در ادامه بمباران نوار غزه توسط اسرائیل، منابع پزشکی فلسطینی روز یکشنبه ۷ آبان اعلام کردند که آمار قربانیان حملات هوایی و موشکی اسرائیل به غزه به بیش از ۸ هزار کشته و ۲۰ هزار زخمی افزایش یافته است. همزمان، هزاران خانواده در این باریکه بیخانمان شده و اکثریت آنان در مدارس تحت سرپرستی سازمان ملل متحد پناه داده شدند. منابع پزشکی فلسطینی با بیان اینکه نیمی از قربانیان از کودکان و زنان بودند، تاکید می کنندکه بیش از ۱۵۰۰ نفر نیز در میان بمبارانها و آوارها مفقود شدهاند.
غزه با بیش از دو میلیون جمیعیت ۱۶ سال است به تمامی توسط دولتهای مصر و اسرائیل محاصره شده و عملا به زندانی برای ساکنان آن تبدیل شده است. نتانیاهو، نخست وزیراسرائیل با تعقیب سیاست کشتارجمعی در غزه می خواهد به راستهای افراطی در این کشور نشان دهد که تنها او میتواند این مردم را سرکوب کند و سرانجام با گسترش شهرکهای یهودی نشین، اعراب را تماما از اسرائیل براند و از این طریق همچنان در پُست نخست وزیری باقیبماند، تا هم اهداف جاه طلبانه اش را برآورده کند و هم با استفاده از مصونیت این موقعیت، پرونده فساد مالی او در دادگاه دوباره باز نشود.
تاریخ رویدادهای هفتاد سال اخیر خاورمیانه را نمیتوان بدون توجه به مسئله فلسطین درک کرد. حمله اخیر حماس به اسرائیل و جنایاتی را هم که این سازمان نسبت به مردم بی دفاع مرتکب شد نیز نمی توان بدون توجه به زمینه تاریخی مسئله فلسطین درک کرد. اگر برخی از رویدادها برای دوره ای به مسئله مرکزی خاورمیانه تبدیل گشتند، ولی هیچکدام آنها نتوانستند حضور این مناقشه تاریخی را تحت الشعاع قرار دهند.
نطفه این کشمکش را آنانی گذاشتند که در سال ۱۹۴۷ در سازمان ملل، قطعنامه ای مبنی بر ایجاد یک دولت یهودی را در سرزمین فلسطین، به ناعادلانه ترین شکل به تصویب رساندند. آنها با اشغال سرزمینهای مردم فلسطین و بیرون راندن آنها، به کمک بریتانیای استعمارگر مردم فلسطین را از حق تعیین سرنوشت خود محروم و در کشورهای منطقه آواره کردند. در عین حال با استفاده از استخوان لای زخمی که در این منطقه به جای گذاشتند، جنگ و ناامنی در خاورمیانه را نهادینه کردند. در این میان مردم فلسطین همواره قربانیان ردیف اول این سیاست جنایتکارانه بوده اند.
اکنون بعد از گذشت ۷۶ سال از صدور آن قطعنامه، نزدیک به سه نسل از فلسطینیان همچنان در اردوگاههای پناهندگی در کشورهای مختلف خاورمیانه و یا در پشت دیوارهای بلند ساحل غربی رود اردن و در زندان بزرگ غزه، در رؤیای تأسیس یک دولت فلسطینی به سر میبرند.آن بخش از این سرزمین که برای میلیونها فلسطینی باقیمانده است، تنها هیجده در صد از سرزمینی است که طبق آن قطعنامه، می باید دولت فلسطین در آن تشکیل میگردید.
مردم فلسطین نه تنها توسط یک دولت اشغالگر به خاک و خون کشیده میشوند بلکه همزمان توسط نیروهائی نمایندگی میشوند که یا تا دندان فاسدند و یا به مثابه یک جریان مرتجع اسلامی، خود بخشی از تراژدی حاکم بر این مردمند. درست همین تراژدی است که گاهی به بهانه ای برای فراموش کردن حقانیت مقاومت مردم فلسطین تبدیل می شود. اما اینکه حماس یک جریان ارتجاعی است، اینکه دولت خودگردان در ساحل غربی رود اردن یک دولت فاسد است و يا اینکه جمهوری اسلامی مدافع جریانات ارتجاعی مذهبی در این منطقه است و ظاهرا همه این سیاستها به نام دفاع از مردم فلسطین انجام میگیرد، ذره ای از حقانیت مقاومت و مبارزه میلیونها تن از اهالی فلسطین جهت بازگشت به سرزمینهایشان نمی کاهد، همچنان که تروریزم دولتی اسرائیل ذره ای از اهمیت این امر نمیکاهدکه نه تنها یهودیان، بلکه وجدان بشریت مترقی، جنایات فاشیزم هیتلری علیه یهودیان را نباید از ذهنیت تاریخی خود پاکسازند.این زخم ٧٦ ساله مردم تحت ستم فلسطین است که غدههای سرطانی همچون جهاد اسلامی و حماس را به وجود آوردهاند.دولتهائی که به بهانه وجود جریان اسلامی حماس در نوار غزه چشمان خود را بر وحشیگری رژیم تا دندان مسلح و شوونیست اسرائیل می بندند، شریک این جنایت تاریخی علیه ملت فلسطین هستند، مردم آزاده و شریف فلسطینی و اسرائیلی هیچگونه خصومت ریشه دار با همدیگر ندارند. دشمنی موجود در میان این مردم از سوی دست راستیهای مرتجع و افراطی در هر دو سو دامن زده میشود. شهروندان فلسطین و اسرائیل تنها با قرار گرفتن در کنار مردم شریف و آزادیخواه منطقه میتوانند از زیر سلطه دولت مذهبی و نیروهای ارتجاعی در آمده و در همزیستی مسالمت آمیز با همدیگر کار و زندگی کنند.