیگری بسته می شود، اما در شرایط کنونی نفس آتش بس و برقراری آرامش در این کشور، خود میتواند نقطه شروعی باشد برای رهائی مردم سوریه از کابوسی که در آن گرفتار شده اند. بدون شک کوتاە شدن دست قدرتهای درگیر در این بحران، شرط لازم ایجاد فضائی است کە در آن مردم بتوانند بە خود آیند و به تعیین سرنوشت سیاسی خود بیاندیشند. در چنین صورتی است که میتوان امیدوار بود مبارزه برای تأمین صلح پایدار، برای کسب آزادی و بهبود شرایط زندگی را در شرایط مساعدتری از سر گیرند. پایان یابی جنگ و فلاکت درگرو پایان یابی مداخله تمامی نیروهای سرمایهداری، و سرنگونی انقلابی حکومت سوریه و برقراری حاکمیت کاگران و زحمتکشان بر سرنوشت خویش است.
ز، جنبش روژآوا، علیرغم خطراتی که از درون و از بیرون آنرا تهدید می کند، حرکتی پیشرو و شایسته پشتیبانی است.
در دل این بحران و جنگ و کشمکش خونین، تجربه کردستان سوریه جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد. مردم کارگر و زحمتکش در دل یک بحران سیاسی این امکان را یافته اند که: دست رژیم بورژوائی و ضد مردمی بشار اسد را از مناطق کرد نشین کوتاه کنند، حاکمیت خود را با اتکاء به مشارکت فعال همگانی و مکانیزمهای دموکراتیک برپا کنند، زنان را در مقیاسی وسیع به میدان مبارزات سیاسی و اجتماعی و نظامی بیاورند، برابری زن و مرد را به قانون رایج تبدیل کنند، همزیستی داوطلبانه و آزادانه ملیتها و مذاهب مختلف را تامین کنند، تجربەای جدید از اختلاط سرمایه خصوصی و تعاونی را بیازمایند و سرانجام با سازماندهی یک ارتش مسلح توده ای از دستاوردهای خود دفاع کرده و تهاجم نیروی فوق ارتجاعی و تا دندان مسلح مانند داعش را در هم شکنند. این دستاوردها نه تنها برای آینده کل سوریه، بلکه برای اوضاع غرق در بحران امروز خاورمیانه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اما این دستاوردهای ارزشمند را خطراتی نیز تهدید می کند: تبدیل شدن به پیاده نظام سیاست جنگی آمریکا و یا روسیه برای تصرف مناطق تحت تسلط داعش، بدون کسب تعهدات رسمی و جدی و اعلام شده در مورد حقوق مردم بعد از بیرون راندن داعش. کم توجهی به نقش مخرب و ریاکارانه رژیم جمهوری اسلامی که در ظاهر لاف دوستی با جنبش روژاوا می زند و در خفا در تدارک خنجر زدن از پشت است و علیرغم تضاد منافعی که با دولت ترکیه در بحران سوریه دارد، بر سر جنبش مردم کرد با آن همراه و هم پیمان است. دشمنی دولت ترکیه با اساس تجربه کردستان سوریه و حاکمیت مردم، که برای کردستان ترکیه نیز میتواند الهام بخش باشد. دخالت نظامی مستقیم برای سرکوب جنبش برای برپائی جنگ داخلی در کردستان سوریه.
کم رنگ شدن تدریجی نقش توده های مردم کارگر و زحمتکش از طریق تقویت نقش احزاب در اداره امور و در تعیین سرنوشت سیاسی خود، محدود کردن آزادی های سیاسی، مماشات کردن با فساد مالی و اداری، نداشتن برنامه روشن برای بهبود شرایط زندگی اکثریت مردم، عقب نشینی از قوانین پیشرو و مترقی در برابر فشارهای ارتجاع داخلی و منطقه، بوجود آمدن شکاف بین رهبری سیاسی و توده های مردم .
با وجود این مخاطرات و صف بندی های منطقه ای و جهانی که اشاره شد روشن است که سرنوشت جنبش کردستان سوریه تنها در میدان جنگ با نیروهای داعش تعیین نمی شود. همانطور که تجربه تاکنونی هم نشان داده است، این جنبش اعتراضی در شهرهای ترکیه و جنبش جهانی پشتیبانی از مقاومت کوبانی بود که دولت ترکیه و آمریکا را از برخی مواضع خود عقب نشاند. تضمین پیشروی جنبش کردستان سوریه در گرو آن است که رهبری آن ضمن حفظ هوشیاری خود در قبال خطراتی که بدان اشاره شد، و خودداری از هرگونه سیاست مماشات جویانه در قبال آمریکا و دیگر حکومت های ارتجاعی منطقه و تأمین دخالت هر چه بیشتر مردم در تعیین سیاست و ادارە جامعە، پیوند دادن این مقاومت به مبارزات کارگران و مردم تحت ستم و استثمار سرتاسر جهان و به ویژه کشورهای منطقه، از هیچ تلاشی فروگذار نکند.
کردستان سوریه سرانجام مرحله جنگ مقاومت در مقابل نیروهای داعش و گروههای اسلامی افراطی دیگر را پشت سر خواهد گذاشت و دوره ثبات نسبی در کردستان فرا خواهد رسید. کردستان سوریه دیگر به دوران قبل از ٢٠١١ باز نمی گردد. اگر در مرحله کنونی کسب پیروزی نظامی بر نیروهای داعش، خنثی کردن فشارهای دولت ترکیه برای به شکست کشاندن جنبش کردستان سوریه از اهمیت حیاتی برخوردار است، در دوره ثبات سیاسی، چگونگی سازماندهی اقتصاد این جامعه و تأمین آزادی های دمکراتیک و برقراری یک سیستم رفاه اجتماعی پیشرو در صدر مسائل قرار می گیرد. آیا حزب اتحاد دمکراتیک که رهبری این حرکت را در دست دارد، می تواند جنبش کردستان سوریه را از این مرحله نیز عبور دهد؟ پاسخ به این سئوال هر چه باشد، آنچه روشن است این است که باید دلسوزانه از جنبش مردم کردستان سوریه برای تحقق حق تعیین سرنوشت و دستیابی به خواسته های عادلانه و انسانی اش حمایت و پشتیبانی کرد، تا بتوان در رفع محدودیتها و مبارزه با مخاطرات به آن یاری رساند.