امروز یکشنبه ۱۷ اکتبر، برابر با ۲۵ مهر سال 1400 طبق تقویم سازمان ملل روز جهانی ریشه کَنی فقر است. این روز در سال ۱۹۹۲ میلادی توسط این سازمان به رسمیت شناخته شد. سران دولت ها در سال ۲۰۰۰ میلادی تصویب کردند تا دولت ها با اتخاذ سیاست ها و تصمیمات مُقتضی از شدت و گستردگی فقرِ نسبی و مطلق تا سال ۲۰۱۵به طرز قابل توجهی بکاهند.
فقر مطلق به لحاظ نظری در نظام سرمایه داری میتواند ریشه شود. اما تناقضات و بحران های این نظامِ نامتعادل سبب شده طی این سالها فقرِ نسبی و مطلق به لحاظ شدت و گستردگی، دامنِ نصف جمعیت دنیا، یعنی حدود 3 میلیارد و چهارصد میلیون نفر را بگیرد. خود سازمان ملل اخیراً اعلام کرد که جمعیت مذکور با درآمدی معادل دو دلار در روز زندگی را می گذرانند.
تنگدستی گرچه امری جهانی است، اما شدت و ضعف آن عمدتاً به نسبتِ ترکیب حکومت ها متفاوت است. مثلاً در ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و در کشوری با داشتن دهها میلیون نیروی کارِ ماهر یا آماده به کار و در کشوری با داشتن ذخایر عظیم نفت، گاز و سایر معادن زیر زمینی ،فقر بیداد میکند.
پخش آمار تعداد تهیدستان تا سالهای اخیر در جمهوری اسلامی قدغن بود. در چند سالی هم که اینگونه آمارها انتشار می یابند، محاسبات پیچیده و مالامال از دروغ، تعیین آمار های واقعی را غیر ممکن میکند.بنا به آمارهای رسمیِ اعلام شده در سال 96 حدود ۱۰ میلیون نفر حقوقبگیر و مستمریبگیرِ دولت بوده اند که حقوق تنها ۱۵۰ هزار مدیر و حدود ۳۰ هزار استاد دانشگاه بالاتر از خط فقر نسبی بوده است.
علیرغم فقدان آمار تهیدستان و یا وجود آمارهای دروغین، راستی آزمایی نسبی این آمار ها همیشه ممکن بوده و انجام گرفته است. برای مثال کارگرِ شاغلی که میداند باید درآمد ماهانه اش 12 میلیون تومان در ماه باشد تا مماس با خط فقر قرار گیرد، توسط هیچ دولت و اداره ای با دروغ فریفته نخواهد شد. زیرا او درآمد سه تا 5 میلیون در ماه خود را با مقدار مذکور می سنجد و پی میبرد که زندگی خود و خانواده اش سه یا چهار بار زیر خط فقر است. از آنجا که کارگران با خانوده هایشان، نصف بیشتر جمعیت ایران را تشکیل می دهند، از آنجا که در شرایط کرونایی، زحمتکشان و بخشهایی از اقشار متوسط جامعه نیز به طرف فقر مطلق و نسبی رانده شده اند، به راحتی میتوان تخمین زد که حدود دو سوم جمعیت ایران درگیر فقر نسبی و مطلق هستند. البته در این مورد گاه آمارهایی به دلیل اختلافات جناحی به بیرون درز میکند که تخمین ها را تایید میکند. شهاب نادری، نماینده مردم اورامانات در مجلس ایران، روز یکشنبه (۲۰ اسفند 96) در نشست علنی مجلس اظهار داشت که “۸۰ درصد از جامعه ایران زیر خط فقر هستند.”
