رویدادهائی هستند که در ذهنیت تاریخی جامعه هیچگاه به فراموشی سپرده نمیشوند. کشتار دهه شصد، قتل عام زندانیان سیاسی در ماههای پایانی تابستان شصت و هفت، قتل های زنجیره ای در پائیز هفتاد و هفت و بالاخره کشتار بیش از هزار و پانصد نفر از معترضین در آبان نود و هشت از آن جمله اند. سه رویداد اخیر، پائیز را به فصل جنایتهای هولناک تبدیل کرده اند.جنایتهائی که زخمی عمیق بر پیکر این جامعه نهادند و هنوز که هنوز است بازماندگان آن جنایات که بهترین عزیزان خود را از دست دادند و جامعه ای که چنین ضربات هولناکی بر آن فرود آمدند، نتوانسته اند زخم های خود را التیام دهند. زمان زیادی لازم بود تا خانواده ها و جامعه نشانی از گورهای دسته جمعی و گمنام بیابند، گورهائی که عزایزانشان در آنها خفته بودند و پس آنگاه بود که خاوران به میعادگاه خانواده ها تبدیل گردید. آنهائیکه به فرمان جانیترین سران این رژیم در بالاترین سطوحش و به دست دژخیمان آنان در سیاهچالها و در بیدادگاههای چند دقیقه ای به جوخه اعدام سپرده شده بودند.
پائیز هولناک، ده سال بعدتر یکبار دیگر چهره خود را نمایان ساخت .”پیروز دوانی” که در سوم شهریور هفتاد و هفت از منزل خود خارج شده بود، دیگر بازنگشت. در پائیز بود که گفته شد که جسدش کنار خطوط راه آهن سوزانده و دفن شده است. در سی و یکم شهریور “حمید حاجی زاد” نویسنده و فرزند نه ساله اش به ضرب سی و هشت چاقو در منزلشان به قتل رسیدند. اول آذر “داریوش فروهر” وهمسرش “پروانه اسکندری” با دهها ضربه چاقو در منزلشان سلاخی شدند. دوازدهم و هیجدهم آذر “محمد مختاری” و “محمد جعفر پوینده” از رادیکالترین اعضاء کانون نویسندگان ایران به قتل رسیده و جسدشان در اطراف شهر پیدا شد. بعدها معلوم شد که از قتل عام زندان سیاسی تا پائیز هفتاد و هفت بیش از هشتاد نفر از نویسندگان، مترجمان، شاعران و فعالین سیاسی و مدنی به روش های گوناگون به قتل رسیده اند. “احمد میراعلائی، غفار حسینی، معصومه مصدق، علی اکبر سعیدی سیرجانی و احمد تفضلی” تنها برخی از نام های شناخته شده این قتلها بودند.
زمانیکه بویژه قتل شنیع داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را نمیشد در پرده نگه داشت، وزارت اطلاعات رژیم در پانزدهم دیماه هفتاد و هفت طی اطلاعیه ای عوامل قتلها را شماری از پرسنل وزارت اطلاعات یعنی “همکاران کج اندیش و خودسر که آلت دست عوامل پنهان و مطامع بیگانگان شده اند” نامید. خامنه ای رهبر جنایتکار نظام گفت “حتم بدانید کسانی که قتل ها را انجام دادند، نیروی نظام نبودند و عامل بیگانگان بوده اند”. البته پرسیدنی است نسل کشی دهه شصد و قتل عام زندانیان سیاسی را کدام به اصطلاح “عوامل بیگانگان” مرتکب شده بودند. در واقع کوشش رژیم چیزی جز تلاش برای خارج کردن آمران اصلی این جنایتها از تیررس جامعه نبود. این قتلها در زمان “علی فلاحیان” وزیر اطلاعات دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، “قربانعلی دری نجف آبادی” اولین وزیر اطلاعات در دولت خاتمی انجام گرفته بود. با برملا شدن نقش وزارت اطلاعات در این قتلها، خامنه ای سیستم اطلاعات موازی خود را در سپاه ایجاد کرد و از آن به بعد است که اطلاعات سپاه به مهمترین ارگان امنیتی رژیم تبدیل گردید.
