هفته جاری مصادف بود با روز جهانی زبان مادری. روز ۲۱ فوریهی سال ۱۹۵۲ میلادی، تعداد زیادی از دانشجویان بنگالی زبان در دانشگاه داکا پایتخت بنگلادش کنونی و پاکستان شرقی آنزمان در اعتراض به تحمیل زبان “اردو”، بهعنوان زبان رسمی از جانب دولت مرکزی پاکستان و با هدف به رسمیت شناساندن زبان مادریِ خود (زبان بنگالی) در محوطه دانشگاه تظاهرات کردند. این تظاهرات توسط نیروهای دولت پاکستان به رگبار بسته شد. در این جنایت تعداد زیادی از استادان و دانشجویان جانباختند و یا زخمی شدند. تداوم مبارزات مردم بنگالی زبان باعث شد که در سال ۱۹۷۱ میلادی، بنگلادش از پاکستان جدا شده و به کشور مستقلی تبدیل گردد. روز ۱۷ نوامبر ۱۹۹۹ میلادی، یونسکو، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد، بر ضرورت آموزش زبان مادری به عنوان یک حق شهروندی و جهان شمول تاکید نمود. همچنین پیشنهادِ رسمی دولت بنگلادش برای اعلام ۲۱ فوریه بهعنوان «روز جهانیِ زبان مادری» را پذیرفت. ۱۸۸ کشورِ عضو یونسکو از جمله جمهوری اسلامی ایران، به این پیشنهاد رأی مثبت دادند. پس از آن برای اولین بار مراسم روز جهانی زبان مادری در فوریهی سال ۲۰۰۰ میلادی در پاریس با حضور نمایندگان کشورهای مختلف جهان، زبانشناسان و کارشناسان امر آموزش و پرورش، از سوی سازمان یونسکو برگزار شد. از آن تاریخ به بعد، در بسیاری از کشورها به همین مناسبت، مراسمی برگزار میشود.
جمهوری اسلامی که خود از امضاء کنندگان این قرار سازمان ملل متحد است، حتی در قانون اساسی رژیم هم آموزش به زبان مادری به رسمیت شناخته شده است، با وجود این در عمل ملیونها کودک که زبان مادری آنها فارسی نییست، از این حق طبیعی در مدارس محروم شده اند. دلیل این عمل رژیم البته روشن است. جمهوری اسلامی به شیوه پیشینیان خود، آموزش به زبان مادری را یک مسئله خطرناک برای “تمامیت ارضی ایران میداند” و فرهنگستانی های شونیست این مسئله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگ کردن این زبان عنوان میکنند. رژیم جمهوری اسلامی همانند رژیم شاه با در پیش گرفتن این سیاست در پی یکسانسازی فرهنگی-زبانی جهت دستیابی به هویت جعلی ملی ایرانی است. این سیاست اگر ابتدای تسلط نظام سرمایه داری در اروپا و نیز در کشورهای مستعمره تحت تسلط این کشورها، راهی برای یکسان سازی جوامع در محدوده های جغرافیائی معین، ایجاد دولت – ملتها و تشکیل بازار کار و کالا ی داخلی بود، در عصر جهانگیری سرمایه و عصر دومین انقلاب صنعتی، حرکتی ارتجاعی در خدمت حفظ سلطه گرانه دارو دسته های مافیائی در قدرت است.
با همه اینها، اگر چه محروم کردن کودکان از آموزش به زبان مادری، عملی سرکوبگرانه و ضد دموکراتیک است، اما از لحاظ علمی مسئله ای روانشناختی، کارشناسانه در حوزه آموزش و پرورش است. یک بررسی آماری در ایران نشان می دهد که اکثریت ۵ میلیون دانش آموزانی که در ۸ سال گذشته در امتحانات مردود شدهاند، کودکانی هستند که زبان فارسی زبان مادری آن ها نیست. همین آمار ساده ضرورت آموزش به زبان مادری را به روشنی نشان می دهد.
زبان مادری زبانی است که کودک از مادر و پدر و دیگر افراد خانواده می آموزد. تحقیقات زیست شناسانه و روانشناسانه نشان می دهد که کودک حتی قبل از تولد با زبان مادریش آشنا می شود. با شنیدن صدای مادرش احساس آرامش می کند. قدم به قدم احساسات و عواطف او به کمک زبان مادری شکل می گیرد. به کمک زبان مادریش با جهان پیرامون خود آشنا می شود و با آن رابطه برقرار می کند. حساس ترین دوره حیاتش را که بنیان زندگی آتی اوست، در سنین 5 تا 7 سالگی با کمک زبان مادری پشت سر می گذارد. بنیادهای شخصیتی او در همین دوره ساخته می شود.
کودک در بدو ورود به کودکستان و یا مدرسه خود را با محیط جدید بیگانه می یابد و چون به پدر و مادر و نزدیکان آشنا هم دسترسی ندارد، به طور طبیعی احساس ترس و نگرانی خواهد کرد. سخن گفتن معلم به زبان دیگری این ترس و بیگانگی کودک را دوچندان می کند. سنگ بنای رابطه کودک و معلم، با این بیگانگی نهاده می شود. اما این ترس از طریق زبان مشترکی که به گوش کودک آشنا است، می تواند برطرف شود. احترام به معلم جای ترس از وی راخواهد گرفت. پلی بین خانواده و مدرسه ایجاد خواهد شد. کودک آموزشها را با آرامش بیشتری فرامیگیرد و اعتماد به نفس در وی تقویت خواهد شد. تحقیقات معتبر علمی نشان می دهد که امر آموزش و پرورش حداقل تا ۱۰ سالگی باید به زبان مادری باشد. تنها در این صورت است که کودک از ظرفیت رشد و تکامل شخصیت خود به تمامی بهره خواهد برد و استعدادهایش شکوفا خواهند شد. توانائی در بکار گیری زبان مادری کودک را در فراگیری زبانهای دیگر تواناتر می سازد. از این طریق راه برای آموزش زبانهای دوم و سوم و دسترسی به فرهنگ و اندیشه فراهم می شود. در مراحل بعدی آموزش به زبان مادری، توانائی نوجوانان و جوانان در امر غنی تر ساختن فرهنگ و اندیشه در جامعه بشری ارتقاء می یابد. بدین ترتیب جهان پیرامون کودک و نوجوان و جوان گسترده تر می شود. حال با این اوصاف میتوان تصور کرد رژیمی که این حق ابتدائی را از ملیونها کودک ساکن این کشور دریغ می کند، در واقع مرتکب چه جنایتی در حق این نونهالان و در حق نیروهای سازنده فردای این جامعه خواهد شد.