روز چهار شنبه بیستم شهریور و در آستانه بازگشایی مدارس، محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی در جلسه هیأت دولت تحصیل دانش آموزان پیرو ادیان غیر رسمی در مدارس کشور را ممنوع اعلام کرد. او گفت “اگر دانش آموزان اظهار کنند پیرو ادیان دیگری به جز ادیان رسمی کشور هستند، تحصیل آنها در مدرسهها ممنوع است.” وزارت آموزش و پرورش رژیم اسلامی قبلاً در این رأبطه دستور العملی به ادارات کل آموزش و پرورش استانها صادر کرده بود. به همین دلیل هفته گذشته مسئولان یکی از مدارس سمنان از ثبت نام یک دانش آموز بهایی برای تحصیل در کلاس سوم دبیرستان خودداری کرده بود.
در نظام اسلامی وجود آپارتاید دینی در کنار آپارتاید جنسیتی و ملی و نژادی امر تازهای نیست و به قدمت عمر این نظام زن ستیز وعلم ستیز اسلامی است. از همان آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی بهائیان ستمدیده آماج وحشیانه ترین حملات اوباش و ارازل رژیم قرار گرفتند. خانه و کاشانه و مغازه و محل کارشان را آتش زدند، آنها را از ادارات و مدارس و دانشگاهها بیرون راندند. تا کنون نیز به بهانههای واهی آنان را دستگیر و زندانی و اعدام می نمایند و حقوق اولیه انسانی شان را نیز پایمال می کنند. محروم کردن کودکان از هر نژاد و جنس و مذهب و ملیتی از تحصیل، در هیچ کجای دنیا شنیده نشده است. اما اینک وزیر به اصطلاح آموزش و پرورش حکومت اسلامی رسمأ اعلام میکند که این کودکان حق تحصیل در مدارس ایران را ندارند. تنها جرم این کودکان در محروم ماندن از تحصیل، اعتقاد پدر و مادر شان است. امری که خود کودکان نقشی در انتخاب آن هم نداشته اند. این تصمیم شنیع جمهوری اسلامی از مظاهر نفرت انگیز تسلط و دخالت دین در دولت و زندگی انسانها ست.
سیستم آموزش و پرورش اسلامی مبتنی بر ستم و تبعیض و تفکیک جنسیتی و مذهبی است. اما با گذشت چهل سال از حاکمیت جمهوری اسلامی و تلاش بیوقفه رژیم با کلیه امکانات مالی، تبلیغی و حکومتی برای اسلامی کردن مدارس، با برکناری و اخراج معلمان و استادان و دانشجویان و دانش آموزان چپ و مترقی و غیر مسلمان، با تغییر و از محتوا خالی کردن کتابهای درسی، رژیم نتوانسته مردم ایران را به پذیرش فرهنگ پوسیده و ارتجاعی اسلامی قانع نماید. همه اقدامات رژیم در این زمینهها با دیوار بلند و محکم مقاومت و مبارزه مردم روبرو گردیده است. طبیعی است که رژیم اسلامی در قرن بیست و یکم نمی تواند با تبلیغ خرافه مذهبی و تهدید و فشار و زندان و محرومیت، قوانین قرون وسطایی و خُرافات دینی را به مردم بقبولاند. بلکه برعکس نتیجه اقدامات رژیم در این عرصه دین گریزی و دین ستیزی بیشتر جوانان و فرار مغزها را به دنبال داشته است. زیرا محصول چهل سال حاکمیت اسلامی تعمیق شکاف طبقاتی، رواج و گسترش فقر و بیکاری و گرسنگی، فساد، دزدی، اختلاس، اعتیاد و تن فروشی و اختناق سیاسی و سرکوب بوده است.
این تنها فرزندان خانوادههای بهایی نیستند که در حاکمیت جمهوری اسلامی از تحصیل محروم می شوند. اگرآنانِ بنا به تبعیض و آپارتاید مذهبی در مدارس و دانشگاهها با مشکلات فراوان روبرو هستند و یا از تحصیل در مدارس محروم می شوند، میلیونها تن از کودکان و نوجوانان خانوادههای کارگر و زحمتکش در سراسر ایران نیز به دلیل فقر و فلاکت اقتصادی و نداشتن استطاعت مالی علیرغم میل و خواست خود و والدین شان از چرخه تحصیل خارج شده اند. این کودکان به جای تحصیل و پرورش و رشد استعدادهای شان مجبور می شوند در کارگاهها، کوره پزخانه ها، مزارع و در خانه ها به کارهای شاق بپردازند تا سهمی در تأمین هزینه زندگی خانواده را بر عهده بگیرند. در این میان به ویژه کودکان مهاجر افغانستانی به دلیل نداشتن اوراق هویتی و یا به دلیل عدم پذیرش آنان در مدارس دولتی با محرومیتهای بیشتری مواجه هستند و آینده نا معلومی در انتظارشان می باشد.
جمهوری اسلامی هیچ گاه آمار دقیقی از تعداد کودکان محروم از تحصیل در سراسر کشور ارائه نمی دهد. بعضی رسانههای وابسته به رژیم تعداد کودکان محروم از تحصیل را ١٣٦ هزار نفر اعلام کرده اند. این در حالی است که به اعتراف مدیرکل آموزش و پرورش استان سیستان و بلوچستان در سال گذشته تنها در این استان ۱٦٩ هزار کودک به دلیل فقر از تحصیل در مدارس محروم بوده اند. بر اساس آمار سازمان بهزیستی امسال تنها در تهران حدود ۳۲۷ هزار کودک محروم از تحصیل را در خیابانها شناسایی کرده اند. آمارهای تخمینی منابع مستقل تعداد کودکان محروم از تحصیل در سراسر کشور را سه میلیون و پانصد هزار نفر برآورد کرده است.
جمهوری اسلامی کمترین توجه و کمترین بودجه را به امر آموزش و پرورش اختصاص می دهد. به این دلیل معلمان نیزبه عنوان بخشی از طبقه کارگر با حقوق چند مرتبه زیر خط فقر در مضیقه شدید مالی قرار دارند. این امر نیز موجب نارضایتی بیشتر فرهنگیان شده است. آنان تا کنون بارها مطالبات صنفی و سیاسی خود را در تجمع ها و اعتصابها بیان کردهاند. اما هر بار با دروغ و فریب مقامات آموزش و پرورش و سرکوب و زندان و شلاق اسلامی دم و دستگاه امنیتی و قضایی رژیم روبرو می شوند.
خوش بختانه اینک مبارزه معلمان و دانش جویان و دانش آموزان با مبارزات کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی عجین شده است. تشکلهای صنفی معلمان و فعالان مبارز فرهنگی در یکی دو سال گذشته در چند مورد اعتصاب عمومی و سراسری به راه انداخته و نقش برجستهای در جنبش اعتراضی در ایران ایفا کرده اند. در این اعتراضات با تأکید بر تحصیل رایگان برای همه کودکان مخالفت خود را با خصوصی سازی و کالایی کردن آموزش و پرورش و اِعمال هرگونه تبعیض و نابرابری جنسیتی و ملی در مدارس به ویژه نسبت به دانش آموزان افغان و دیگر ملیتها ابراز داشته اند. از مبارزات کارگران، زنان، دانشجویان و بازنشستگان و زندانیان سیاسی حمایت و پشتیبانی کردهاند و خود نیز مورد پشتیبانی آن جنبشها قرار گرفته اند. تداوم این روند برای از میان برداشتن چنین سیستم آموزشی ارتجاعی و ضد علمی ضروری و حیاتی می باشد.