بیست و یک سال بعد از وقوع این قتلها یعنی در بحبوحه کشتار معترضان آبان در سال نود و هشت و ناشی از اظهارات تازه “مصطفی پور محمدی” و پاسخ “محمد نیازی” به او، یکبار دیگر موضوع این قتلها به میدیاها کشانده شد، از آنرو که هردو این جانیان در مرکز این قتلها قرار داشتند.مصطفی پور محمدی مطرح کرد که “آن افراد خودسر نبودند” و بدین گونه روایت رسمی را از اعتبار انداخت. سخنان او با واکنش محمد نیازی که در آن دوره رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح بود، روبرو گشت. پور محمدی شخص بی هویتی نبود. او یکی از مسئولین مستقیم اعدام زندانیان سیاسی در سال شصد و هفت، معاون برون مرزی و جانشین وزیر اطلاعات یعنی علی فلاحیان، وزیر کشور در دولت اول احمدی نژاد، مشاور قوه قضائیه و وزیر دادگستری در دولت اول روحانی بود.او در اوج بیشرمی و در حالیکه در رأس تعدادی از ارگانهای سرکوب رژیم قرار گرفته بود، مدعی شد که” اگر در تاریخ سیاست کشورهای جهان بررسی صورت گیرد، خواهید دید که هیچ نظام دمکراتیکی شبیه ایران نداریم”. نیازی که به او واکنش نشان داده بود کسی است که از جمله رئیس بیدادگاههای انقلاب ارتش در استانهای همدان، کرمانشاه و کردستان، رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح، دادستان نظامی تهران در زمان وقوع قتل های زنجیره ای و بالاخره مسئول رسیدگی به پروندۀ این قتلها بوده است. حدود چهار سال پس از وقوع قتل های زنجیره ای دیوان عالی کشور سرانجام در بهمن 1381 محکومیت یازده نفر از هیجده متهم این پرونده را تأئید کرد. از آنجائیکه خانواده های قربانیان مخالفت خود را با حکم اعدام متهمین اعلام نمودند، مقامات قضائی رژیم این محکومین را مورد عفو قرار داده و تنها چند نفر از آنها به احکام کوتاه مدت حبس محکوم شدند. قابل توجه اینکه وکیل خانواده های قربانیان که اقدام به افشاء گوشه هائی از این پرونده جنایتکارانه کرده بود، به زندان محکوم شد.
هر چند که از نظر مقامات رژیم این پرونده بسته شده است، ولی روشن است که از نظر بازماندگان و خانواده های این قربانیان، از نظر جامعه و از منظر جنبش دادخواهی تنها زمانی این پرونده ها بسته خواهد شد که تمام آمران این قتلها در دادگاههای مردمی به جرم جنایتهائی که در بیش از چهار دهه و از جمله این قتلها انجام داده اند، به محاکمه کشیده شوند. اگر سرکوبگریهای ماهها و هفته های اخیر رژیم و چنگ انداختن ویروس کرونا در بستر ناتوانی رژیم در مهار آن، این اجازه را به مردم نمیدهد که هم چون سالهای گذشته مراسم های یاد بود قربانیان فتل های زنجیره ای برپا کنند، ولی تردیدی نباید داشت که نسل کشی دهه شصت، قتل عام زندانیان سیاسی در شصت و هفت، قتل های زنجیره ای در هفتاد و هفت و کشتار معترضان آبان نود و هشت رویدادهائی نیستند که از ذهنیت تاریخی این جامعه فراموش شوند.در عین حال این جامعه آموخته است که راهی جز مقاومت در برابر ستمگریهای این رژیم و راهی به جز مبارزه جهت سرنگونی انقلابی آن ندارد .