چند روز پیش یک مصاحبه با عباس عراقچی مسئول مذاکرات برجام در زمان وزارت جواد ظریف منتشر شد، او که اکنون پست مشاور در وزارت خارجە را دارد خطاب بە دولت های غربی گفت: “باید جلوی تظاهرات مشروعیت زدا از جمهوری اسلامی گرفتە شود”. واضح است کە منظور عراقچی تظاهرات در داخل ایران نبود، زیرا نیروهای سرکوب در ایران نیازی به راهنمایی امثال عراقچی ندارند و کار خود را بلدند. اما از آنجا کە تخصص عراقچی، روابط با غرب است، او خواهان جلوگیری از تظاهرات علیه جمهوری اسلامی در غرب شده است. اما چگونه در چنین شرایطی می توان چنین انتظاری را طرح کرد؟ آیا چنین اظهارنظری نمیتواند، رساندن این پیام بە غرب باشد کە نیروهایی در جمهوری اسلامی نمی خواهند باب گفتگو با غرب کاملاً بسته شود؟ از طرف دیگر، سخنان ناصر کنعانی سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی درباره کنفرانس مونیخ را نیز باید در این راستا ارزیابی کرد. کنعانی ضمن محکوم کردن عدم دعوت جمهوری اسلامی به این کنفرانس، “اظهار امیدواری کرد که در سال آینده از جمهوری اسلامی دعوت شود.” طرح گاە و بیگاە چنین چشمک زدن هایی بە غرب در کنار اقدامات پشت پردە از هر دو سو حول احیای برجام، مقاومت در قبال قرار گرفتن سپاە پاسداران در لیست گروەهای تروریستی از سوی دولت های اروپایی، تلاش برای از سرگیری رابطە با عربستان، بە ما میگوید کە قدرت های بزرگ سرمایەداری بخصوص در غرب نیز پیام ها را گرفتەاند و حداقل در کوتاە مدت برنامەای برای کنار گذاشتن حکومت اسلامی یا رژیم چنجِ مورد نظر خود ندارند. آنها نمی خواهند منطقە بحران زدە خاورمیانە را با بحران جدی دیگری مواجە سازند کە کنترل آن آسان بە نظر نمیرسد.
اگر این قدرت ها در خاورمیانە و دیگر نقاط استراتژیک جهان با حکومت های فوق ارتجاعی کنار آمدەاند، دلیلی ندارد امروز دلشان برای برقراری حاکمیتی دمکراتیک در ایران کە خواستار پایان دادن بە استبداد دینی و تامین حقوق سیاسی و اجتماعیِ انسانها در ایران است، بزند. بنابراین بسیار بعید است کە در پس این همە تحولات، در جهان پیرامونیِ امروز، غرب را حامی حاکمیتی دمکراتیک آنهم در منطقە خاورمیانە بدانیم .
اما اقدامات اخیر دولت های غرب برای فشار بر جمهوری اسلامی در خدمت بە کدام استراتژی سیاسی آنان است؟ اولاً، آنان این هدف را از دیرباز دنبال میکردند کە حکومت اسلامی مزاحمت های خود را در منطقە کاهش دهد، دست از زیادە خواهی بردارد و بە رژیمی رام در راستای نظم امپریالیستی تبدیل گردد و ثانیاً، در دورە اخیر نیز قصد دارند ایران را از بلوک چین و روسیە با همە تضادهای مستتر در آن دور نگە داردند و ایران همچنان در حوزە نفوذ بازار غرب بماند. واضح است برای انجام اینکار در مقابل گردن کشی های حکومت اسلامی باید آنرا تحت فشار قرارداد .
تحریم های پی در پی کە فشار بیشتر آن را مردم تحمل میکنند، اقداماتی از جملە اخراج از کمیسیون حقوق زن، دعوت نکردن جمهوری اسلامی بە کنفرانس امنیتی مونیخ، فعال کردن رسانەهای اپوزسیون، همە و همە سناریوی فشار بر جمهوری اسلامی را دنبال میکنند. در مقابل، البتە رژیم جمهوری اسلامی نیز برای گرفتن امتیاز بیشتر گاە و بیگاە، برنامە هستەای خود را بزرگ نمایی میکند، قدرت نظامی بە رخ میکشد، اسرائیل را تهدید و نیروهای وابستە در منطقە را فعال میکند و با روسیە و چین نیز ظاهر میشود.
در حقیقت خاورمیانهی کنونی با سیطرە سیاست امپریالیستی، تحمل و ظرفیت دولت های واقعاً دموکراتیک و سکولار را ندارد. مثل همان سیاستی را کە با “بهار عربی” بە پیش بردند. با روی کارآمدن یک دولت مترقی و دمکراتیک نظم امپریالیستی برای تاراج ثروت در این منطقە بهم میخورد. در چنین حالتی تکلیف رژیمهایی مثل اسرائیل و عربستان چه میشود؟ این نظم ارتجاعی در منطقە باید حفظ گردد، در آخرین اقدام، روی کار آوردن طالبان درافغانستان، تا حدود زیادی بر این واقعیت تأکید داشت، از اینرو منافع امپریالیستی بە همین سادگی قابل تغییر نیست.
مانور اپوزسیون راست با توجیه “دمکراسی و حقوق بشر” عملاً بخشی از این استراتژی امپریالیستی است. استراتژی کە نە حاکمییت مردم محروم و ستمدیدە ایران بر سرنوشت خویش و تأمین آزادی و برابری و رفاە و خوشبختی برای محرومان این جامعە، بلکە ادامە تأمین چپاول و غارت ثروت جامعە و تأمین منافع امپریالیستی خواهد بود کە البتە اپوزسیون راستِ پرو غربی و حواریون نیز بە نان و نوایی خواهند رسید. آنچە کە تاکنون در کارنامە این قدرت ها در منطقە تثبیت شدە است، در واقع بود و نبود چنین اپوزسیونی نیز بە چگونگی پیشبرد این استراتژی بستە است. اگر امروز بە یمن خیزش انقلابی در ایران، قصد دارند بر موج تنفر و انزجار عمومی از حاکمییت اسلامی سوار شوند، اما بدون شک تداوم خیزش انقلابی در ایران، جنبش را از چنان قدرتی برخوردار خواهد کرد کە آب خوش از گلوی آنان پایین نخواهد رفت.