عصر دوشنبه یازدهم شهریور سحر خدایاری به دادگاه رفت تا حکم بگیرد. به او اطلاع میدهند که باید ششماه به زندان برود. او شش ماه قبل با تغییر قیافه وارد استادیوم ورزشی شده بود. یک منبع قضائی گفته بود که ” برای این فرد به اتهام جریحه دارکردن عفت عمومی و توهین به مأمورین پرونده قضائی تشکیل شد” .
سحر میداند که برسر بازداشت شدگان در زندان قرچک ورامین چه آمده است . او که داستان شقاوتهائی که در زندان اوین در بند زنان اتفاق افتاده است را شنیده بود، او بکماه قبلتر محکومیت ” دختران آزادی ” که قبل از او به جرم رفتن به ورزشکاه به حبس کشیده شدند را شنیده است، ترجیح میدهد در مقابل بیدادگاهی که گفته میشود او را به شش ماه حبس محکوم کرده است خود را به آتش بکشد. او در هیجده شهریور جان خود را از دست میدهد. مرگ او را سه روز بعد به بستگانش اعلام کرده و به آنها هشدارداده میشود که حق مصاحبه کردن ندارید ،مجلس ترحیم نگیرید و فقط مراسم خانوادگی برگذار کنید. گفته بودند که چون پرونده او امنیتی است بنابراین به خبرنگاران اجازه ملاقات با وی را در بیمارستان ندادند. او بیش از بیست ونه سال سن نداشت و به او ” دختر آبی ” میگفتند از آنرو که رنگ لباس تیم مورد علاقه اش را جهت ورود به استادیوم به تن کرده بود.مرگ جانگداز او هنوز هم بعد از گذشت جندین روز همچنان بردهنیت جامعه سنگینی میکند. این مرگ ازسوئی موجی از نفرت عمومی از رژیم واز سوی دیگراعلام همبستگی با اورا فراهم آورد.دهها هزار نفر در شبکه های اجتماعی به دفاع از حق انتخاب زنان جهت شرکت در فضاهای عمومی برخاستند. دختران افغانستانی در دیدار نیمه نهائی دو تیم فوتبال باشگاههای افغانستان به استادیوم کابل آمده و به آشکارترین وجهی پژواک اعتراض سحر گردیدند. آنها خود سوزی سحر را موضوعی که به همه ” دختران آزادیخواه جهان مربوط میشود ” دانسته واعلام کردند ” مبارزه برای به دست آوردن آزادی از قید ارتحاع باید ادامه داشته باشد” .
مرگ او در عین حال میدان درگیری باندهای حکومتی گردید. پروانه سلحشوری نماینده اصلاح طلب مجلس با ژست یک به اصطلاح فمنیست اسلامی ظاهرشده وگفت “در جائی که مردانش برای زنان تکلیف معین میکنند و ابتدائی نرین حقوق انسانی را از آنها سلب میکنند و زنانی که در این ظلم آشکار مردان را همراهی میکنند ، همه ما در حبس وسوختن سحر های این سرزمین مسئولیم “. والبته گویا او در فاصله چند ماهی که از قتل میترا استاد به دست نجفی شهردار اصلاح طلب تهران میگذرد، به بیماری فراموشی دچار گشته وفراموش میکند که چگونه همفکران او به دفاع از نجفی پرداخته وبجای نجفی این میترا استاد بود که محاکمه شد. علی مطهری نماینده در مجلس رژیم از رئیس قوه قضائیه میخواهد “از صدور احکام سنگین برای معترضان خود داری شود” و به زعم او بهتر بود که مقامات به جای حبس او را نصیحت میکردند که دیکر از این نوع اعمال انجام ندهد. طرف مقابل در ضد حمله خود میگوید “توهین ودر گیری او با پلیس را فراموش کرده و لاشخوری سیاسی نکنید” و خواستار آن میشود که معترضین باند مقابل را به عنوان برهم زدن امنیت روانی جامعه ودروغ پراکنی به دادگاه بکشند. رئیس بسیج زنان همانهائی که تیغ به دست در خیابانها در گشت وگذارند نعره میزند که: “حضور زنان در ورزشگاهها آسیب های زیادی به دنبال خواهد داشت و اگر ناموس مردم در شرایط غیر اخلاقی استادیوم های ورزشی به تا راج برود چه کسی پاسخگو خواهد بود؟” شهیندخت مولاوردی معاون پیشین امور زنان رئیس جمهور توپ را به زمین طرف مقابل انداخته و میگوید “دولت به احترام مراجع موضوع حضور زنان در ورزشگاهها را پیگیری نکرد.” اینان بیشرمانه به گونه ای صحبت میکنند که گویا بخشی از همین رژیم ضد زن نیستند و در بالاترین ارگانها جای نگرفته اند. البته این فقط مدافعین دو آتشه باندهای رژیم نبودند که در حاشیه مرگ در دناک سحر فرصت را برای تسویه حسابهای خود مغتنم شمردند. بلکه مدافعین خجول سیستم مردسالار نیز به گونه ای دیگر به میدان آمدند. گفتند او بیمار روانی بوده است، گفتند در شرایطی که هفتاد درصد از زنان سرپرست خانواده بیسواد هستند، در شرایطی که هشتاد و دو در صد زنان سرپرست خانواده بیکار هستند، در شرایطی که چهل وهفت هزار زن پس از استفاده از مرخصی نه ماهه زایمان اخراج شده اند، مسئله “دختر آبی” را نباید موضوع جامعه کرد. بدون تردید این ارقام بیان یک فاجعه عمیق اجتماعی اند که نیمی از جامعه با آن دست به گریبانند ولی نبلید فراموش کرد که این وضعیت نتیجه حاکمیت یک رژیم سرمایه داری اسلامی است. نباید فراموش کرد که جامعه نمیتواند تنها به یک مطالبه بسنده کند. چه کسی مبتواند مدعی شود که مبارزه زنان در این چهار دهه برای عقب راندن رزِم در حوزه مطالبات زنان ازجمله استفاده از فضاهای عمومی بی اثر بوده است. و در ست به یمن گستردگی مبارزات زنان، رزیم هم در حوزه اجتماعی وهم در حوزه ایدئولوژیک شکست خورده است. زنانی که به دفاع از کارگران هفت تپه جلو آمدند، زنانی که برای دفاع از آزادی قلم فریاد زدند، زنانی که حجاب از سر برگرفتند، زنانی که به جرم آواز خواندن به زندان افتاده و بعد از آزادی بازهم آواز خواندند، زنانی که به استادیوم رفتند، زنانی که به پارک میروند ، زمانی که برای در یافت مزد یکسان میجنگند، همه اینها دفاع از حق شهروندی و دفاع از ارزشهای جهانشمول است.
حاکمین در بلندگوهای خود نعره میزنند که “دختران آزادی” و”دختر آبی” امنیت جامعه را به خطر میاندازند. ماهم میگوئیم که مدتهاست که امنیت شما به خطر افتاده است و اتفاقا امنیت جامعه تنها از مسیر ناامن کردن حاکمیت شما مرتجعان تأمین خواهد شد.