روزبه کُردونی، رئیس موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی در 12 خرداد 1400 و در گفتگو با خبرگزاری ایسنا گفت که از سال 92 تا سال 98 خورشیدی 30 درصد جمعیت ایران به زیر خط فقر مطلق رانده شده اند. زاغری، اقتصاددان، این آمار را 32 درصد اعلام کرده است. این در حالیست که جمهوری اسلامی طی این مدت فقط برای بقای بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، بین 18 تا 20 میلیارد دلار هزینه کرده و اکنون خود رژیم سوریه، دولت روسیه و دول اسرائیل و آمریکا در تلاشند رژیم ایران را با دست خالی از سوریه بیرون بیاندازند.
فقر مطلقِ تحمیل شده توسط جمهوری اسلامی یعنی ناتوانی شهروندان، که اساساً کارگر و زحمتکش هستند در دستیابی به حداقل نیازهای اساسی همانند خوراک، پوشاک و سرپناه. فقر تنها پدیده ای اقتصادی نیست. بلکه روی جسم و روان نوزدان، جوانان و بزرگسالان تاثیرات سوء و گاه مهلک میگذارد. طبق تحقیقات، فقر عامل 13 درصد از خودکشی ها در جمهوری اسلامی است. محمد، کودک یازده ساله بوشهری، در سال 1399 به دلیل نداشتن گوشی همراه مناسب برای شرکت در کلاسهای آنلاین مدرسه، با حلقآویز کردن خود به زندگیاش خاتمه داد. زینب، کودک یازده ساله ایلامی نیز چند ماه پیش، به دلیل آنکه خانوادهاش توانایی مالی فراهم کردن لباس نو برای او نداشتند، خود را از سقف آغل خانهشان حلقآویز کرد.
روانپزشکان، محقق کرده اند که 20 درصد جمعیت ایران و بویژه زنان از نوعی از بیماری های روانی رنج میبرند که اکثراً ریشه بیماریشان ژنتیک نیست، بلکه اجتماعی و ناشی از فقر و بیکاری است. در یک کلام فقر بر موقعیت اجتماعی، بهداشتی، سلامت و آموزش شهروندان تاثیر مخرب میگذارد. جمهوری اسلامی از فقر برای سرکوب شهروندان استفاده میکند.
بعضی از مردم به طور رسمی اقدام به فروش کلیه، قرنیه چشم و فرزندان تازه به دنیا آمده خود میکنند تا از گرسنگی نجات یابند. زباله گردهایی که عمدتاً کودک و نوجوان بوده و بخشی از آنان افغانستانی هستند برای کمک به تامین یک معیشت حداقلی برای خانواده، زباله گردی میکنند و یا در کارگاهها و در خیابان ها به کسب درآمدی بخور و نمیر مشغولند. کارتن خوابی، چادرخوابی در بالای پشت بامها، گورخوابی، دست فروشی، کولبری، سوختبری و نظایر آنها نیز راه حل هایی هستند که تهیدستان برای بقا و بناچار به آنها متوسل میشوند. اینها راه حل هائی نامناسبند که مردمِ محروم، بناچار به آنها متوسل میشوند.
اما کارگران، راه حل هایی کوتاه مدت و دراز مدت جهت کاهش فقر را مطرح و عمل میکنند که می توان آنرا به سرمایه داران و دولت تحمیل کرد. کارگران، نظیر کارگران هفت تپه و یا کارگران پروژه ای – پیمانی نفت، گاز و پالایشگاهها بر بستر مبارزاتی پیگیرانه، مطالباتی حداقلی را مطرح کرده اند که در در راس آنها افزایش دستمزد ماهانه 12 میلیون به بالاست.
راه حل درازمدت هم مبارزاتی سازمانیافته و همبسته است که اصلاحات لازم سیاسی و اجتماعی را به جمهوری اسلامی تحمیل کرده و با استفاده از دستاوردهای کسب شده میتوان در جهت سرنگون کردن جمهوری اسلامی و هموارکردن استقرار جامعهِ انسانهای آزاد و برابر و مرفه یعنی سوسیالیسم گام برداشت.